::
اگه فرزند شما از برخی ناشناخته ها
میترسه و از کلمه «من میترسم» زیاد
استفاده میکنه داستان امشب براش
بزارید گوش کنه یا براش تعریف کنید
༺◍⃟😰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟჻😰ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
InShot_۲۰۲۳۰۵۱۶_۲۰۵۸۱۱۷۷۱_۱۶۰۵۲۰۲۳.mp3
11.68M
#منم_با_خودتون_ببرید🐪
༺◍⃟👧🏻🧒🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد: آشنایی با شخصیت نازنین امام صادق علیه السلام
#داستان
#داستان_شب
#گروهسنی_۵_۱۲سال
#قصه
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
::
شهادت مولامون امام جعفر صادق
علیه السلام رییس مذهب شیعه
بر همه ی شما عزیزان تسلیت...
::
@nightstory57.mp3
9.99M
#پروانههایترسو🦋
༺◍⃟👧🏻🧒🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد: نباید از چیزهایی که در مورد آنها اطلاعی نداریم بترسیم.
#داستان
#داستان_شب
#گروهسنی_۵_۱۲سال
#قصه
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨
داستان شب
گوینده:(معین الدینی)
داستان امشب: ((پروانه های ترسو))
روزی روزگاری دو تا پروانه کوچک و زیبا توی یک گلخانه بسیار کوچک زندگی می کردند
اون دوتادربین گیاهان سبز اونجا بازی میکردندو می رقصیدندوخوشحال وشاد بودند
پروانه ها به گل های کوچک و ظریف لبخند می زدند و عاشق گل های کوچولویی بودند که از درون گلبرگها رشد می کردند.
پروانه های کوچک با این کار بسیار خوشحال و راضی بودند.
در نزدیکی گلخانه کوچک یک باغ بسیار بزرگ قرار داشت که یک بوته گل رز بلند و زیبا را آنجا بود
پروانه ها هم عاشق گلها ونشستن روی گلبرگها بودند
بوته ی گل رز ، گل های قرمز تیره داشت که بر روی ساقه های بلند رشد کرده بودند و اطراف آنها نیلوفرهای سفید به آرامی در نسیم باد تکان می خوردند.
پروانه های کوچولو آهی کشیدند و گفتند “اون گل قرمز بزرگ چقدر دوست داشتنی هستند.کاش می توانستیم به آن باغ برویم و با او گل قرمز دوست بشیم.”
پروانه ها وقتی به پیرمردی که از آن باغ مراقبت می کرد فکر می کردند ناراحت میشدند و آه می کشیدند. آن ها فکر می کردند که باغبان خیلی عصبانی و خشن است.
زنبور راه راه کوچولو که دوست پروانه ها بود وقتی صدای حرف زدن اونها رو شنید خودشو ب پروانه ها رسوند و گفت : اتفاقا اون پیرمرد باغبان خیلی مهربونه شما باید شجاع باشید با ترسو بودن شما داخل این گلخانه کوچک تا اخر عمر اسیر خواهید ماند.
پروانه ها کم کم ترس را کنار گذاشتند براه افتادند و به باغ کناری رسیدند و در کمال تعجب دیدند که باغبان اصلا خشمگین نیست و خیلی هم مهربان و دوست داشتنیه
اونها سریع با باغبان دوست شدند و آزادانه در اون باغ بزرگ شروع ب گشت گذار کردند.
پروانه ها یاد گرفتند که نباید از چیزهایی که در مورد آنها اطلاعی ندارند بترسند و بخاطر ترس خودشونو توی یک مکان کوچک گرفتار کنند
دو تا پروانه مدتها در آن باغ بزرگ در کنار گلهای زیبا ب خوشی زندگی کردند و از زندگی لذت بردند.
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
123.5K
حس محبت شما بچه های عزیزم را
با جان و دل خریدارم.
ممنون از این حجم از پیام های با محبت
شما که مدام به ما میرسه 😍
.
:
اگه فرزند شما با هر اتفاقی بهانه گیری
میکنه و از حالت گریه و بیقراری و ناله
زیاد استفاده میکنه داســــــــــتان امشب
براش بزارید گوش کنه یا براش تعریف
کنید
༺◍⃟😢჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟😢჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@nightstory57.mp3
11.5M
#عروسکبهانهگیر🎠
༺◍⃟👧🏻🧒🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد:
بهونه گیری کار خوبی نیست.
