eitaa logo
نیم پلاک
445 دنبال‌کننده
10هزار عکس
5هزار ویدیو
328 فایل
کانال #اختصاصی شهدا #سبک_زندگی و #خاطرات https://eitaa.com/nimpelak_m @abbasma
مشاهده در ایتا
دانلود
6.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت سردار بلالی از ماجرای پهپاد آمریکایی که سالم بدست ما افتاد. پهپادی که حتی ارتش آمریکا هم ان را نداشت و مستقیما دست CIA بوده است حتی اوباما نامه نوشت که جان مادرتون پهپاد رو بدید اما رزمندگان اسلام ناموس تکنولوژی این پهپاد رو استخراج کردند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۸مردادشصت وهفتمین سالروزولادت سردارعاشورایی سپاه اسلام سرلشکرپاسدارشهیدحسن شفیع زاده فرمانده قهرمان توپخانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گرامی باد🌹 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🤲
شهید حسن شفیع زاده فرمانده توپخانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سردار شهید حسن شفیع زاده نام پدر: بیوک تاریخ تولد: 28-5-1336 شمسی محل تولد: آذربایجان شرقی - تبریز تاریخ شهادت : 8-2-1366 شمسی محل شهادت : بانه دلیل شهادت :اثابت گلوله توپخانه دشمن  نام گلزار:وادی رحمت آذربایجان شرقی - تبریز
حسن شفیع‌زاده، اولین فرزند خانواده از مادری به نام فاطمه کوچه‌مسگه‌دار به تاریخ 28 مرداد 1336 در خانواده‌ای مذهبی در محله "لیل‌آباد" تبریز به دنیا آمد. در سال 1342 وارد دبستان شفق شد. در سال 1348 هنگامی‌که دوازده سال بیش نداشت پدر خود (بیوک) را از دست داد و سعی کرد جای خالی پدر را پر نماید و در اداره امور منزل به مادر یاری رساند.  در سال تحصیلی 49-1348 وارد دبیرستان امیرخیزی شد و باوجود مصائب ناشی از فقدان پدر توانست گواهینامه دیپلم را در خرداد 1354 در رشته طبیعی اخذ نماید.  به وزنه‌برداری بسیار علاقه‌مند بود. دوران طفولیت در مجالس مذهبی چون سوگواری حضرت امام حسین (ع) شرکت می‌کرد و در مساجد و تکایا حضوری فعال داشت.  زهدی - یکی از دوستانش - می‌گوید:  آشنایی من با ایشان از مسجد شروع شد. در همان برخورد اول وقار، هیبت، نگاه‌های پرمعنای او مرا مجذوب کرد. مادرش وی را طوری تربیت‌کرده بود که از همان سنین نوجوانی عاری از هرگونه اخلاق و رفتار کودکانه بود و مثل مردان بزرگ عمل می‌کرد.  شفیع‌زاده، فردی خونسرد، مدیر و کم‌حرف بود و تا زمانی که احساس نیاز نمی‌کرد لب به سخن نمی‌گشود.  برادرش می‌گوید:  در نبود ایشان احساس کمبود داشتیم. حسن آقا به محافل آموزش قرآن و مجالس مذهبی می‌رفت و در این‌گونه برنامه‌ها همراه او می‌رفتم. باهم ورزش می‌کردیم. طوری به او علاقه‌مند شده بودم که او را برای خود الگو قراردادم.  یک‌بار در همان دوران نوجوانی در درگیری که بین مسلمانان و بهایی‌های محله به وقوع پیوست، شرکت جست. علت درگیری آن بود که عده‌ای از اهالی در ساختمان بهایی‌ها در خیابان صائب (فعلی) اسناد و مدارکی دال بر خیانت آن‌ها پیداکرده بودند و این مسئله منتهی به درگیری و زدوخورد طرفین شد.  