🔘
#خدا_باهات_حرف_داره
📎 آیات ۳۹-۴۰ سوره یوسف به بررسی اوضاع زندان حضرت یوسف (ع) پرداخته است.
📌 یوسف (ع) زندان را به كانون تربيت تبدیل کرده بود و هنگامى كه دلهاى زندانیان را آماده پذيرش حقيقت توحيد كرد، به آنها گفت:
اى همزندانهاى من!
آيا خدايان پراكنده و معبودهاى مـتـفـرق بـهـتـرنـد يـا خداوند يگانه قهار و مسلط بر هر چيز؟!
📍گوئى مى خواهد به آنها حالى كند كه چرا شما آزادى را در خواب مى بينيد چرا در بـيـدارى نمى بينيد؟ چرا؟ آيا جز اين است كه اين پراكندگى و تفرقه و نفاق شما كه از شـرك و بـت پـرسـتـى و اربـابهای مختلف سـرچشمه مى گيرد، سبب شده كه طاغوتهاى سـتـمـگـر بـر شـمـا غـلبـه كـنـنـد؟
⁉️ چرا شما زير پرچم توحيد جمع نمى شويد و به دامن پـرسـتـش الله دست نمى زنيد تا بتوانيد اين خودكامگان ستمگر را كه شما را بيگناه و به مجرد اتهام، به زندان مى افكنند از جامعه خود برانيد؟
📍ايـن معبودهائى كه غير از خدا براى خود ساخته ايد چيزى جز يك مشت اسـمهاى بى مسمى كه شما و پدرانتان آنها را درست كرده ايد نيست.
👈ايـنـهـا امـورى اسـت كـه خـداونـد دليـل و مـدركـى بـراى آن نـازل نـفـرمـوده بـلكـه سـاخـتـه و پـرداخـتـه مـغـزهـاى نـاتـوان شـمـا اسـت.
☝️بدانيد حكومت جز براى خدا نيست و به همين دليل شما نبايد در برابر اين بتها و طاغوتها و فراعنه سر تعظيم فرود آوريد.
و بـراى تاكيد گفت: خداوند فرمان داده جز او را نپرستيد.
👈ايـن اسـت آئيـن و دين پا بر جا و مستقيم كه هيچ انحرافى در آن راه ندارد.
يـعـنـى تـوحـيد در تمام ابعادش ، در عبادت ، در حكومت در جامعه ، در فرهنگ و در همه چيز، آئين مستقيم و پا بر جاى الهى است .
📍ولى چـه مـى تـوان كـرد بيشتر مردم آگاهى ندارند و به خاطر اين عدم آگاهى در بيراهه هاى شرك سر گردان مى شوند و به حكومت غير الله تن در مى دهند و چه زجرها و زندانها و بدبختيها كه از اين رهگذر دامنشان را مى گيرد.
📌يـوسـف پـس از دلالت و ارشاد یاران زندانى خود و دعوت آنها به حقيقت توحيد در ابعاد مختلفش به تعبير خواب آنها می پرداخت .
💠پیام صفحه ۲۴۰ قرآن
هیأت رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
💠⚜💠
💌 #پیامکی_از_بهشت🕊
⚜ جوانان انقلابی!
💠انقلاب اسلامی تنها پایگاه واقعی اسلام در جهان است و استکبار جهانی دشمن اسلام، پس مراقب انقلاب باشید و به دنبال هوسهاى جوانی و زندگی غربی و مادی نباشید که اسلام و انقلاب بی یاور بماند.
💠صبحتون شهدایی با هدیه گل صلوات به
#شهید_رضاعلی_رسولی🌹
#بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
کانال خبری بهشهرنو
🕗ساعت عاشقی به وقت امام هشتم💠
#صلوات_خاصه_امام_رضا_علیه_السلام
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ.
💠السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
⚜۱۴مردادسالروز شهادت غیور مردانه مصطفی مازح گرامیباد
⚜شهید مصطفی مازح نخستین شهید در راه عمل به فرمان امام خمینی (ره) برای کشتن سلمان رشدی مرتد
@heyat_razmanegan_behshar
▪️💠هم اکنون تصویری از مراسم وداع آخر با مادر شهیدان باطبی
مصلی نماز جمعه بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
🍃🌷🍃🌷🍃
ارادت و علاقه زیادی به امام داشت.
او که حدود 10 ساله بود؛ با تنفر و بیزاری از شاه حرف می زد.
