eitaa logo
💠 نیمکت 💠
2.8هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
35 فایل
نیمکتی ها 🏅💥 اینجا متفاوت ترین #پاتوق_فرهنگی واسه تو نوجوونِ 💪😉 واسه تویی که میخوای آینده کشورتو بسازی✌️ #باهم😎 #برای_هم🌱 #کنار‌هم🤝 #هواتونو‌داریم 🙌 ارتباط با ما 👇 @admin_nimkatt
مشاهده در ایتا
دانلود
♨️ڪنڪوریا ✅یه کنکوری تو اتاقش کتابخونه نمی سازه!بهترین منبع رو از هر درس نگه میداره👌 ✅و بقیه شو میبره تو انباری! 👀دیدن کتاب های تلنبار شده و نخونده،هم باعث استرس😣 میشه،هم باعث میشه دانش آموز چند منبعی باشه🤔 که یکی از عوامل شکست کنکوری همینه...! 🌱 ڪانال😉👌 @nimkatt_ir🇮🇷✨
💠 نیمکت 💠
#سرزمین_زیبای_من #سیدطاها_ایمانی #پارت_سوم مدرسه که تمام شد رفتم توی دستشویی. خیلی آرام دفتر و وس
داشتم نقشه فرار میکشیدم که سارا بلند شد. همینطور که وسایلش را در کیفش میگذاشت خطاب به من گفت، نمیای سالن غذاخوری؟ 🍛🍲مطمئن بودم میدانست وچکه من تابحال پایم را در سالن غذاخوری نگذاشته ام. هیچ کدام از بچه ها از غذاخوردن کنار من خوششان نمی آمد. 🙁همزمان با این افکار چند تا از پسرهای کلاس به قصد زدن من از جایشان بلند شدند. 👨‍⚖️سارا بدون توجه به آنها دوباره رو به من کرد و گفت: امروز توی سالن شیفت منه. خوشحال میشم تو سرو غذا کمکمون کمی.🥔🍗 به سارا نگاه کردم و ناخودآگاه گفتم: بله حتما! و سریع به دنبالش از آزمایشگاه🌡 بیرون دویدم. در سالن غذاخوری روپوش مخصوص پوشیدم و دستکش دستم کردم. همه با تعجب 🤨به من نگاه میکردند و سارا بی توجه به آنها برایم توضیح میداد که باید چکار کنم. کنارش ایستادم و مشغول کار شدم. سنگینی نگاه ها را حس میکردم. سنگینی نگاه ها را حس میکردم یه بومی سیاه به غذایشان دست میزد و این برایشان اصلا خوشایند نبود. 🥺☹️ چند نفر با تردید و مکث سینی هایشان را به من دادند. 🍪🍿بقیه هم از قسمت من صرف نظر کردند. دلشان نمیخواست حتی با دستکش به غذایشان دست بزنم. هنوز دلهره داشتم که آن پسرها وارد غذاخوری شدند. یکی از انها با عصبانیت فریاد زد: هی سیاه! کی به تو اجازه داد به غذای ما دست بزنی؟😡😡 سارا با اعتماد به نفس گفت: من بهش گفتم! اگه غذا میخواید تو صف باستید والا از سالن برید بیرون! ما خیلی کار داریم و سرمون شلوغه.🤔🤔 زیر چشمی نگاهی به سارا انداختم که خیلی محکم و جدی در صورت آنها زل زده بود. یکی شان با خنده طعنه آمیزی به سمت من آمد و یقه ام را کشید و گفت: مثل اینکه دوباره کتک میخوای سیاه! هرچند با این رنگ پوستت جای کتک ها استتار میشه! 😫😨 و مشتش را به قصد زدن من بالا آورد که یهو سارا هلش داد و غرید: _کیسه بکس میخوای برو سالن ورزشی! اینجا غذاخوریه!😒 _همش تقصیر توعه! تو وسط غذاخوری کثافت ریختی! حالا هم خودت رو قاطی نکن🤬 و با قدرت سارا را هل داد. از ضرب دستش سارا تعادلش را از دست داد و محکم به میز فلزی غذاخوری خورد و روی ساعد دستش زخم عمیقی ایجاد شد. چشمم که به خون دست سارا افتاد دیگر نفهمیدم چه شد...☹️😣 به خودم که آمدم ناظم و معلم ها داشتند من و آن پسرها را از هم جدا میکردند.🤦‍♂ @nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 نیمکت 💠
♨️در جلسه گذشته گفته شد علت اینکه بعضی ها پاسخ تلاش هایشان را نمی بینند این است که نوع تلاششان اشتبا
✅ ايمان: خدا عالم را بر اساس ايمان خلق كرده و هرجا رنگی از ايمان باشد خدا به آن فرد با ایمان عنایت می کند.😍 ⭕️منظور صرفا ايمان دینی نيست!🙄 💠 يكی از چيزهايی كه خدا خيلی دوست دارد ايمان به خود است. به همین دلیل خود شناسی مقدمه خداشناسی است. (منشأ عدم ايمان به خود، كبر است). 🔶گاهی افراد اعتقاد دارند که بعضی ها خوش شانس هستند🙄 خوش شانسی فرد بخاطر باور و ايمان داشتن به خود است.🤔 او ایمان دارد که به آنچه می خواهد دست می یابد...😌 💫هرجا ذره ای از ايمان ديده شود اثرات عجيبی اتفاق می افتد. باور، ظرفیت انسان را تقویت می کند.☺️ اگر باور ضعیف شود، شرک وارد می شود و خدا به خودمان واگذارمان می كند در ماجرای اديسون و اخراجش از مدرسه خوانده ایم که مادرش به او باور داد كه تو نابغه ای و ادیسون نابغه شد. 😌 💠 آنقدری خودت را باور داشته باش كه خدا به خلقت تو باور داشت.😏✨ 💫 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
⭕️ ! 🔻 برنامه امتحانات نهایی از سوی مرکز سنجش و پایش کیفیت آموزشی وزارت آموزش و پرورش اعلام شد. 🔸امتحانات نهایی پایه دوازدهم رشته های ریاضی-فیزیک و علوم تجربی از تاریخ ۱۳۹۹/۳/۱۷ لغایت ۱۳۹۹/۴/۱۴ برگزار خواهد شد. 🔹امتحانات نهایی پایه دوازدهم رشته های ادبیات،علوم انسانی و علوم و معارف اسلامی از تاریخ ۱۳۹۹/۳/۱۷ لغایت ۱۳۹۹/۴/۱۵ برگزار خواهد شد. 🔸 سال سوم متوسطه بزرگسالان و داوطلبان آزاد(نیم سالی-واحدی) رشته های شاخه "فنی و حرفه ای" 🔹سال سوم متوسطه بزرگسالان،آموزش از راه دور و داوطلبان آزاد(نیم سالی-واحدی) رشته های نظری 🔸دوره پیش دانشگاهی بزرگسالان،آموزش از راه دور و داوطلبان آزاد(نیم سالی-واحدی) از تاریخ ۱۳۹۹/۳/۱۸ آغاز خواهد شد. @nimkatt_ir 🇮🇷✨
23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😌 روز ملی خلیج فارس گرامی باد😍 ♨️به بهانه روز خلیج فارس یادی کنیم از نادر مهدوی که آمریکایی ها خیلی بهتر از ما میشناسندش😢❤️ 💪 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-یه دلیل بیار که چرا خدا رو دوست داری؟😒 +خدای من به دردلم گوش میده😍 حرفامو میشنوه😌 چیزایی که روم نمیشه به کسی بگم میدونه... ❤️ 🌊 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 نیمکت 💠
#سرزمین_زیبای_من #سید_طاها_ایمانی #پارت_چهارم داشتم نقشه فرار میکشیدم که سارا بلند شد. همینطور ک
بچه ها سارا را به اتاق پرستاری بردند 🙁💉و ناظم ما را به دفتر برد. از در دفتر که وارد شدیم مدیر محکم توی گوشم زد و گفت: میدونستم بلاخره یه شری درست میکنی.🤨🧐 تا آمدم چیزی بگویم و از خودم دفاع کنم سرم داد زد: دهن کثیفت رو ببند! 😞 و آن پسرها شروع به دروغ گفتن کردند و هرچه دلشان خواست به جای حقیقت به مدیر گفتند. کسی به من اجازه دفاع کردن از خودم را نمیداد. حرفهای آنها که تمام شد مدیر با عصبانیت به ناظم گفت: زود باش زنگ بزن پلیس بیاد تا تکیف این رو مشخص کنم.🥺😢 با گفتن این جمله چهره آنها غرق شادی شد و نفس من بند آمد. پلیس همیشه با بومی ها رفتار خشنی داشت. مغزم دیگر کار نمیکرد. گریه ام گرفته بود. 😱😨با اشک گفتم: اشتباه کردم آقای مدیر! خواهش میکنم من رو ببخشید. قسم میخورم دیگه با کسی درگیر نشم. هر اتفاقی هم که بیوفته دیگه با هیچ کس درگیر نمیشم. فقط خواهش میکنم ببخشید. 😥😥😓التماس های من و پا درمیانی ناظم فایده نداشت. عده ای از بچه ها جلوی دفتر جمع شده بودند که با آمدن پلیس تعدادشان بیشتر شد. سارا هم تا آن موقع خودش را رساند اما توضیحات او و دفاعش از من هیچ فایده ای نداشت. علی رغم اصرارهای او بر بی گناهی من پلیس به جرم خشونت دبیرستانی و صدمه زدن به بقیه دانش آموزان من رو بازداشت کرد و به دست هام دستبند زد. با تمام وجود گریه میکردم قدرتی برای کنترل اشکهایم نداشتم. 😪😭 سال تمام با وجود فشار های زیاد و دریایی از مشکلات به درسم ادامه داده بودم اما حالا به همین سادگی... چهره پدرم و زجرهایی که کشیده بود جلو چشمهایم بود. درد و غم و تحقیر را تا مغز استخوانم حس میکردم. ☹️😕دوتا از پلیس ها دستهایم را گرفتند و با خشونت از دفتر بیرون کشیدند.