یکی دیگر از اقدامات وی در ایام جوانی این بود که در مقابل سینما کریستال تبریز می‌ایستاد و جوانانی را که می‌خواستند برای دیدن کنسرت خواننده‌ای وارد سینما شوند، نصیحت و نهی از منکر می‌کرد که صحبت‌های او سبب شد جمعی از رفتن به کنسرت امتناع کنند.  حسن، بلافاصله پس از گرفتن مدرک دیپلم در 16 بهمن 1355 به خدمت سربازی رفت. دوره آموزش نظامی را در پادگان عجب‌شیر گذراند و پس‌ازآن به تبریز انتقال یافت و بقیه دوره سربازی را در آنجا گذراند. در گروهان محل خدمت او افراد باسواد کم بودند به همین دلیل به سمت کمک منشی گروهان انتخاب شد و از این فرصت استفاده کرده و کلاس خداشناسی بر پا کرد. همچنین با یاری فرمانده گروهان نمازخانه‌ای در پادگان دایر کرد. نماز را اول وقت می‌خواند و به سؤالات شرعی دیگر سربازان پاسخ می‌داد.و با آغاز حرکت مردمی بر ضد رژیم پهلوی، شفیع‌زاده به پخش اعلامیه‌های حضرت امام خمینی پرداخت.گهگاه از راهی مخفی از پادگان خارج می‌شد و بعد از تغییر لباس به جمع تظاهرکنندگان می‌پیوست. با اوج‌گیری درگیری‌ها با علمایی چون شهید آیت‌الله سید اسدالله مدنی و شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب در تماس بود و به‌منظور خنثی کردن تبلیغات حکومت‌نظامی از آن‌ها دستور می‌گرفت. باوجود فرمان امام مبنی بر ترک پادگان‌ها همچنان در پادگان ماند چراکه قصد داشت از اقدامات ارتش علیه مردم باخبر گردد. شفیع‌زاده در مراسم عزاداری امام حسین (ع) نقشه مقابله با رژیم را طراحی کرد اما قبل از هر اقدامی ضداطلاعات باخبر شد و پس از دستگیری، او را به پادگان مرند تبعید کردند. درحالی‌که طبق قانون، مجازات سنگین‌تری را می‌بایست متحمل می‌شد.  در 16 بهمن 1357 خدمت سربازی شفیع‌زاده به پایان رسید.  در 21 بهمن همان سال عازم تبریز شد و با باز شدن درب پادگان‌ها او و عده‌ای از دانشجویان تبریز اقدام به جمع‌آوری اسلحه کرده و گروه مسلحی جهت دستگیری ضدانقلاب و ساواکی‌ها سازمان‌دهی کردند. در مسجد آیت‌الله انگجی کلاس‌های آموزش نظامی ترتیب داد و به همراه چند تن از دوستان "سپاه توحیدی" را پایه‌ریزی کرد. بعدها سپاه توحیدی در تشکیلات سپاه پاسداران تبریز ادغام شد و او به‌عنوان مسئول عملیات سپاه تبریز در سرکوبی اشرار آذربایجان و حزب خلق مسلمان نقش فعال داشت. همچنین به خاطر علاقه‌ای که به آیت‌الله مدنی داشت مسئولیت حفاظت از خانه ایشان را به عهده گرفت. یکی از یارانش می‌گوید:  در غائله خلق مسلمان به همراه برادر "ابوالحسن آل‌اسحق" و تنی چند از پاسداران باتدبیری خارق‌العاده در مقابل حزب خلق مسلمان ایستادگی کرده و نقاط حساس چون صدا و سیما را آزاد کردند.  شفیع‌زاده همچنین در عملیات نهایی علیه حزب خلق مسلمان که باهم یاری سپاه پاسداران، پایگاه دوم شکاری نیروی هوایی و کمیته انقلاب اسلامی 
