eitaa logo
نیم پلاک
642 دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
6.4هزار ویدیو
371 فایل
کانال #اختصاصی شهدا #سبک_زندگی و #خاطرات https://eitaa.com/nimpelak_m @abbasma
مشاهده در ایتا
دانلود
34.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 کلیپ جذابی از اردوی آمادگی رزمی رزمندگان و بسیجیان گردان ۱۰۳ امام حسین علیه السلام 📸همراه با تصاویری از رئیس جمهور شهید 📌اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ منطقه عمومی اسفرجان ‌ ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 https://eitaa.com/yarankharazi
هدایت شده از 🔹حیات طیبه🔹
1.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 دو زن بر سر راه دو رئیس‌جمهور 💢 یکی در لس‌آنجلس در مسیر عبور خودروی جوبایدن ! 💢 و دیگری در چهارمحال و بختیاری در مسیر عبور خودروی سیدابراهیم رئیسی 🔹️ مدعیان حقوق و کرامت زنان چنین صحنه‌ای را نادیده می‌گیرند؟ ای مدعیان حقوق بشر بشکند دستتان اگه اینها را ثبت نکنید🌹 https://eitaa.com/yamahdiadrekni72
هدایت شده از خبر فوری و مهم
🔴 دفاع جاسوسی که اعدام شد از حسن روحانی و علی لاریجانی و تخریب شدید سعید جلیلی.. 🔹 یادداشت سال ۹۶ علیرضا اکبری، شهروند انگلیسی - ایرانی و جاسوسی که به اعدام شد در دفاع از علی لاریجانی و تخریب شدید سعید جلیلی در سایت دیپلماسی ایرانی منتشر کرده بود. نکته جالب در این یادداشت، تعریف و تمجیدهای وی از دوره دبیری حسن روحانی، علی لاریجانی و بویژه علی شمخانی بر این نهاد مهم است تا جایی که شمخانی را عامل اصلی قانع کردن نظام برای پذیرش برجام معرفی می‌کند و تأکید می‌کند که با حضور روحانی، منطق امنیت ملی بر مغز تصمیم‌سازی نظام حاکم شد: اما جالب‌تر آنجاست که اکبری در یادداشت خود، از دوره سعید جلیلی به تلخی و با این عبارت یاد می‌کند: "در این دوره، مختصر نیروهای فکور، اندیشمند و مجرب در آن تشکیلات، تحمل نشدند" نکته اینجاست که یکی از این نیروهای فکور، اندیشمند و مجرب که در دوره دکتر جلیلی در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی تحمل نشدند! 🔹 همین جاسوس ‌MI6 و شهروند انگلیسی-ایرانی بوده که همان هفته اول، عذرش خواسته می‌شود و از دبیرخانه اخراج می‌شود و بعدها به جرم جاسوسی اعدام می شود.
کنار تصاویر رفح می‌نویسند منفی ۱۸ سال غافل از اینکه بیشتر شهدای رفح کودکان زیر ۱۸ سال اند💔 :)
7.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴مدح و همخوانی ذکر حیدر کرار علی بن ابیطالب "علیه السلام" توسط جوانان غزه در ملا عام
4.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نابغه ای به اسم حسین خرازی...
⭕️ در حالیکه ما اینجا درگیر دعوای انتخاباتی هستیم، ارتش یمن با موشک بالستیک به ناو هواپیمابر آیزنهاور آمریکا حمله کرد. پیشنهاد میکنم اسم کشور یمن به جیگرآباد تغییر پیدا کنه :) من هنوز باورم نمیشه یمن جرئت کرده باشه ناو آیزنهاور رو زده باشه 😐😂 این ایمان پولادین از کجا میاد؟؟ @FARZANDANESHAHED
هدایت شده از دنیای من
🔴 شمار شهدای جنگ غزه به ۳۶ هزار و ۲۲۴ نفر رسید 🔹شمار شهدای جنگ غزه از هفتم اکتبر تا به امروز به ۳۶ هزار و ۲۲۴ نفر و شمار مجروحان به ۸۱هزار و ۷۷۷ نفر رسید. ☫ ‌‌اخبار دقیق فلسطین در کانال سردار قاآنی👇 https://eitaa.com/joinchat/2972123219C5b728b290b
هدایت شده از دنیای من
8.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴تبدیل نفرات و ادوات اسرائیلی به سیبل مجاهدان قسام ☫ ‌‌اخبار دقیق فلسطین در کانال سردار قاآنی👇 https://eitaa.com/joinchat/2972123219C5b728b290b
هدایت شده از یا ثارالله
🍃🌸 👈یادمه از بچگی اهل مراقبه بود سر سفره اگه کسی غیبت می کرد ، از اتاق می رفت بیرون 🔸️می گفت: دوست دارم زندگی ای داشته باشم که اگه کسی به فرش زیر پام نیاز داشت کوتاهی نکنم... 🔸️عروسی که کرد پدرش به او یک فرش ماشینی هدیه داد آن را به نیازمندی بخشید و برای خودش موکت خرید 💢خاطره ای از زندگی علمدار روایتگری روحانی شهید حاج عبدالله ضابط 🔹 منبع: کتاب شیدایی « خاطرات شهید ضابط » ، صفحات ۸ و ۱۹🔹
