@nightstory57.mp3
9.24M
#قوقوری_بد_دهن
༺◍⃟🐸჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد:
با ادب باشیم ❤️
#داستان
#داستان_شب
#گروهسنی_۵_۱۰
#قصه
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨
داستان شب
گوینده:(معین الدینی)
داستان امشب:
((قور قوری بد دهن ))
روزی روزگاری توی یه جنگل سرسبز و زیبا ، قور قوری 🐸توی برکه زندگی می کرد.
قور قوری هر وقت هر حیوونی کنار برکه می دید ، حرف بد می زد.
به خرگوشی🐰 با مسخره می گفت (( گوش دراز بدریخت حالت چطوره ؟))
به لاکی🐢 می گفت (( لاکی تو چقدر زشتی ! با این قیافه ات حالمو بهم می زنی ))
یا به ماهی 🐠🐡کوچولوها می گفت (( ماهی های زشت بد رنگ اینقدر روی آب برکه نیاین ))
یه روز آفتابی که قور قوری و حیوونای جنگل مثل همیشه کنار برکه بودند و بازی می کردند و قور قوری دوباره شروع کرد به حرف بد زدن ،
ناگهان طوفان شدیدی اومد و آب برکه موج بلندی برداشت .
همه حیوونا فوری رفتند به لونه هاشون . ماهی کوچولوها هم زیر آب برکه رفتند .
فقط قور قوری با ترس و وحشت به برگ سبزی که روی آب برکه مونده بود ، چسبیده بود و از ترس فریاد می زد
(( کمک ! کمک ! ))
اما کسی نبود که کمکش کنه .
بعد از مدتی که طوفان تموم شد و برکه آروم شد ، همه حیوونای جنگل کنار برکه اومدند اما قور قوری نبود.
خرگوشی و لاکی دنبال قور قوری گشتند و صدا زدند
(( قور قوری ! قور قوری ! کجایی ؟))
در همین موقع قور قوری گریه کنان داد زد
(( قور قور! من اینجام ))
خرگوشی و لاکی به سمت صدای قور قوری رفتند و دیدند قور قوری کنار برکه افتاده بود .
خرگوشی و لاکی کمک کردند و قور قوری رو از روی زمین بلندش کردند و به لونه اش بردند .
قور قوری با ناله گفت (( آخ آخ …قور قور.. ممنون خرگوشی .ممنون لاکی .))
خرگوشی گفت (( قور قوری استراحت کن زود خوب بشی من پیشت هستم ))
قور قوری گفت (( معذرت میخوام که من همیشه بهت حرف بد زدم ولی تو بهم کمک کردی))
خرگوشی و لاکی ، قور قوری رو بخشیدند .
از اون روز به بعد قور قوری مودب شد و دیگه حرف بد به هیچ کدوم از حیوونا نگفت .
او فهمید هر چی بیشتر حرف بد بزنه اطرافیانش بیشتر و بیشتر ازش دور میشن و دیگه کسی براش نمیمونه
بالا رفتیم ماست بود،پایین اومدیم دوغ بود، قصه ما راست بود.
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@nightstory57(3).mp3
1.44M
اسامی بچه های گلم ❤️👆
#داستان_شب
#اسامی_بچهها
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
آوین ۹ساله کلاس چهارم😍
مهدی شهیدی ۹ساله ازاصفهان😍
فاطمه رنجکش۸ساله وخواهر۴سالش زینب😍
امیرعلی ۸ساله کلاس دوم😍
کیانا جان۷ساله کلاس اولی😍
فاطمه رستگارازشهرستان فریدونکنار😍
دوقلوها درسانجفزادهومهسانجفزاده😍
محمدحسین افشار از قزوین😍
زینب بوجانی و محمد تقی بوجانی😍
یلدا عسگری۷ساله وکسراعسگری۱۰ساله از اصفهان😍
موحداحمدی 9ساله از آبادان😍
༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تولدتون مبارک❤️👏
هیرسا قاسمی ۷ ساله از تهران😍
آوینا خانم نادری ۶ ساله از شهر کرد😍
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@nightstory57(2).mp3
13.83M
#زندگیپیامبرصلیاللهعلیهوآله
༺◍⃟☀️჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد: شناخت شخصیت پیامبر صلی الله علیه وآله
#داستان_شب
#گروهسنی_۶_۱۲
#قصه
#زندگانی_پیامبر_صلیاللهعلیهوآله_قسمت_۵۵
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟🌴჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🆔@nightstory57
༺◍⃟჻🌴ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
داستان شب|معین الدینی
🔆 🔆 💥 جــــــــشنواره قصه گویی از قــــــــــــصه ت
فردا شب آخرین مهلت ارسال#جشنواره
از قصه تا قصه است.