طراحی‌شده بود شرکت جست. پس از ختم غائله، او و سایر هم‌رزمانش به پاک‌سازی روستاها از فئودال‌ها و خوانین مشغول شدند و دریکی از این درگیری‌ها مجروح شد.  در همین دوران، شفیع‌زاده به دلیل وجود مشکلات اقتصادی، طرحی در این خصوص به شورای فرماندهی سپاه تبریز ارائه کرد و با موافقت شورا طرح به شورای انقلاب ارسال شد. طرح مورد موافقت شورا و آیت‌الله دکتر بهشتی قرار گرفت و مبلغ پنجاه میلیون ریال در اختیار سپاه قرار گرفت که با این بودجه "واحد رفاه سپاه" تشکیل شد. مسئولیت نظارت بر توزیع اقلام موردنیاز مردم به عهده خود شفیع‌زاده گذاشته شد. در توزیع کالا به‌شدت سختگیری می‌کرد و در همین راستا موجبات عزل یکی از مسئولان شهر را که شش کارتن پودر رخت‌شویی برداشته بود فراهم آورد.  مدتی بعد عازم ارومیه شد و در کنار شهید مهدی باکری به سرکوب ضدانقلاب منطقه و پاک‌سازی مناطق مرزی چون سرو، سلطانی، حسنلو، شپیران و ترگور پرداخت و در پاک‌سازی منطقه سرو مسئولیت محور عملیات را بر عهده داشت. او توانست در تشکیلات حزب دمکرات رخنه کند و موجب دستگیری و اعدام تعدادی از آن‌ها شود.  در سال 1359 در منطقه سلماس نیروهای سپاه با تعدادی از عناصر انشعابی کنگره چهارم حزب دمکرات در کنار هم مستقر بودند و شفیع‌زاده فرمانده بود. در ارتفاعات الله‌اکبر قبل از عملیات یکی از افراد نفوذی حزب دمکرات، شفیع‌زاده را خلع سلاح کرده و به گروگان گرفت و این‌زمانی بود که "کنگره چهارمی‌ها" تغییر موضع داده بودند. عاقبت او را در اطراف هشتیان رها کردند و شفیع‌زاده پیاده خود را به پایگاه رساند و وضعیت منطقه را تشریح کرد. با دستور وی لودری اطراف پایگاه را (پاسگاه ژاندارمری) خاک‌ریز زد تا از حمله دشمنان در امان باشند.  با شروع جنگ تحمیلی، شفیع‌زاده راهی جبهه نبرد شد. در آن زمان خرمشهر سقوط کرده و آبادان در محاصره دشمن بود. مهدی باکری و حسن شفیع‌زاده با یک قبضه خمپاره 120 میلی‌متری مأمور شدند تا به آبادان بروند. آن‌ها با زحمات بسیار از طریق ماهشهر به جبهه آبادان رسیدند. مهدی باکری فرمانده این قبضه و شفیع‌زاده دیده‌بان آن بود و سهمیه آن روزی سه گلوله خمپاره بود.  در 30 خرداد 1360 دکتر مصطفی چمران نماینده امام و فرمانده ستاد جنگ‌های نامنظم به شهادت رسید و مسئولان به این نتیجه رسیدند که ستاد جنگ‌های نامنظم تحت نظر بسیج و با فرماندهی حسن شفیع‌زاده به فعالیت‌های خود ادامه دهد. بدین ترتیب او مسئول سازمان‌دهی و ادغام نیروهای جنگ‌های نامنظم در نیروهای بسیج شد. در همین زمان سازمان‌دهی توپخانه سپاه را پیشنهاد کرد. شفیع‌زاده در پاسخ به سؤال یکی از دوستانش که چه شد به فکر تشکیل توپخانه افتادی، گفت:  ما وقتی به جنوب اعزام شدیم روزهای اول جنگ بود... در آبادان ساختمانی دوطبقه بود و به‌عنوان دیده‌بان به داخل ساختمان رفتم. وقتی وسعت و شدت آتش دشمن را دیدم پیش خود فکر کردم که بین چهار خمپاره و امکانات عظیم دشمن توازن وجود ندارد. آن موقع احساس کردم به سلاح دیگری نیاز داریم.  شفیع‌زاده به نیروهای خود فرمان داده بود از تردد به آن ساختمان دوطبقه خودداری کنند. اما عاقبت ساختمان توسط دشمن شناسایی و با خاک یکسان شد و شفیع‌زاده به‌ناچار در خط مقدم مستقر گردید.  وی در به کار انداختن تانک‌های چیفتن که هنگام عقب‌نشینی از خرمشهر به عقب برگردانده شده بودند تلاش بسیار کرد.  