... گفت در آیین زرتشتی ساینا به معنی خاندانی با عظمت و ساکت از موبدان زرتشتی هست!
گفتم مگه تو زرتشتی هستی؟ گفت آره. اولش مسلمون بودم اما همین هفت ماه پیش، پیمان به من کمک کرد و شب تولدم کتاب اوستا بهم هدیه داد تا بتونم راهم را پیدا کنم. بعدش هم خود پیمان، اسممو عوض کرد و رفتم حتی شناسنامه جدید گرفتم و پیمان اسممو گذاشت ساینا !
من حسابی به ساینا وابسته شده بودم. تا اینکه ساینا باید میرفت. نمیدونم کجا اما یه روز بی خبر گذاشت و رفت. پیمان به من چیزی نگفت و هر چی ازش میپرسیدم، جوابمو نمیداد.
به هم ریخته بودم. یه نفر از طرف پیمان برای آرامشم قرص تجویز میکرد و میرفتم میگرفتم و مصرف میکردم تا آروم باشم. اینقدر خراب و وحشی شده بودم که پاهام و کمرم توان موندن در بالای داربست را نداشت و هر لحظه ممکن بود پرت بشم پایین و بمیرم.
پیمان که دید حالم خیلی خرابه و ممکنه براشون مشکل آبرویی و ریزش نیرو و اینا پیش بیارم، با هزار بدبختی دختری به من معرفی کرد که کله و مخ کامپیوتر بود. پیمان بهم گفت که حواست باشه! مثل ساینا نیست. دختره و باید حواست باشه که زیاده روی نکنی!
برام سخت بود اما مراعاتش کردم.
بعدا فهمیدم اسمش مهنازه و ...»
این یه بخش از اعترافات این عضو تشکیلاتشون بود که چندین نکته مهم داره:
یکی تلاش و ترغیب برای تغییر دین
دوم کشف نقاط ضعف و قوت
سوم برنامه ریزی برای سواستفاده از این موارد
چهارم ایجاد حس تنوع طلبی و تلوّن ذائقه
و ده ها مورد دیگه!
ادامه دارد...
دلنوشته های یک طلبه
@Mohamadrezahadadpour
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
👆اطلاعیه برگزاری مراسم سومین روز درگذشت مادر شهیدان باطبی #بهشهر
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
🔘
#خدا_باهات_حرف_داره
📎 آیات ۵۴-۵۷ به چگونگی رسیدن یوسف به مقام و مکنت توسط خداوند اشاره دارد.
📌سرانجام پاكدامنى یوسف(ع) بر همه ثابت شد و معلوم شد كه تنها گناه او پاكدامنى و پرهيزكارى او بوده است .
در ضمن معلوم شد اين زندانى بيگناه كانونى است از علم و آگاهى و هوشيارى و استعداد مديريت در يك سطح بسيار عالى ، چرا كه در ضمن تعبير خواب ملك (سلطان مصر) راه نجات از مشكلات پيچيده اقتصادى آينده را نيز به آنها نشان داده است .
📌قرآن گويد: ملك دستور داد او را نزد من آوريد، تا او را مشاور و نماينده مخصوص خود سازم و از علم و دانش و مديريت او براى حل مشكلاتم كمك گيرم .
📌يوسف به نزد ملك آمد و با او به گفتگو نشست، ملک سخنان پرمغز يوسف كه از علم و هوش و درايت فوق العاده اى حكايت مى كرد شنيد، بيش از پيش مشتاق او شد و گفت تو امروز نزد ما داراى منزلت عالى و اختيارات وسيع هستى و مورد اعتماد و وثوق ما خواهى بود.
📍تو بايد امروز در اين كشور، مصدر كارهاى مهم باشى و بر اصلاح امور همت كنى، با تعبيرى كه از خواب من كرده اى، بحران اقتصادى شديدى براى اين كشور در پيش است ، و من فكر مى كنم تنها كسى كه مى تواند بر اين بحران غلبه كند توئى.
📌يوسف پيشنهاد كرد، خزانه دار كشور مصر باشد و گفت : مرا در رأس خزانه دارى اين سرزمين قرار ده چرا كه من هم حافظ و نگهدار خوبى هستم و هم به اسرار اين كار آگاهم.