👆😊
به درخواست شما تا فــــــــــردا تمدید شد
@nightstory57(2).mp3
13.47M
#غذافقطعسلنیست
༺◍⃟჻🍯ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد:
داستانی برای بچه های بدغذا😍👏
#داستان
#داستان_شب
#گروهسنی_۵_۱۰
#قصه
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@nightstory57(3).mp3
2.29M
اسامی بچه های گلم ❤️👆
#داستان_شب
#اسامی_بچهها
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
محمدمهدی 9ساله
محمدهادی 5ساله
محمدجواد 2ساله
محمدصالح 4ماهه😍
بنیامین جعفری از شاهین شهر😍
علی و فاطمه بهمنی دوقلوهای هشت ساله از شیراز😍
مهدیار۷ساله و بهار۴ساله از مشهد😍
علیرضا سرلک 7ساله😍
ایلیا علی پور ازشهرستان ایذه-شهرک طاها😍
مبینا شهداد نژاد ۹ساله ومحمدمعین شهدادنژاد ۷ساله از روستا دریاچه شهرستان جیرفت 😍
امیرعلی غلامزاده نه ساله😍
محمد طاها 6ساله از قم😍
ام فروه شجاعی😍
میر رادین خشنو شش ساله از تبریز😍
علی کوهی 8ساله از قم کلاس دوم😍
گندم سادات 4 ساله😍
༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
تولدتون مبارک❤️👏
طناز نجفی کلاس چهارم😍
سید ابوالفضل فرهادی از آمل😍
امیر عباس افشان ۷ ساله از قم😍
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
کانال داستان شب
غذا فقط عسل نیست
مامان خرسه تازه دوتا بچه خرس کوچولو و تپلمپل به دنیا آورده بود
یکی قهوهای،یکی خاکستری،یه دونه دختر و یه دونه پسر؛هر دو بازیگوش و شیطون
همیشه یا روی سر و کله هم میپریدن،یا دنبال هم میدویدن و بازی میکردن مامانخرسه هم زیرچشمی مراقب بود که اتفاقی براشون نیفته آخه مامانها همهشون همین طورن همیشه مواظبن که بچههاشون توی خطر نباشن،یا گرسنه و تشنه نمونن اما پسرکوچولوی خانمخرسه اصلاً به حرفهای مامانش گوش نمیداد.مامانش بهش میگفت:پسرم! خرسی مامان بیا ازاین تمشکهای شیرین بخور اما خرس کوچولو جواب میداد:نمیخوام مامان من تمشک دوستندارم،فقط عسل!وقتی مامان و خواهر خرسکوچولو از سبزههای خوشمزه کنار چشمه میخوردن،اون داشت دنبال پروانههامیدوید و چیزی نمیخورد.
یه روز مامان با پنجههای بزرگش یه ماهی گنده از رودخونه گرفت بعد باصدای بلندگفت:بیاید بچهها براتون غذا آماده کردم بیاید اینجا خرسکوچولو و خواهرش نزدیک ماهی که شدن یکم ترسیدن چون تا حالا یه ماهی بزرگ از نزدیک ندیده بودن خرسکوچولو یکم بوکشید وگفت: ععععه!حالم بهم خورد چه بوی بدی میده من که نمیخورم من عسل میخوام مامان خانم چرا برای ما عسل پیدا نمیکنی؟
مامان یه نگاهی به خواهر خرسکوچولو کرد؛بعد با نوک پنجههای تیزش ماهی رو تیکهتیکه کرد.خواهر خرسی که غذارو دید، خیلی سریع همه تیکههارو تنهایی خورد، بعد روبه برادرش کردوگفت:داداشی!تو یه لقمه هم از این ماهی نخوردی،بعد میگی بدمزه است من که خوردم خیلیام خوشمزه بود؛تازه اگه بازهم بود میخوردم؛تو خیلی مامان رو اذیت میکنی،این همه غذا توی کوه هست،ولی ازصبح تا شب فقط دنبال عسلی،غذا که فقط عسل نیست!ما برای اینکه بزرگ وقوی بشیم،باید غذاهای مختلفی بخوریم،نه فقط هی عسل مامانخرسه که داشت به حرفهای دخترش گوش میداد،لبخندزدوگفت: خواهرت راست میگه پسرم من میدونم تو چقدر عسل دوستداری عزیزم ولی همیشه که به این راحتی نمیشه یه کندوی شیرین عسل پیداکرد ما باید همهچیز بخوریم تا ویتامینهای مختلف بدنمون تأمین بشه.خیلی زود فصل تابستون تموم میشه و خبری از این علفهای خوشمزه نیست خرسکوچولوخیلی تعجب کرد و پرسید:تابستون تموم میشه؟یعنی چی؟مگه همیشه کوه همینطوری سرسبزوپرازغذانیست؟
مامان خرسه خندیدوگفت:نه پسرم،خدای بزرگ بعداز تابستون،پاییزوزمستون رو آفریده که خیلی سرده اونوقت دیگه هیچ درختی سبز نیست؛غذا هم به این راحتی برای حیوونها پیدا نمیشه؛همهجا رو دونههای سفیدبرف میپوشونه؛اونموقع میریم توی غار و تا بهار میخوابیم؛پس باید الآن خوب غذا بخوریم،تا وقتی توی غار خوابیم گرسنهمون نشه
بچهخرسهاخوب به حرفهای مامان گوش دادن،ولی بازم پسربازیگوش خانمخرسه حرفهای مامان رو باور نکرد؛چون تاحالا توی عمرش زمستون و برف رو ندیده بود؛برای همین بازهم به بازیگوشیها و غذا نخوردنهاش ادامه داد،فقط هرموقع غذا عسل بود،خیلی زود سر و کله خرس کوچولو پیدا میشد.
روزها و هفتهها گذشت وخرسکوچولو همهش فکر میکرد که هوا همین طور گرم و زمین همین طور سبز باقی میمونه.
یواش یواش همهجا سرد و غذاها کم شد. کوه بلند،لحاف سفیدوبرفی زمستونو روی خودش کشید؛خیلی زود همهجا پرازیخ وبرف شد.مامان خرسه و بچههاش آرومآروم، از لابهلای سنگهای بزرگ و برفهای زیاد خودشون رو به یه غاربزرگ رسوندن؛چون دیگه وقت خواب بود.
خانمخرسه و دخترکوچولوش به طرف غار رفتن؛ولی پسرش ایستاد و یه نگاهی به درختهای برفی و زمین سفید انداخت، بعد با ناراحتی گفت:مامان!مامان!کجا میری؟من خیلی گشنمه تمشک و سبزه شیرین و ماهی میخوام،از گرسنگی دارم میمیرم نمیخوام بخوابم آخه این زمستون یهویی ازکجا رسید؟هیچی دیگه برای خوردن نداریم؟
مامان برگشت و نگاهی به پسرش که داشت از گرسنگی می لرزید انداخت، بعدباناراحتی گفت:عزیزم!من تموم تابستون بهت گفتم که زمستون سرد وپرازبرفه؛چندبارغذاهای خوشمزه برات آماده کردم؛اما تو بالجبازی فقط عسل میخواستی.الآن دیگه نمیتونم غذایی برات پیدا کنم؛موقع خواب زمستونیه.باید تا بهار بریم توی این غار و صبرکنیم تادوباره همهجا سبز بشه.زودتر بیا بریم که داره هوا تاریک میشه.خرسکوچولو با ناراحتی دنبال مامان راه افتاد.پشت سرشون، دونههای برف ازدامن ابرهای آسمون روی سر کوه بلندمیریخت.تموم روز و شبهای زمستون،مامان خرسه و بچههاش توی غار بودن و تو این مدت تنها چیزی که برای خوردن پیدا میشد، شیر مامان خرسه بود.اماخرس کوچولو زودتر از بقیه بچهها گرسنه میشدچون که بدنش به خاطرنخوردن غذاهای مختلف ومفید ضعیف شده بود.پس بایدصبر میکرد تابرفهاآب بشن و بهارازراه برسه، تابتونه دوباره غذاهای خوشمزه و رنگ و وارنگ بخوره.
خرس کوچولو برای همیشه یادش موند که به حرف مامانش گوش بده و اگه مامانش نمیتونه غذایی که دوستداره رو براش آماده کنه غذاهای دیگه رو بخوره وخدا رو شکر کنه.
@nightstory57
@nightstory57.mp3
12.22M
#دمپنبهای_آرومباش
༺◍⃟჻🐰ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد:
بهجایجیغزدن
آهستهوشمردهصحبتکنیم❤️
#داستان
#داستان_شب
#گروهسنی_۵_۱۰
#قصه
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