eitaa logo
نیم پلاک
432 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
5.2هزار ویدیو
330 فایل
کانال #اختصاصی شهدا #سبک_زندگی و #خاطرات https://eitaa.com/nimpelak_m @abbasma
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مجله مجازی همرزم
فرهیخته گرامی.. در راستای تحقق منویات رهبر معظم انقلاب در خصوص لزوم سنجش اثربخشی برنامه‌های فرهنگی و آثار کنگره های شهدا ، لینک پرسشنامه زیر جهت اخذ نظرات ارزشمند جنابعالی ارائه می گردد. https://survey.porsline.ir/s/Cg4LBAA ‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┄┄ . . 🌟اینجا‌بیت‌الشهداست👇 🆔@hamrazm_mag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
33.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴🌹🇮🇷🌷🌴 بیست و پنج آبان ۱۳۶۱ روزی که ۳۷۰ وطن روی دست پدران و مادران خود بدرقه شدند،🥀 ۳۷۰ شهید در یک روز تشییع شدند و عصر همان روز حدود ۱۰۰۰ نفر به جبهه ها اعزام شدند وهمچنین کاروان تدارکاتی برای جبهه 🌹 ۳۷۰ گل بر شانه های ۲۵ آبان روز حماسه و ایثار مردم شهر اصفهان گرامی باد 🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زنده یاد حاج موسی امینی بیات پدر برادران شهید امینی بیات و پدر بزرگ شهید سید حمید موسوی خوشدل 🔻به جمع هیات رزمندگان اسلام بپیوندید 👇 @razmandganz
هدایت شده از اصغر قضاوی
خاطرات خردسال‌ترین آزاده ایرانی مهدی طحانیان در زندانهای رژبم بعث عراق هرشب، در گروه خاطرات رزمندگان دفاع مقدس..ایتا👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3107389451C74ed8aa0a8
هدایت شده از اصغر قضاوی
خاطرات ازاده مهدی طحانیان خردسال ایرانی در اسارت رژیم بعث عراق( قسمت۱۴) صدای آه و ناله عراقی ها بلند شده بود. عده زیادی مجروح کف تریلی زیر جنازه‌ها گیر افتادند و عده ای هم روی زمین کنار چرخ‌ها. باد، آتش را به سمت آنها که روی زمین افتاده بودند می کشاند، اما آنها توان حرکت نداشتند و فریادشان به آسمان بلند بود. عراقی هایی که تسلیم شده بودند، بهت زده این منظره را نگاه می کردند. آتش به سرعت تمام ماشین و افراد روی آن را بلعید و آه و ناله ها تمام شد. یک مایع سیاه رنگ مثل روغن سوخته در حالی که شعله ور بود از اطراف تریلی روی زمین می ریخت، معلوم بود روغن جنازه‌هاست و بوی گوشت کباب شده همه جا را گرفته بود یک دفعه سروصدایی بلند شد. صدایی شبیه ترکیدن: «تق، تق، تق». پشت بند صدا دیدیم قطعات کوچکی از میان شعله های آتش به آسمان پرتاب می شود و بخارکنان از آسمان روی زمین می افتد. چندتا هم نزدیک من روی زمین افتاد. خوب که نگاه کردم، دیدم مغز آدم است. فرمش شبیه مغز گردو بود. هنوز هم داغ بود و از آن بخار بلند می‌شد. بی اراده کمی عقب رفتم و تازه فهمیدم صدای تق تق از ترکیدن جمجمه‌هاست . بچه ها مراقب بودند ببینند از این محور چه تحرک جدیدی انجام می شود... °°°° هر شب آن قدر به اتفاقاتی که افتاده بود فکر می کردم که اصلا نمی‌فهمیدم کی خوابم می‌برد. صبح روز بعد، دوباره آمدند دست و پا بسته من و آن سه نفر را که داشتند به آتش من می سوختند سوار جیپ کردند و آوردند نزدیک خط مقدم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا