eitaa logo
نیم پلاک
439 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.2هزار ویدیو
333 فایل
کانال #اختصاصی شهدا #سبک_زندگی و #خاطرات https://eitaa.com/nimpelak_m @abbasma
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از علی تاجریان
-  خانم یگانه! شما از جواد آقا و سیره ایشان بفرمایید. -  جواد آقا مثل اولاد ما بود. خیلی نگران دیسک کمرم بود. بعد سفر اولش به رامسر در مراجعت رفته بود و برای من نوبت پزشک متخصص گرفته بود. عکس دیسک را فرستادم و پیگیری می کرد. یه سال که مشهد آمدیم اینبار منزل جوادآقا بلوار وکیل آباد بود. یک واحد حدودا 40 متری و ساده و محقر. شب دیدم یکی یکی محو می شوند. نگو که برای رفاه و آسایش ما رفته بودند منزل پدرشان. صبح که آمدند بشدت عصبانی بودم و گفتم برای دیدن شما آمده ایم. خلاصه عذرخواهی کرد و تاکید کرد برای آرامش و آسایش شما رفتیم منزل پدر. اینجا تمام بچه ها به جوادآقا متوسل می شوند. در تمامی خانه حضور دارد و این حضور را درک می کنم. در هفته چند بار تماس می گرفت و جویای احوالاتمان می شد. هر بار می گفت: حاج خانوم! رفتم امام رضا(ع)! برایتان دعا کردم. اربعین هر سال که نذری و سفره و محفل روضه دارم؛ تصاویر فرزندم؛ جواد؛ زینت بخش روحانی محفل است و اهالی لمتر به وی متوسل می شوند. هم محله ای های لمتری؛ دیگر کاملا شهید جهانی را می شناسند. دم دمای عید سال قبل بود که راهیان نور رفتم. در مراجعت بخاطر رنگ آمیزی منزل بشدت خانه شلوغ و به هم ریخته بود. تمام منزل را با نیروی عجیبی چیدمان کردم. فرش های سنگین را پهن کردم. روی مبل نشستم و ناگهان اندیشیدم با چه نیرویی توانستم خانه را مرتب کنم. وقت حمل فرش ها به خوبی احساس می کردم دست جوادآقا یاری گرم است. ارتباط عاطفی ما به قدری زیاد بود که گزافه سخن نمی گویم. واقعا حضورش را در منزل احساس می کنیم. شب ها کنار راه پله نماز شب می خواند تا مزاحم ما نباشد. اهل تظاهر و ریا نبود. اهل این دنیا هم نبود. جواد؛ آسمانی بود و دنیا برایش کوچک(با گریه). سیره اش یادآور سیره و فرهنگ رضوی بود. معتقد بود مجاور امام رضا(ع) باید امام رضایی باشد. -  چه گونه خبر شهادت جوادآقا به شما رسید؟ -  آقا اسماعیل پیاده روی اربعین بود و گوشم همیشه به زنگ تلفن!. با اذان صبح برای نماز مهیا می شدم که صدای پیامک آمد. مریم خانم(همسر شهید) پیامک زده بود: مامان جان! جواد به آرزویش رسید و شهید شد!. مات و مبهوت شدم. باورم نمی شد. گوشی از دستم افتاد و ربع ساعتی روی مبل نشستم. ذکر می گفتم. به ذهنم آمد که شاید خواب دیدم. دوباره رفتم سراغ گوشی و متوجه شدم که خبر شهادت صحیح است. به لحظات آخر گفتگو که نزدیک می شوم؛ آقای رودخانه ای همچنان از شهدای والامقام می گوید. اینکه 57 سال دارد و خود نیز چندین سال در دفاع مقدس حضور داشته و شماری از دوستان نزدیکش به فیض شهادت نائل آمده اند. اسامی یکایک آنها را می آورد. شهید طاهری، خیام، شمس، نجارزاده و فلاحی شیروانی و ... از رزمندگان رامسری که جا دارد کنار مضجع شریف امام علی بن موسی الرضا(ع) در کنار شهید جهانی یادی از آنها شود. حاج اسماعیل تاکید دارد که بنویسم: یادمان شهدای والامقام در قلب ماست. جان شیرین بهترین داده خداوندی است که آنان برای اعتلای میهن و امنیت بخشی به ما در راه خدا هدیه نمودند. هرگز اجازه نمی دهیم خون شان پایمال شود. گفتنی است شهید مدافع حرم؛ شهید «جواد جهانی» 22 آبان سال 1395 در حین خنثی‌سازی تله‌های انفجاری در حلب سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد و در 26 آبان همان سال؛ بنا بر توصیه نماینده ولی فقیه در استان خراسان رضوی و در عمل به وصیت نامه شهید در جبل النور پارک خورشید مشهد پیکر پاکش مهمان خاک گردید(روحش شاد).
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
هدایت شده از مجله مجازی همرزم
🌷سیدالشهداء‌جبهه‌ها 🕊خبر شهادت او را از بی‌سیم شنیدم. در حین عملیات حتی اگر استراحت هم می‌کردم معمولاً بی‌سیم را روشن می‌گذاشتم تا بفهمم چه اتفاقی دارد می‌افتد. من اصلاً با صدای بچه‌ها می‌خوابیدم و بیدار می‌شدم. همیشه صدای آن‎ها توی گوشم بود تا شنیدم حاج همت طوری شده است سریع رفتم روی بی‌سیم و با فرمانده قرارگاه جزیره تماس گرفتم. پرسیدم حاجی چطور است⁉️وضعش را سریع بگو. گفت طوری نشده فقط زخمی است. گفتم این‌طوری نمی‌خواهم. سریع می‌روی می‌بینی مطمئن می‌شوی و می‌آیی راستش را به من می‌گویی. وقتی برگشت گفت، گفتنی نیست. گفتم ولی تو به من می‌گویی که چه شده است. گفت حاجی شهید 🕊شده. نتوانستم بایستم. نشستم. نبودن و رفتن حاج همت و خیلی‌های دیگر و آن پاتک‌ها، رمق برایم نگذاشت. وقتی کنار هم بودیم احساس قدرت می‌کردیم، ولی تا یکی می‌رفت احساس نقصان و کمبود می‌آمد سراغمان. عراقی‌ها حتی جشن گرفتند. توی مجله‌ها و یا رادیو و تلویزیون‌هایشان (درست یادم نیست) اعلام کردند که فرمانده یکی از لشکرهای قوی ایران را کشته‌اند. اولین‌باری که در جنگ به کسی عنوان سیدالشهدا🕊 دادند در همین خیبر و برای حاج همت بود. بالاخره هر جنگی ادبیاتی خاص خودش را دارد. 🌷سردار شهید محمدابراهیم همت ✍راوی: محسن رضایی در کتاب اسوه حسنه 🖇انتشار به مناسبت ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┄┄ . . 🌟اینجا‌بیت‌الشهداست👇 🆔@hamrazm_mag
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
هدایت شده از مجله مجازی همرزم
🌷سیدالشهداء‌جبهه‌ها 🕊خبر شهادت او را از بی‌سیم شنیدم. در حین عملیات حتی اگر استراحت هم می‌کردم معمولاً بی‌سیم را روشن می‌گذاشتم تا بفهمم چه اتفاقی دارد می‌افتد. من اصلاً با صدای بچه‌ها می‌خوابیدم و بیدار می‌شدم. همیشه صدای آن‎ها توی گوشم بود تا شنیدم حاج همت طوری شده است سریع رفتم روی بی‌سیم و با فرمانده قرارگاه جزیره تماس گرفتم. پرسیدم حاجی چطور است⁉️وضعش را سریع بگو. گفت طوری نشده فقط زخمی است. گفتم این‌طوری نمی‌خواهم. سریع می‌روی می‌بینی مطمئن می‌شوی و می‌آیی راستش را به من می‌گویی. وقتی برگشت گفت، گفتنی نیست. گفتم ولی تو به من می‌گویی که چه شده است. گفت حاجی شهید 🕊شده. نتوانستم بایستم. نشستم. نبودن و رفتن حاج همت و خیلی‌های دیگر و آن پاتک‌ها، رمق برایم نگذاشت. وقتی کنار هم بودیم احساس قدرت می‌کردیم، ولی تا یکی می‌رفت احساس نقصان و کمبود می‌آمد سراغمان. عراقی‌ها حتی جشن گرفتند. توی مجله‌ها و یا رادیو و تلویزیون‌هایشان (درست یادم نیست) اعلام کردند که فرمانده یکی از لشکرهای قوی ایران را کشته‌اند. اولین‌باری که در جنگ به کسی عنوان سیدالشهدا🕊 دادند در همین خیبر و برای حاج همت بود. بالاخره هر جنگی ادبیاتی خاص خودش را دارد. 🌷سردار شهید محمدابراهیم همت ✍راوی: محسن رضایی در کتاب اسوه حسنه 🖇انتشار به مناسبت ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┄┄ . . 🌟اینجا‌بیت‌الشهداست👇 🆔@hamrazm_mag
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
هدایت شده از کانون نورالانوار
🌺شهیدان شما را می خوانند🌺 🌼ویژه برنامه گردهمایی دوستان شهدا🌼 مقدمه ای بر برنامه آخرین لحظه اولین پیمان 👈👈👈همه شما دعوتید ⏰زمان: شنبه ۱۹ اسفندماه ساعت۱۹ 📌مکان: آستان مقدس امامزاده کلثوم شهدای خوراسگان و حومه
۱۷ اسفند ۱۴۰۲