#داستان_کوتاه
#تشرف مرد حمال خدمت امام زمان
مرحوم آیت الله خوانساری عالم بزرگ اصفهان میگفت:
🌴🌴🌴 در بازار اصفهان بودیم یه حمالی میومد رد بشه به ما سلام می داد تو دلم می گفتم بلاخره ما هم یه مریدپیدا کردیم حمال بازار است ولی خوب اشکالی ندارد کم کم به این آقا علاقه مند شدیم یه بار وایستادگفت:
✨ میشه یه وقتی کاری داشتم مزاحم شما بشم شما برای ما انجام میدی!
مرحوم خوانساری :گفتند بله اشکالی نداره
یه روزظهربرگشتم خونه دیدم خانومم گفت یه آقایی اومده گفته این آدرس ماست به حاج آقا بگین اگر تونستن یه سری به ما بزنن آدرسو نگاه کردم دیدم بغل قبرستانه محل سکونت هم نبودرفتم دیدم محل سکونت اون مرد حماله باخودم گفتم جای مناسبی برای زندگی کردن نیست
داخل شدم،دیدم مرد مریض ویه گوشه دراز کشیده😔😔
گفتم پاشو ببرمت دکتر
گفت نه،من رفتنی هستم فردا از دنیا میرم.
گفتم :شما از کجا میدونی مگه علم غیب داری
هی طفره می رفت؛
آخرش گفت آقام بهم گفته:
آقااااااات
آقات دیگه کیه😳
گفت:آقام،صاحبم امام زمانم🌸🌸🌸🌸
گفتم:مگر تو با امام زمانت ارتباط داری
بله،آقالطف دارندهر هفته به ما سری میزنند
اینجاااااااا
تو هرهفته با آقا ارتباط داری!!!!
چی شد آخه اینجوری شدی من عالم بزرگ این شهر آقاروندیدم😭😭
اون اوایل جوونی که در پی کسب رضای خدا بودیم یکدفعه ای دلداده ی آقا شدیم بالاخره دستمون به قدمهای آقا رسید🌼🌼🌼
وایشون رو ملاقات کردیم موقع خداحافظی گفتم:
آقاجان🌹میشه همیشه شما رو دید..........
آقام یه نیم نگاهی به من کرد وفرمود:
قول میدی خوب باشی☘☘☘
♥️گفتم آقا به عشق شما باشه
من به قولم وفا کردم آقایم🌷🌷🌷
سر عهدشون بودن وهرهفته ملاقات داشتیم.
@nimkatt_ir 🇮🇷✨