من هم با صورتی خیس از اشک فقط التماس میکردم... دیگر نمیگفتم که بی گناهم، فقط التماس میکردم که همین یکبار مرا ببخشند و به من رحم کنند...🥺🥺 همه بچه ها در راهرو مدرسه جمع شده بودند. با دیدن من که پلیس دستبند به دستم زده بود جو دبیرستان بهم ریخت. عده ای از بچه ها به سمت در خروجی رفتند و جلوی در ایستادند. دستهایشان را در هم گره کردند و راه را سد کردند. عده دیگری هم در حالی که با ریتم خاصی دست میزدند همزمان پاهایشان را با همان ریتم به کف سالن میکوبیدند. همه تعجب کرده بودند. خود من هم چنان جا خورده بودم که اشم در چشم هایم خشک شد. اول تعدادشان خیلی زیاد نبود. اما با اصرار پلیس برای خارج کردنم از دبیرستان عده دیگری هم جلو آمدند. حالا دیگر حدود 50 نفر میشدند. صدای محکم ضرب دست ها و پاهایشان کل فضا را پر کرده بود. هرچند پلیس بلاخره مرا با خود برد اما احساس عجیبی در من شکل گرفته بود. احساسی که تا آن لحظه برایم ناشناخته بود. 😦😦 در اداره پلیس به شدت با من برخورد می شد. اما کسی برای شکایت نیامد و چون شاکی خصوصی نداشتم بعد از چند روز کتک خوردن بلاخره آزادم کردند.🤭 پدر جلوی در اداره پلیس منتظرم بود. او بدون آنکه چیزی از من بپرسد دستم را گرفت و هر دوی ما دوشادوش هم به خانه برگشتیم. مادرم با دیدن من گریه اش گرفت 😭و مرا در آغوش کشید.هر چند روزها و لحظات سختی را پشت سر گذاشته بودم اما در آن لحظه جلوی مادر سعی میکردم قوی و محکم باشم. شب بلاخره مهر سکوت مادر شکست. خیلی محکم و مصمم توی چشمهایم زل زد و گفت: کوین! دیگر حق نداری به مدرسه برگردی! آخر این همه زجر کشیدن و درس خواندن برای چیه؟ محاله بتونی بری دانشگاه! حتی اگه تو دانشگاه هم راهت بدن بازم محاله که بتونی یه شغل درست و حسابی پیدا کنی! برگرد کوین الان بچ های همسن و سال تو دارن دنبال کار میگردن. حتی اگه تو نخوای که تو مزرعه کار کنی با این استعدادت حتما میتونی توی کارخونه کار پیدا کنی...😵😵 مادرم بی وقفه نصیحت میکرد و پدر ساکت بود. چشم از پدر برنداشتم و انقدر نگاهش کردم که بلاخره حرف زد: تو دیگه شانزده ساله شدی! من میخواستم زندگی خوبی داشته باشی اما انتخاب با توعه. اینکه درست رو ادامه بدی یا ولش کنی. 😔 آن شب تا صبح خوابم نبرد. غم و ترس و زجر و اندوهی که در تمام این سالها تحمل کرده بودم جلوی چشمانم رژه می رفت... طعم بی عدالتی و یاس را تا مغز استخوانم حس میکردم🤐😞😔 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
من آرزو زیاد دارم...😢 توام بهترین برآورنده آرزوهایی😍❤️ ممنون که هستی☺️ 💫 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 نیمکت 💠
✅ ايمان: خدا عالم را بر اساس ايمان خلق كرده و هرجا رنگی از ايمان باشد خدا به آن فرد با ایمان عنایت م
♨️ در روایتی آمده مَثَل آسمان اول به دوم مانند انگشتری در دشتی وسيع است و همینطور تا آسمان هفتم و كرسي و عرش با این وجود بعد از خلق اين ها خدا گفت مَتاعٌ قَليل🙄 ولی بعد از خلقت انسان گفت فَتبارَك اللّه😍 ⭕️ شک، هم تراز كفر است. انسانی که ایمان و باور نداشته باشد زمین می خورد ولی اگر ایمان داشته باشد به عرش می رسد... 😌 ⭕️ یک قهرمان به اين باور رسيده است كه؛ من حريف ندارم. پس قهرمان می شود.💪☺️ ✅ قدم اول ايمان و باور به خود است...😉 💠 موانع ايمان به خود چيست...؟ 💫 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-خدا بخواد یه حالی به آدم بده چیکار میکنه؟! 🤔 +خیلی چیزا😍 یکیش اینه که... 👆🙂 🌊 @nimkatt_ir 🇮🇷✨