📌یوسلف خواست که مسائل كشاورزى را كه در آن كشور در درجه اول اهميت بود، زير نظر بگيرد و با توجه به اينكه سالهاى فراوانى و سپس سالهاى خشكى در پيش است ، مردم را به كشاورزى و توليد بيشتر دعوت كند و در مصرف فرآورده هاى كشاورزى تا سر حد جيره بندى ، صرفه جوئى كند، و آنها را براى سالهاى قحطى ذخيره نمايد، لذا راهى بهتر از اين نديد كه پيشنهاد سرپرستى خزانه هاى مصر كند. سرانجام یوسف بجاى ملك نشست و زمامدار تمام امور مصر شد.
📌خداوند در اينجا مى گويد: و اين چنين ما يوسف را بر سرزمين مصر، مسلط ساختيم كه هر گونه مى خواست در آن تصرف مى كرد.
☝️آرى ما رحمت خويش و نعمتهاى مادى و معنوى را به هر كس بخواهيم و شايسته بدانيم مى بخشيم
(و ما هرگز پاداش نيكوكاران را ضايع نخواهيم كرد.
💠پیام صفحه ۲۴۲ قرآن
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
کانال خبری بهشهرنو
🕗ساعت عاشقی به وقت امام هشتم💠
#صلوات_خاصه_امام_رضا_علیه_السلام
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ.
💠السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
🔴قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):
♦️«مَنْ يَصْبِرْ نَصَرَهُ اللهُ وَ مَا أُعْطِيَ عَطَاءٌ خَيْرٌ وَ أَوْسَعُ مِنَ الصَّبْرِ وَ النَّصْرُ مَعَ الصَّبْرِ وَ الْفَرَجُ بَعْدَ الْكَرْبِ وَ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً»
♦️پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هرکس صبر کند خداوند یاریش میکند، و هیچ خیر و نیکی بهتر از صبر نیست و بدان پیروزی بر مشکلات با صبر حاصل شده و گشایش در زندگی با بلا ممکن میشود. و همانا همراه سختی راحتی است.
📚(مستدرك الوسائل؛ ج11، ص 263)
⚜⚜⚜⚜
@heyat_razmanegan_behshar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تعبیر شهید بهشتی از جامعه ای که لجنه...
⚜⚜⚜⚜
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
🔴 گفتهها و ناگفتههای امشب جناب روحانی...
🔹جناب روحانی، در گفتگوی تلویزیونی خود گفت که ما از #خرداد_ماه فهمیدیم که بسته ارزیمان کارایی ندارد و فسادآور است اما #نگفت که جواب این حجم خودخواهی، بیخیالی و بلایی که سر #اقتصاد کشور آمده است را چه کسی میخواهد بدهد...
🔸جناب روحانی، در گفتگوی تلویزیونی خود گفت که حاضریم با آمریکا #مذاکره کنیم اما باید غرامتهای خود در ایران از سال ۱۳۳۲ تاکنون را پرداخت کند اما #نگفت که چرا در مذاکرات برجامیشان حافظه ایشان یاری نکرد که این غرامتها را از #آمریکا طلب کند...
🔹جناب روحانی، در گفتگوی تلویزیونی خود گفت که التهاب #ارز قابل کنترل بود اگر همه دست به دست هم میدادیم اما #نگفت پس چرا به یک سری شرکتهای معلوم الحال ارز رانتی داد و چرا #نظارت کافی در تخصیص ارز از سوی دولت در این زمینه صورت نگرفت....
🔸جناب روحانی، در گفتگوی تلویزیونی خود گفت که مشکل ارز از #دی_ماه شروع شد و اغتشاشات باعث شد که آمریکا تصور کند میتواند فشار بیشتری بیاورد اما #نگفت که با این احتساب #فتنه۸۸ چه خسارتی به کشور وارد نمود و چرا همیشه دولت سابق را مسبب تحریمها دانسته است...
🔹جناب روحانی، در گفتگوی تلویزیونی خود گفت که #تحریم فوایدی هم دارد اما #نگفت پس چرا قبلا همهی منتقدین خود را متهم به کاسبی از تحریم میکرد و این حرفها را مسخره میکرد...
🔸جناب روحانی، در گفتگوی تلویزیونی خود گفت در برخورد با #فساد نباید خط قرمز داشته باشیم اما #نگفت پس چرا برخورد با برادرش را مساوی با اعلان جنگ با خودش دانسته بود ....
🔹جناب روحانی، در گفتگوی تلویزیونی خود گفت که در عمل باید نشان بدهیم که خادم "مردم" هستیم اما #نگفت پس چرا سابقا همین #مردم، به دلیل اظهار نظرهایشان، جمعی لبو فروشِ بیسواد قلمداد میشدند...