سردار مرتضی قربانی درباره آن روزی که شفیع‌زاده در ساختمان دوطبقه مشغول دیده‌بانی بود، چنین می‌گوید:  درودیوارهای آنجا با تخته پوشانده شده بود. روی بشکه‌ای که پر از خاک بود، ایستاده و چشم از موضع عراقی‌ها برنمی‌داشت... یک گلوله تانک خورد به بشکه و آن را منهدم کرد و موج انفجار او را از جا کنده و به میان اتاق پرت کرده بود. به‌شدت از ناحیه سر و بازو زخمی شده بود. میان اتاق افتاده بود و خون از سرش جاری بود. ولی در همان حال که افتاده بود روی زمین دفترچه قرمز رنگی دستش بود و با خودکار رویش چیزی می‌نوشت... در دفترچه نوشته بود: «درود بر امام امت، به خانواده‌ام توصیه می‌کنم همیشه در صحنه باشند. از کشور خود دفاع کنند و به ندای امام لبیک بگویند...» او را به زحمت و با یک فرغون از منطقه خارج کردیم و سه روز بعد با سری باندپیچی‌شده برگشت و در برابر اعتراض ما که چرا به خانه نرفتی، گفت: «باید برمی‌گشتم. اینجا خانه من است.»  بعد از عملیات  در فروردین 1361 غنائم زیادی به دست سپاه و ارتش افتاد. با هماهنگی سپاه و فرماندهی نیروی زمینی ارتش قرار شد که توپخانه لشکر 77 آموزش تعدادی از پاسداران را به عهده بگیرد. شفیع‌زاده تعدادی از نیروها را به آموزش آورد. کلاس‌های آموزش در تپه شوش تشکیل شد. پس از تشکیل یگان توپخانه سپاه، شفیع‌زاده دستور داد تا پوکه گلوله‌های توپ را دور نریزند. محسن رفیق‌دوست - وزیر وقت سپاه - به خاطر این عمل از توپخانه سپاه تقدیر کرد.
 سردار رحیم صفوی دراین‌باره می‌گوید:  ما در اوایل جنگ تا زمان حصر آبادان، اصلاً توپخانه نداشتیم و سردار شفیع‌زاده به ما پیشنهاد توپخانه را دادند تا در لشکرها واحدهای توپخانه ایجاد کنیم و ایشان ابتکار عمل را در دست گرفت و از سال 1362 مرکز آموزش توپخانه را تشکیل داد که بعدها تبدیل به دانشکده توپخانه شد. تا عملیات فتح خیبر دشمن به‌وسیله توپخانه به ما ضربه می‌زد ولی در عملیات "فتح فاو" شفیع‌زاده تلافی همه این‌ها را درآورد.  تلاش در مناطق مختلف مانع از عبادت و بندگی او در برابر خداوند نبود. سر شب از خط مقدم جبهه به اهواز می‌آمد و تمام شب را در خفا به دعا و نماز می‌گذراند. در سال 1362 در عملیات خیبر در جزیره مجنون باتدبیر شفیع‌زاده چند قبضه توپ با هاورکرافت به جزیره انتقال داده شد. شخصاً به رزمندگان در بارگیری هاورکرافت کمک می‌کرد و عمل او باعث شد تا چند تن از فرماندهان آتشبارهای جزیره نیز به کمک برادران سپاه بیایند.  او اولین کسی بود که در سپاه، ساخت سلاح و مهمات در داخل کشور را پیشنهاد کرد. گروهی را برای طراحی و ساخت توپ "122 م‌م" به اراک اعزام کرد. این کار باهمیاری کارخانه ماشین‌سازی اراک انجام شد. بعدها کاتیوشای 122 نیز به دستور شفیع‌زاده نمونه‌سازی شد.  یکی از هم‌رزمانش درباره شفیع‌زاده این‌گونه می‌گوید:  مرداد سال 1364 بود... آن موقع حقوق‌ها کامپیوتری شده بود. حقوق شفیع‌زاده آن موقع 5000 تومان بود و بیشتر آن را هم در راه جنگ خرج می‌کرد. یک روز رفتم سراغش و از او خواستم تا حقوقش را افزایش دهم. گفت: «اصلاً کی به شما گفته حقوق مرا زیاد کنید؟» هرچقدر اصرار کردم بی‌فایده بود و این در حالی بود که فرماندهی توپخانه سپاه را بر عهده داشت.  