و می گفت :«او نباید باشد»
ما به او می گفتیم : تو نباید تو این سن این حرف را بزنی، !
خطر داره !
با شجاعت تمام می گفت:
« کار او خلاف است؛ باید برود »
#شهید_رمضان_علی_رسولی 🕊🕊
🍃🌷🍃🌷🍃
@heyat_razmanegan_behshar
🔴انتقاد شديد سعید قاسمی از مناطق زلزله زده سرپل ذهاب علیه دولت و سلبرتی ها
🔸«مدیریت آقای پرزیدنت و مدیریت ایشان کار را به اینجا رساند که هر روز با قیمت های متفاوت دلار و سکه مواجه هستیم
🔸پول های غارت شده توسط آقازادگان به دست شاه دزد (ترامپ) رسید.
🔹کمک های آقای کاذب زشت کلام (صادق زیبا کلام) و نیکی کریمی و آقای علی دایی همه اش دروغ است...
🔹شش سال سوریه در جنگ بود یک ریال لیر تغییر نکرد.
🔸جناب پرزیدنت تو و تیمت از علم مدیریت بی بهره ای
🔹ما خواستار محاکمه و اخراج دولت هستیم و از این جماعت برائت می جوییم
🔸تمام هدف نشانه رفتن به علی زمان است و مردم عزیز باید هشیار باشند
🔹عدم کفایت و لیاقت دولت را باید فریاد زد مانند ماجرای بنی صدر
🔸آقای وزیربهداشت که دلارها را گرفتی خرج شرکایت کردی و قیمت دارو را چند برابر کردی..
🍃🌷🍃🌷🍃
@heyat_razmanegan_behshar
#استفتائات
امام_خامنهای_مدظله_العالی
🔹دادن عقیقه به بهزیستی
✍ آیا می توان عقیقه را پس از ذبح، برای استفاده نیازمندان به بهزیستی اهدا کرد؟
✅ج: مانعی ندارد.
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
کانال خبری بهشهرنو
بعدش منم باید میگفتم: پذیرا میشوم مهر تو را از جان هم اکنون باز میگویم میان انجمن با تو وفادار تو
بسم الله الرحمن الرحیم
مستند داستانی کف خیابون(2)
✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«قسمت سی و هفتم»
گفتم: از پیمان برام بگو! اونو تا حالا دیدی؟ کجاست؟ چطوریه؟
گفت: آره ... پسر باسواد و اهل مطالعه در زمینه ادیان و ایران باستان و پادشاهان ایران بود. کیان میگفت پیمان اهل گیلان هست و منم یه بار که با زنش اومده بودند تهران و منم دعوت کرده بودند که به میتینگ برم، دیدمشون. لهجه گیلکی داشتن.
گفتم: صبر کن یه لحظه ... اهل گیلان؟ کدوم شهرش؟
گفت: فکر کنم رشت ... فکر کنم خانمش از اهالی خمام بود. یه بار اینجوری شنیدم.
گفتم: چرا همش از خانمش حرف میزنی؟ مگه اون توی تشکیلاتتون چکاره بود؟
گفت: ادمین یکی از کانال ها بود. اسمش پرستو هست و خیلی زن خودساخته و کامل و رندی به نظر میرسید. چند بار که نشست ها و میتینگ های حقیقی داشتیم، زن و شوهر با هم میومدند.
گفتم: پیمان ادمین کدوم کانال هست؟
گفت: کانال ایران زمین!
سریع توی پروندش گشتم و به بچه ها هم دستور دادم که یه سری اطلاعات مفید درباره کانال ایران زمین بهم برسونن.
گفتم: پیمان چیکار میکرد؟ کار تشکیلاتیش چی بود؟
گفت: من اول به صورت ادمین یه کانال با اطلاعات بالا میشناختمش. وقتی قرار بود برام مطالبی درباره پادشاهی کوروش و هخامنشیان برسونه، فهمیدم که اینقدر تسلط داره که نشسته خودش تایپ کرده و با شماره آدرس و صفحه به من میداد. حتی وقتی ازش سوال میپرسیدیم، اینقدر جامع بهمون جواب میداد، که جای هیچ شک و شبهه ای نمیموند.
وقتی به قابلیت کار با کامپیوتر و عکس و فوتوشاپ من پی برد و براش دو سه بار کار کردم، بهم سفارش میداد. حتی در طراحی و ایده تصاویر هم بهم کمک میکرد.
گفتم: تو این کارها را مجانی انجام میدادی؟
گفت: چندان مجانی هم نه ... اما اگر بهم پرداخت نمیکردند، سنگین تر بودم!
گفتم: چطور مگه؟ کم میدادند؟
یه کم این دل اون دل کرد تا مثلا جوابمو نده. نمیدونست ول کنش نیستم. بهش گفتم: خانوم! لطفا جواب منو بدید!
تا اینکه گفت: اصلا پولی پرداخت نمیکردند. ینی از بابت کارهای تصویریم و هنریم پولی به من نمیدادند. اونا منو با یه نفر در مشهد لینک کردند که ... در اصل ... اون ... ینی با اون کار میکردم.
گفتم: ینی با اون طراحی میکردی؟ چرا هول شدی؟ احساس میکنم داری یه چیزی را ازم مخفی میکنی! درسته؟
به تندی و لکنت افتاد ... گفت: نه ... ااااصلا ... براش کار میکردم ... اون هم پول خوبی نمیداد ... در حدی که بتونم دهن خانوادم را ببندم و بهشون یه کم پول نشون بدم تا هی مدام گیر ندن که چرا بیکاری؟ و چرا نشستی تو خونه؟ و برو کار کن و این حرفا ...
حرفاشو قطع کردم و گفتم: خانوم مهناز! با شمام! حدس من درسته؟
با ترس گفت: نمیدونم حدستون چیه؟
گفتم: براش مواد مخدر و قرص های روان گردان میفروختی؟ جوونای مردم را بدبخت میکردی؟ درسته؟
گفت: اگه خدا را قبول داری، به همون خدای محمد نه! من اهل این کارا نیستم!
گفتم: الکی برام قسم نخور! پرسیدم برای چی بهت چندرغاز میداد؟ تامین مواد مخدر و بدبخت کردن بچه های محلتون کار تو بود؟ آره؟
با گریه و ناله گفت: به همون امام رضا نه ... به قرآن نه ... من که دارم راه میام ... چرا اذیتم میکنین؟
گفتم: مجید چقدر بهت داده که لاپوشونی کنی و همه گندایی که بالا آورده را گردن بگیری؟ تو میدونی اون همه مواد مخدری که تو محلتون به مردم میدادی جرمش اعدامه؟! میدونستی؟!
با گریه گفت: چی داری میگی آقا؟ چرا با من اینجوری میکنی؟
گفتم: چون روراست نیستی؟ همش ازم مخفی میکنی!
گفت: من چیزو مخفی نکردم... ینی کردم ... ببخشید ... گه خوردم ...
گفتم: پیمان چرا بهت پول نمیداد و به جاش به مجید معرفیت کرد؟ اون که وضعش خوب بود ... لیدر چندین هزار نفر آدم بود و خرج همه میتینگ ها هم که اون میداد. درسته؟
گفت: فکر کنم آره. چون آخر جلساتش و بعد از اینکه کلی رقصیدیم و شام و... همه از اون تشکر میکردن و میرفتن!
گفتم: خب! پس چرا پیمان خودش تامینت نکرد؟ مجید کیه؟ چرا مجید؟
با حالت زار و بیچارگی گفت: چه میدونم مجید چه کثافتیه؟ یه عملی ... یه مشروب خور ...
گفتم: براش کجا را خراب میکردی و روی کدوم دیوار شعار مینوشتی که حاضر میشد بهت ترحم کنه و چندرغازت بده؟
کلی اشک ریخت ... دو بار زد تو سر خودش ... قشنگ مشخص بود که بیچارگی محض اومده سراغش! معلوم بود که فکرش نمیکرده که به همین زودی از مجید سر در بیاریم و مجبور باشه همه چیزو درباره خودش و مجید بگه.
وقتی یه کم آرومتر شد ... با حالت درموندگی گفت:
«کجا را خراب کردم؟ معلومه ... خودمو ... عفتمو ...
رو کدوم دیوار شعار نوشتم؟ ... معلومه دیگه ... رو دیوار تن و دخترونگیم ...
چی مینوشتم؟ اینم مشخصه ...
مینوشتم: من یک فاحشه ام!!»
اینو گفت و زد به سرش و هفت هشت تا جیغ بلند کشید و به هقهق افتاد
ادامه دارد...
دلنوشته های یک طلبه
@Mohamadrezahadadpour