🔸جناب روحانی، در گفتگوی تلویزیونی خود گفت که همچنان معتقد به #تعامل و گفتگوی سازنده با دنیا هست اما #نگفت که کسی اساساً با این موضوع مشکل ندارد بلکه محل اختلاف وادادگی و خلاصه کردن دنیا در آمریکاست ...
🔹جناب روحانی، در گفتگوی تلویزیونی خود گفت که در برابر #متکبر باید ایستاد اما #نگفت که تحریمها و نقص برجام از همان زمان آقای به اصطلاح مودب شروع شد و سگ زرد برادر شغال است...
🔸جناب روحانی، در گفتگوی تلویزیونی خود گفت که هیچوقت جنگی علیه ایران رخ نخواهد داد اما #نگفت که پس چرا سابقاً برجام را به #جنگ و دور کردن سایهی آن از کشور گره میزد...
✍ #قاسم_زاده
⚜⚜⚜⚜
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
❗️قربانیان عشق❗️
👌یکی از موضوعاتی که باید در جامعه مورد آسیب شناسی قرار بگیره موضوع عشق و عاشقیه
✍ القای بی حساب و کتاب عشق و تفکرات عاشقانه به جامعه باعث بوجود اومدن آسیبی به نام عشق محوری در بعضی جوانان شده و شما شاهد جوانان معصومی هستید که تحت تاثیر این حس القا شده، زندگی هاشون دچار اختلال میشه ...
✋حاکم شدن این روحیه در جامعه باعث میشه جوانان با یک نگاه، عواطف شون برانگیخته شده و عاشق بشن و در موضوع مهمی مثل تشکیل خانواده که " نیاز به تعقل بالایی" داره، کاملا از روی احساسات تصمیم بگیرن.
👈نتیجه این عشق های بی حساب و کتاب در دو حالت خلاصه میشه:
1⃣ اگه عاشق دلداده به عشقش بتونه برسه و باهاش ازدواج کنه، این زندگی بسیار زیاد در معرض فروپاشی قرار داره چون بعد از فرو کش کردن حرارت عشق، تازه پای تعقل به میون میاد و از اینجا به بعد باید با اخلاق همدیگه زندگی بکنند و ای بسا که این زوج از نظر خلق و خو با هم هماهنگی نداشته باشند.
2⃣ اگه عشق به ازدواج منجر نشه ، عاشق بیچاره دچار شکست عشقی شده و تا مدتها دچار افسردگی و عدم تمایل به ازدواج میشه.
⏸ میدونید مسببان اصلی القای بی حساب و کتاب عشق به جامعه و جوانان چه کسانی اند؟!👇
نویسندگان، فیلمسازان و خوانندگان
⏪اینها هستند که باید به جای منفعت طلبی و جذب مخاطب به هر بهانه ای، به فکر اصلاح اجتماعی باشن چون یکی از علت های اصلی زیاد شدن طلاق یا عدم ازدواج در زمانه ما همین القای بی حساب و کتاب عشق به جوانان معصوم است...
◀️ برای اصلاح فرهنگ های غلط جامعه نیاز به کار فرهنگی جهادی داریم.
@heyat_razmanegan_behshar
🌸زینب خانوم 🌸
نازدانه شهید مدافع حرم
🌷 #محمد_تقی_سالخورده 🌷
۴ ساله شد
و بابایش نیست...
💔💔💔💔
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
🔴 اهداف برجسته سازی رفراندوم
🔻امروز رسانه های طرفدار دولت از مجموع سخنان رییس جمهور اولویت خود را بر بحث رفراندوم و همه پرسی گذاشته اند و شاید این موضوع تا هفته ها فضای سیاسی کشور را احاطه کند.
اما هدف از طرح و برجسته سازی رفراندوم در این شرایط که آمریکا پیچ تحریم ها را سفت تر کرده است چه می باشد:
1⃣منحرف کردن مردم از توطئه آمریکا و منتسب کردن مشکلات به نظام!
2⃣ بهره گیری از تاکتیک قدرت گمراه سازی و عدم تلاش برای حل مشکلات
3⃣ایجاد یک منطقه نبرد جدید در فضای کشور و طرح موضوعات ذهنی و رمانتیک به جای رفتار عملیاتی در منطقه ی نبرد اقتصادی که باعث ایجا حاله و سپر محافظ دولت در عدم اجرای برنامه ها و انتظارات است.
شایسته و بایسته است که دولت به جای صرف انرژی خود به چنین موضوعاتی که فقط در محافل روشنفکری پخت و پز می شود وارد کارهای اجرایی کشور برای حل مشکلات مردم شود. مع الوصف اگر اصراری بر برگزاری رفراندوم باشد موضوع " کارآمدی دولت "موضوع مناسبی است زیرا دولت نشان داده است که نه تنها برنامه های خود را اجرا نکرده بلکه فساد اداری تا سطح معاون ، مشاور رئیس جمهور و معاونین وزرا گسترش داده است.
✍ #فرهاد_مهدوی
💠⚜💠⚜💠⚜💠
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
اے ڪاش از ما نپرسنــد بعد از شہـــیدان چہ ڪردیـــد
آخر چہ داریـــم بگوئیـــم
جز انبوهے از نقطہ چین ها
#امروز_سالروز_اسارت
🌷#شهید_محسن_حججی 🌷
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
🌺 «دحو الارض» نابترین خلوت شب برای رجوع به درگاه الهی/ شب و روز «دحو الارض» زمانی است که رحمت خدا در آن نازل مىشود و قیام به عبادت در آن اجر بسیار دارد.
🌺 «دحو الارض» مطابق با بیست و پنجم ماه ذیالقعده، است و این نعمت بزرگی است که خداوند بر بشر ارزانی داشت که آگاهی از این نعمت خود اولین عبادت این روز است زیراآگاهى از نعمت و کم و کیف آن اولین مرتبه شکر است.
🌺در روایات زیادى آمده است که در بیست و پنجم ذى القعده کعبه نصب گردیده ، زمین گسترده شده ، آدم پایین آمده ، خلیل و عیسى (علیهما السلام ) متولد شدند و رحمت پخش شده است ..
🌺اصطلاح «دحو الارض» از دو کلمه «دحو» به معنایگسترش دادن و «الارض» ترکیب شده است که این مرکب «دحوالارض» به معنای گستراندن زمین است.
🌺مراد از دحو الارض بیرون آمدن خشکیهای گسترده زمین از زیر آب است. بنابر برخی روایات و منابع کهن اسلامی، زمین در ابتدا زیر آب بوده است و سپس خشکیها از آب سر برآوردهاند. روز بیرون آمدن خشکیها یا روز آغاز آن روز دحو الارض نامیده شده است. بنابر برخی روایات تاریخی ، نخستین جایی که از زمین سر برآورد،مکه وکعبه بوده است.
🌺در کتابهای ادعیه برای روز دحو الارض اعمالی ذکر کردند؛ «روزه این روز که کفاره هفتاد سال است و جز روزههایی است که اهل بیت سفارش کردند، غسل، خواندن دو رکعت نماز در وقت ظهر، در هر رکعت بعد از حمد، پنج مرتبه سوره شمس بخواند و بعد از اتمام نماز بگوید: «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ، سپس بگوید: یَا مُقِیلَ الْعَثَرَاتِ أَقِلْنِی عَثْرَتِی یَا مُجِیبَ الدَّعَوَاتِ أَجِبْ دَعْوَتِی یَا سَامِعَ الْأَصْوَاتِ اسْمَعْ صَوْتِی وَ ارْحَمْنِی وَ تَجَاوَزْ عَنْ سَیِّئَاتِی وَ مَا عِنْدِی یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ» و زیارت امام رضا (ع)
📚 ابن طاووس، اقبال الاعمال، 1377، ج2، ص27-29؛ طوسی، مصباح المتهجد، 1411، ص671 – 699
⚜⚜⚜⚜⚜⚜
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
#استفتائات
امام_خامنهای_مدظله_العالی
🔹سجده در مقابل قبور ائمه و امام زادگان (علیهم السلام)
✍ آیا سجده در مقابل قبور ائمه و امام زادگان و کلیه ی بقاع متبرّکه جایز است؟
✅ج: سجده برای غیر خدا، حرام است؛ ولی اگر سجده ی شکر خداوند متعال باشد، اشکال ندارد، البته نباید به گونه ای باشد که سوژه و بهانه به دست دشمنان شیعه بدهد.