یعقوب زهدی - هم‌رزم وی در توپخانه - می‌گوید:  در موقع عملیات اگر کسی می‌خواست سراغ شفیع‌زاده را بگیرد قطعاً جایی که مخاطره‌آمیزتر و فشار دشمن زیادتر بود، باید به دنبال او می‌گشت. او گمنام می‌زیست.  حسین شفیع‌زاده (برادرش) می‌گوید:  در طول مدت حضور در جبهه دو بار او را دیدم یک‌بار زمانی بود که برای دیدنش به پادگان حبیب‌اللهی رفتم و سراغش را گرفتم. دوستانش گفتند: «اگر او را پیدا کردی سلام ما را هم به او برسان.» بار دوم در قرارگاه کربلا بدون هیچ تکلفی در کنار سایر نیروها در آن گرمای سوزان جنوب در سنگر خوابیده بود درحالی‌که روزنامه رویش انداخته بود و گفتند: «شب نخوابیده و خیلی خسته است.»  جنگ را بالاترین مسئولیت زندگی خود می‌دانست به همین جهت ازدواج نکرد.  پیش از عملیات والفجر 8 مشکلات و کمبودهای بی‌شماری وجود داشت. باوجوداین شفیع‌زاده در جلسه‌ای همه را راضی کرد تا بعد از فتح فاو برای پرسنل توپخانه سنگر آماده کند. در عملیات والفجر 8 لشکر گارد ریاست جمهوری عراق قبل از آن‌که به کارخانه نمک شهر فاو برسد متلاشی‌شده بود و توپخانه آن‌چنان در ابتدای عملیات از رزمندگان حمایت کرده بود که نیازی به ساختن خاک‌ریز نبود. در هفت روز اول عملیات، توپخانه توان پاتک‌های دشمن را گرفته بود. حدود 38 گردان توپخانه قبل از شروع عملیات در نخلستان‌ها مستقرشده بودند. طبق دستور شفیع‌زاده در شب اول بیش از پانزده گردان توپخانه از دل نخلستان‌ها بیرون نیامد. پنج گردان دیگر اضافه شد و به‌این‌ترتیب در شب آخر با سی‌وهشت گردان دشمن کوبیده شد، بی‌آنکه دشمن از طرح حساب‌شده مطلع گردد. نظر شفیع‌زاده این بود که: «نباید بگذاریم دشمن بفهمد استعداد ما چقدر است. باید دشمن را فریب دهیم.»(تاجریان:یگانهای توپخانه سپاه که ۱۷ گردان بود یک شب قبل از عملیات به جزیره آبادان منتقل و در نخلستانهای اروند و بهمن شیر استتار شدند. ۱۵ گردان توپخانه ارتش که در منطقه جوفیر مستقر بودند شب عملیات بعد از شروع تک به جزیره آبادان منتقل شدند-جمع توپخانه در والفجر۸ هم ۳۲ گردان بود)  در طی آن عملیات شفیع‌زاده به‌سرعت خود را به دیدگاه رساند تا عملکرد توپخانه را از نزدیک ببیند. هواپیماهای دشمن مواضع خودی را بمباران می‌کردند. شفیع‌زاده به‌سرعت مواضع حساس دشمن را شناسایی کرد و از دکل هجده متری که دشمن اطراف آن را به‌شدت می‌کوبید بالا رفت و مواضع دشمن را به‌دقت شناسایی کرد. آتش توپخانه دقیقاً توسط او هدایت شد و بر سر نیروهای عراقی فرود آمد. وی در جلسه مسئولان توپخانه در تاریخ 5 آبان 1365 گفت: «در عملیات والفجر 8 آتشی ریختیم که تا آن زمان نه عراق آن آتش را دیده بود و نه ما اجرای آتش کرده بودیم.»  وی ماه‌ها قبل از عملیات، منطقه را شناسایی و برای مواضع توپخانه طرح‌های دقیقی تهیه‌کرده بود به‌گونه‌ای که در طی عملیات والفجر 8 عقبه دشمن به طول پنجاه کیلومتر در تیررس توپخانه بود. نیروهای رزمی دشمن تا به خط مقدم می‌رسیدند عملاً نابود می‌شدند. به عبارتی جاده مهم بصره تا فاو به قتلگاه عراقی‌ها مبدل شده بود.