#داستان
#داستان_شب
#گروهسنی_۵_۱۲سال
#قصه
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨
داستان شب
گوینده:(معین الدینی)
داستان امشب:((عروسک بهانه گیر))
یک روز گلپری و مادرش به بازار رفتند گلپری عروسک زیبایی را پشت ویترین مغازه دید از مادر خواست تا آن عروسک را برای او بخرد چون اون عروسک خیلی قشنگ بوداخلاق خوبی داشت و بهانه گیر هم نبود .
گلپری عروسک را خرید و به خانه آورد.او هروقت روی شکم عروسک را فشار میداد میگفت :”مامان … مامان من به به می خوام”
وگلپری بهش یک شیشه شیر اسباب بازی میداد.عروسک بعداز خوردن شیربا لبخند ازگلپری تشکر می کرد.
گلپری عروسکش را خیلی دوست داشت و دائما باهاش بازی میکرد و ازخوش اخلاقی عروسکش لذت میبرد.
اما بچه ها کم کم اخلاق عروسک گلپری تغییر کرد و بداخلاق شد
او دیگه دوست نداشت شیر بخوره و همیشه اخموبودحتی وقتی گلپری دکمه روی شکم عروسک را میزد عروسک باهاش صحبت نمیکرد و اخمهاشو درهم میکشید.
گلپری خیلی ناراحت شد وچندبار دکمه عروسک را به امید حرف زدن عروسک زداماعروسک باگلپری حرف نزدحتی بارسوم که گلپری میخواست دکمه عروسک را بزندعروسک جیغ زد
گلپری شیشه شیر را به دهان عروسک نزدیک کرداماعروسک دوست نداشت شیرشو بخوره و دائما بهانه گیری می کرد .
گلپری ناراحت و غمگین نشسته بود و باخودش فکر میکرد چرا عروسک خوش اخلاقش بهانه گیر شده ؟ او هرچه فکرکرد به نتیجه ای نرسید پس تصمیم گرفت عروسک راپیش پزشک ببره چون گلپری همون عروسک خوش اخلاقشومیخواست و دوست نداشت یک عروسک بهانه گیری داشته باشه
گلپری عروسک را پیش پزشک برد آقای دکتر ازش پرسید برای چی عروسکتون رو آوردید دکتر؟
گلپری گفت :خیلی بداخلاق شده آقای دکتر شاید عروسکم مریض شده باشه
دکتر،عروسک گلپری رو معاینه کرد و گفت :عروسک شما مریضی بهانه گیری گرفته اما باید بهتون بگم که این مریضی رو از یه نفر دیگه تو خونتون گرفته ،از کسی که خیلی بهانه میگیره عروسک شما ازش یاد گرفته.برای اینکه عروسک شما خوب بشه باید همه تو خونه خوش اخلاق باشند و بهانه گیری نکنند تاحال عروسک شما خوب بشه و دوباره مهربون و خوش اخلاق بشه .
گلپری ازمطب پزشک بیرون آمد در حالی که با خود فکر میکرد . بچه ها به نظر شما عروسک گلپری مریضی بهانه گیری را از چه کسی گرفته بود ؟ گلپری از آن روز تصمیم گرفت دیگر درخانه نق نزد وبهانه نگیردبنابراین وقتی شب مادرش براش غذا کشید ، او عروسک را پیش خود نشاند و تمام غذایش را بدون گرفتن بهانه خورد تاعروسک ازش یاد بگیره . بعد هم از مادر تشکر کرد و دست هایش را با صابون شست و سفره را به کمک مادر جمع کرد .
عروسک به گلپری بامهربانی نگاه می کرد و همه کارهای خوب گلپری را از او یاد میگرفت . پس از چند روز که گلپری در خانه دیگر بهانه گیری نمیکرد عروسک هم با دیدن کارها و رفتار های خوب گلپری بهانه گیری را کنار گذاشت و دوباره خوش اخلاق و مهربون شد.حالا دوباره میگفت :مامّان …. مامّان …. من به به میخوام
گلپری هم از خوشحالی عروسکش شاد بود و بهش شیرش را میداد ، عروسک همه شیر را می خورد و از گلپری تشکر میکرد وتوی بغل گلپری به یک خواب شیرین فرو میرفت . بچه هاگلپری یادگرفت که دیگه بهانه نگیره و به حرف های مادرش گوش بده و همیشه با دیگران خوش اخلاق و مهربان باشد تا همه او را دوست داشته باشند .
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