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
کانال خبری بهشهرنو
... گفت در آیین زرتشتی ساینا به معنی خاندانی با عظمت و ساکت از موبدان زرتشتی هست! گفتم مگه تو زرتش
بسم الله الرحمن الرحیم
مستند داستانی کف خیابون(2)
✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«قسمت سی و نهم»
وضع حال و روز مهناز خوب نبود و باید بهش اسراحت میدادم. همکارام میگفتن همش گریه میکرده و جیغ میکشیده! گذاشتم تا صبح بخوابه و بهش شام و صبحونه بدن و استراحت کنه.
اما ...
وقتی حوالی غروب میخواستم برم خونه، ماشینمو برداشتم و زدم از اداره بیرون. یه بلوار توی شیراز هست به اسم بلوار رحمت. من مسیر بلوار رحمت تا پارک قوری یا از سر رحمت تا ته خیابون آقایی و حسینیه سید انجوی که میخوره به زرهی را خوشم میاد و هنوز علت این علاقه را نفهمیدم.
وقتی بخوام با سرعت 60 کیلومتر رانندگی کنم و ترافیک خاصی هم نداشته باشه، کل این مسیر را رانندگی میکنم. مخصوصا اگه حوصله مداحی جواد مقدم و میثم مطیعی و یا آهنگای رضا صادقی و بنیامین را داشته باشم که حالم صلّ علی میشه و باهاشون زیر لب میخونم!
حتی ممکنه دو بار یا سه بار برم و برگردم تا یه کم فکرمو بتونم جمع و جور کنم.
هر چند الان خوراکم جاده درکه است ...
بگذریم ...
یادمه که نرسیده به پارک قوری بود که ناخودآگاه پا گذاشتم روی ترمز و بغل پارک کردم. ضبط ماشینم خاموش کردم و رفتم تو فکر! یه چیزی مثل خوره افتاده بود به جونم و نمیدونستم چیه؟
یهو یادم اومد!
فورا گوشیمو درآوردم و با اداره ارتباط گرفتم. به سعید گفتم پاشو برو پیش این دختره و یه قلم و کاغذ بهش بده و بگو بازجوت گفته آدرسی که قرار بوده بری اونجا و کلا این شبا اونجا بودی، همین حالا بنویس و برام ارسال کن.
بعدش برای عمار زنگ زدم.
مژگان خانوم گوشیو برداشت. گفت: «سلام حاج آقا. خوبین؟ بابامو میخواستین؟»
گفتم: «په نه په! امشب شب مهتابه، حبیبم را میخوام!»
صدای قهقهه مژگان خانوم رفت هوا. خدا حفظش کنه. عمار گوشیو گرفت و گفت: «جانم حاجی!»
بدون سلام و علیک گفتم: «عمار اگه ما جای اونا باشیم، نمیگیم این دختره کجاست و کدوم گوریه و چرا گوشیش خاموشه؟ و چرا جواب نمیده و تماس نگرفته؟!»
عمار ... حالا غیبت نباشه ها ... کلا وقتی من یه چیز بکر و اساسی میگم، فورا میگه: «همین حالا میخواستم همینو بگم! خوب شد زنگ زدی! اصلا داشتم دنبال شمارت میگشتم!»
گفتم: «باحال! پاشو آماده شو که اومدم دنبالت!»
گفت: «حاجی نگو میخوای بری سر وقتشون که باور نمیکنم!»
گفتم: «مگه فست فوده که بریم سراغشون! آماده شو که کارت دارم.»
تا قطع کردم، سعید زنگ زد. گفت: «آدرسو ازش گرفتم. دو تا آدرس هست. اما متاسفانه اختلال در خط ها پیش اومده و بچه ها دارن پیگیری میکنن و نمیدونم آدرسش کی به دستتون برسه؟ ننویسم بهتره. بگید تا بیارم خدمتتون.»
گفتم: «سعید لطفا گوشی و خط های مهنازو بردار بیار جایی که برات مینویسم. فقط لطفا برگ ماموریت پر کن و مسلح بیا.»
رفتم دنبال عمار. تو راه سر حرفو باز کرد و گفت: «حاجی برنامت چیه؟ چون تو قطعا ریسک نمیکنی و به آدرسی که بهت میده، نمیری! مگه نه؟»
گفتم: «آره بابا . مگه بچم؟»
گفت: «بسیار خوب. جاشو هماهنگ کردی یا هماهنگ کنم؟»
گفتم: «زحمتشو بکش! فقط زود.»
عمار هم شروع کرد و هماهنگیا را انجام داد.