هدایت شده از یا ثارالله
امام رضا (علیه السلام) به من فرمودند: «من ضامن احمد هستم!»👇 💥 ناگهان انگار کسی در گوشم نجوا کرده باشد، فهمیدم او شاه خراسان و ایران امام رضا(علیه السلام) است. خوب توجه کردم، این چشم و چراغ ملک ایران را کجا زیارت کردم، به یادم آمد که ایشان همان کسی است که احمد را در چهار ماهگی در آن بیماری سخت ضمانت کرد و دست راست مبارکش را بر روی سینه نهاده و فرمود: «من ضامن احمد هستم!» از جا بلند شدم تا عرض ادب و ارادتی بکنم، هنوز سخن آغاز نکرده بودم که در دستان مبارکش پرونده‌ای دیدم. رو به من کرد و فرمود: «این پرونده عمر احمد است. عمر احمد در دنیا تمام شد، او ۲۷ سال دارد!»فغان زدم و از آقا خواستم ضمانتی دیگر کند. فرمود: «ناراحت نباش، مدتی بر ضمانت خویش می‌‌افزایم.»... گویا همان روز احمد می‌‌خواست به شهادت برسد، اما نشد و امام هشتم(علیه السلام) یک هفته دیگر برای احمد مهلت گرفت. دیدم فردای آن روز احمد به کیاکلا آمد. او را دیدم در آغوشش گرفتم و بوسه‌های مادرانه نثارش کردم. این بار من به مانند آن زمان احمد را کنارم نشاندم و خوابم را برایش گفتم. چون موضوع تمدید عمر را شنید لبخندی زد و به من نگاه کرد و گفت:‌ «مادرجان!ناراحت نباش.!» 💥احمدم آن روز با تک تک اعضای خانواده عکس یادگاری گرفت. حرکاتش برایم اسباب نگرانی و تشویش بود؛ اما او چیزی به ما نگفت تا اینکه هنگام عزیمت به ایلام، به پدرش گفت: «باباجان! این آخرین دیدار است و شما دیگر مرا نمی‌بینید، اگر کوتاهی داشتم مرا ببخشید و حلالم کنید.»... با شنیدن این جملات قطرات اشک از چشمان پدرش سرازیر شد. دست روی کمرش گذاشت و گفت: «پسرم کمر مرا شکستی؟»... احمد چون اشک و حالت پدر را دید دست در گردن پدر انداخت و دست و روی پدر را بوسید و گفت: «بابا شوخی کردم، من که پیش شما هستم.»... بعد خداحافظی کرد و از ما جدا شد. در کوچه نگاهش می‌‌کردیم تا از ما دور شد. یاد آن شعر افتادم که سعدی بزرگ از زبانِ دل بی‌بی زینب سروده بود: ای ساربان آهسته ران کارام جانم می‌‌رود وان دل که با خود داشتم با دلستانم می‌‌رود. و با یاد زینب(سلام الله علیها) به خود تسلی می‌‌دادم. دو سه روز مانده به شهادت احمد، پدرش خیلی‌ ‌بی‌تاب بود و بی‌قراری می‌‌کرد. نگران بود و حس پدرانه به او نهیب زده بود که احمدش پر کشیدنی است و دیگر پا به کیاکلا نمی‌گذارد. همان شب در خواب دیدم که خانه پر از نور شده و چهار زن با چهره‌های نورانی آمدند و در اتاق نشستند. دو تن از آنها که با حجاب بودند قیافه‌ای غمگین و محزون داشتند. بانویی که بالای سرم بود، یک پیراهن مشکی به دستم داد و گفت:‌ «بپوش، مگر نمی‌دانی احمدت شهید شده است؟»... شروع کردم به گریه و بی‌قراری کردن و احمد را صدا می‌‌زدم که ناگاه از خواب بیدار شدم. از اینکه همة اینها را در خواب دیده بودم، خیالم راحت شد. اما روز بعد ماجرای خواب را برای روحانی مسجد بازگو کردم و او گفت: «آن چهار زن حضرت آسیه، حضرت خدیجه، حضرت مریم و حضرت فاطمه(سلام الله علیهما) بودند و برای پسر شما عزاداری می‌‌کردند!»... دو سه روز بعد از آن خواب، گوینده‌ تلویزیون اعلام کرد که یکی از خلبانان دلاور هوانیروز در ایلام به شهادت رسید...ِ برای حفظ روحیه بچه‌های ارتش و نیروهای دیگر نظامی و مردم نامی از احمد نبردند. به همسرم گفتم:‌«این خلبان احمد بوده است. بی‌تابی‌های پدر احمد صد چندان شده بود. دوباره ساعت ده شب تلویزیون خبر شهادت خلبان دلاور هوانیروز را اعلام کرد. من گریه می‌‌کردم تا این که ابراهیمی استاندار ایلام زنگ زد و گفت: «مادر! احمد به سمت کربلا و هدفی که داشت، پر کشید...» همچون سایر مادران گریه امانم را بریده بود؛ اما بر اساس وصیت احمد خودم را پاییدم و گفتم: «راضی‌ام به رضای خدا!»... احمد که همه عمرش را مدیون ضمانت امام رضا(علیه السلام) می‌‌دانست، با فراغ بال در آسمان‌ها می‌‌خرامید و جولان می‌‌داد. در حقیقت همه آسمان را آغوش مهربان ضامن آهو می‌‌دانست... کتاب شهدا و اهلبیت (علیه السلام)ناصرکاوه... روایتی از ‌مادر شهیدکشوری