سعید دوباره زنگ زد. گفت: حاجی صداتو ندارم. ممکنه اختلال خطوط بدتر بشه. کجا بیام؟
منم آدرسو شفاهی بهش گفتم که بیا فلان خیابون ... فلان بیمارستان!
همون شب اوضاع بهم ریخته بود و بعضیا ریخته بودن بیرون و ترافیک پیش آورده بودن و سر و صدا و شعار و توهین و...
خیلی تو ترافیک معطل شدیم. بازم داشت شکل خیابونا، هم شکل سال فتنه میشد ... بلکه هم بهتر!
سعید دوباره زنگ زد. گفت: قربان ببخشید من تو ترافیک گیر کردم.
گفتم: ما هم همینطور... به محض اینکه از ترافیک و شلوغیا آزاد شدی، زود بیا به آدرسی که گفتم.
گفت: چشم.
سرتون درد نیارم. شاید دو ساعت طول کشید تا رسیدیم به بیمارستان.
سعید هم نیم ساعت بعد از ما اومد.
ما داشتیم آماده میشدیم که سعید زنگ زد و گفتم بیا فلان طبقه و فلان اطاق.
اومد و سلام کرد و گوشیا را بهم داد.
گفتم: «دستت درد نکنه. خب؟ کو آدرس؟»
گفت: «کدوم آدرس؟»
با غضب نگاش کردم و گفتم: «ینی چی کدوم آدرس؟»
گفت: «همون آدرسی که مهناز بهم داد؟»
دستمو دراز کردم جلوش و گفتم: «بعله ... این سوالا چیه؟ بده من آدرسو»
با تعجب و ترس گفت: «اما قربان شما که نگفتین آدرسو براتون بیارم!»
داشتم کم کم داغ میکردم. گفتم: «چی داری میگی؟ این شر و ورا چیه تحویلم میدی؟ ینی آدرسو نیاوردی؟»
گفت: «به روح برادرم قسم نمیدونستم باید کاغذ آدرسو میاوردم. فقط گوشیا را آوردم. گفتم به روح برادرم قسم!»
دیگه نفهمیدم چیکار کردم. یقشو گرفتم و چنان محکم زدمش سینه دیوار که بیچاره داد زد و صدای بدی هم داد.
اینقدر عصبانی بودم که حتی عمار هم حریفم نمیشد و نمیتونست سعید را از دستم خلاص کنه!
تا اینکه ولش کردم. به زمین خورد و نفسش بالا نمیومد.
با خشم بسیار زیاد سرش داد زدم و گفتم:
«پاشو برو ازم شکایت کن اسکل! پاشو از جلوی چشمام دور شو. پاشو گفتم. برو برام گزارش رد کن و بنویس باهام برخورد فیزیکی کرده.»
عمار که بالا سر سعید بود و اونم ترسیده بود و نمیدونست منو آروم کنه یا اون بیچاره را حال بیاره، گفت: «محمد جان عزیزت ول کن. باشه بابا. چیزی نشده که. اصلا میگم مجید آدرسو فورا بیاره. اداره است که. میگم الان بیاره. تو آروم باش یه کم.»
سعید به زور نفس میکشید و بدنش کوفته شده بود. وسط درد و نالش به زور گفت: «حاجی من غلط بکنم برای شما گزارش رد کنم. به روح برادرم قسم اگه بگید برو، میرم شهرمون و پشت سرمم نگام نمیکنم. ولی منو ببخش. معذرت میخوام. اصلا تو این فکرا نبودم که بخوام آدرسو بیارم. اینقدر غرق رویا و هیجان عملیات با شما بودم، که روی سر همه ترافیکا پرواز کردم تا به شما برسم. حاجی غلامتم. اما حقم این نیست. اگه میگید دیر میشه که خودم برم بیارم، لااقل اجازه بدید به مجید بگم بیاره!»
من از عصبانیت و کمبود وقتی که داشتیم، اصلا نگاش نمیکردم و جوابش نمیدادم.
عمار به سعید گفت: «باشه داداش. خودت زنگ بزن مجید برامون بیاره. بهش بگو مسلح بیاد و برگه ماموریتم پر کنه.»
سعید به زحمت پاشد و رفت توی راهرو. تا هم یه آبی بخوره و هم به مجید بگه آدرسو برداره بیاره.
ادامه دارد...
دلنوشته های یک طلبه
@Mohamadrezahadadpour
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar