همه میل به قدرت داریم!
بودن در اینجا و دنبال کردن بی واسطه ی اخبارشان (بخصوص این روزها)، زاویه دیدی که دارند، تصمیم گیری ها و عملکردشان؛ همه و همه، مرا به واکاوی عقایدشان و عقایدم سوق می دهد.
از جمله دغدغه های بشر منهای در نظر گرفتن وجود خدا و اهدافش، نمایش و بروز قدرت بالاتر از سایرین در این کره خاکی است.
اینگونه می شود که دست به حتی جنایت می زند که این برتری را کسب یا حفظ کند.
چرا واقعا؟
هیچ فلسفه ای پشتش نیست جز اینکه کسی که در نهادش میل به قدرت وجود دارد (فطرتا) به دنبال به دست آوردنش برود.
حالا سوال اینجاست که اگر میل به قدرت فطری است، کسب و حفظش چه بدی دارد؟ چون می شود گفت، بشر ناخواسته و کمی بی اراده انگار به سمت برآوردن امیال برنامه نویسی شده در وجودش می رود.
همه ی مساله اینجاست! وجود هیچ قوه ای در انسان، اعم از شهوت و غضب و... به خودی خود بد نیست، بدی از آنجا شروع می شود که این قوا در چهارچوب قرار نگیرد.
چهارچوب موجودیتی که با خط دهی اش نه تنها نمی گذارد که از آن به خطا استفاده کنی، بلکه هدایتت می کند به سمت بهره مندی همه جانبه از این قوا برای زندگی بهتر، زیباتر و خوش عاقبت تر.
غرب و شرقی که ایمان به این موجودیت و این چهارچوب را از دست داده اند، خروجی شان چه شده است؟
یکی از بمب اتم استفاده می کند فقط و فقط برای اینکه حفظ قدرت کند، یکی هم فقط برای نمایش دادن قدرتش بر حادثه فاجعه بار انفجار اتمش سرپوش می گذارد تا کم نیاورد. همین...
حالا دیگر اصلا مهم نیست اگر در این میان هزاران هزار یا میلیون ها میلیون زن و مرد و کودک بسوزند و بمیرند...
این حقیقت، خروجی استفاده از این استعدادهای فطری، منهای بهره مندی از آن، تحت دستورات خالق این فطرت است.
سران بسیاری از حکومت های حال حاضر جز کسب و حفظ قدرت، هدفی را دنبال نمی کنند، نتیجه اش هم این می شود که در دنیای فعلی می بینیم...
اما در این میان، انسان هایی قدم علم کرده اند، که از این استعدادها در چهارچوب در محضر خالق این استعداد ها و چشم به دستورات و فرامینش استفاده می کنند.
نتیجه اش هم این شده که اینها هم قدرت را فطرتا دوست دارند و برای کسب و حفظ و ارتقا اش تلاش می کنند، اما بر اساس همان چهارچوب و اصولی که برایشان تعریف شده است، هرگز آن را از راه غیر درستش به دست نمی آورند، هرگز در راه غیر درستش خرج نمی کنند و هرگز دست به جنایت نمی زنند.
ورق دارد بر می گردد و قدرت برتر دارد دست کسانی می افتد که از این نیروی الهی به نفع بشریت و آرامش و امنیت و سعادتش استفاده کنند.
حس شیرین این واقعه و حس لذت بخش حضور در این عصر و زمان، تار و پود روح انسان مومن به خدا و روز حساب را حماسی می کند و دوست می دارد او هم سهمی در این حرکت متعالی بشری داشته باشد.
اللهم ارزقنا...
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷✌️ در فرانسه
@ninfrance
بهشت می ری؟
مرور برخی خاطرات، بخصوص اگر تجربه ی زندگی غربی پیدا کنی خاص تر و دل چسب تر از هر زمان می شود...
حتی یادش، ذکرش و مرور تصاویرش...
از زمانی که با بهشت زهرا سلام الله علیها، آن بخشی که بهترین انسان های روی زمین در آن نشانی از خود بجا گذاشته اند، یعنی گلزار شهدا آشنا شدم، سخت است توصیف حال و بهره ای که از حضور در آن مکان سراسر نور و آرامش برده ام.
در فرانسه تجربه بازدید از مکان هایی که یادواره یا گرامی داشت کشتگان برای فرانسه بوده است را دارم. هرکس جانش را برای دیگری تقدیم کند خودش شکوه و ارزش و اعتبار دارد و حضور در این مکان ها حس احترام انسان را بر می انگیزد.
اما...
اما هدف از جنگ یا دفاع، شناخت شخصیت ها، و کیفیت مبارزات و روحیه ها، همه و همه گلزار شهدای ایران را متفاوت و منحصر به خود می کند...
بعد از انس با چنین فضای مقدس و نورانی و حال خوب کنی، رفتن و سر زدن به آن برایمان یک برنامه ثابت شده بود، احتیاجی که روحمان داشت و طلب می کرد. بخصوص در زمان هایی که دنیا همه جوره سخت می گرفت و احتیاج به کمک گرفتن را بیشتر می کرد.
آنقدر این رفت و آمد بخشی از زندگی شده بود که حتی در گفتگو ها مختصرش می کردیم و از هم می پرسیدیم:
_ امروز میای بریم بهشت؟
_ بهشت بودی؟
_بهشت می ری؟
_ بهشت به یادت بودم.
_ قرارمون بهشت...
اول حواسمون نبود چون طبیعت پیامک، اختصار نویسی است، اما دیدیم چه جملات شیرین و انرژی بخشی ساخته ایم و حواسمان نیست.
در این دنیایی که برخی مدام از لفظ جهنم از آن یاد می کنند، دعوتشان می کنم و پیشنهاد می کنم سری به بهشت دردسترس تهران بزنند...
اگر حالشان انقدر بد بود که نیاز به دیدار خصوصی داشتند پیشنهادم روزهای هفته است.
اگر دوست داشتند دوستان خاص یا خانواده ی شهدا را زیارت کنند، صبح پنجشنبه.
و اگر تمایل دارند شکوه حضور مشتاقان این مکان متفاوت را شاهد باشند، عصر پنجشنبه. حاضر شوند.
بهشت رفتید، مرا هم یاد کنید...
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
دیواری شیشه ای مقابل برج ایفل که به زبان های زنده ی دنیا «سلام» نوشته.
وقتی عکس می انداختم فکر می کردم که خیلی استعداد دارند در خلق یک چیز نمادین و جاذبه سازی توریستی
فقط به همین بهانه خیلی ها می آمدند با این شیشه عکس می انداختند.
@ninfrance
دخترخانم های مقدس جهان
فرانسوی ها به دخترخانمی به نام «ژاندارک» افتخار می کنند که بانویی مومن به حضرت مسیح علیه السلام بوده، دارای کرامت و در یک تاریخ سخت، نجات بخش مردم فرانسه از دست تجاوز انگلیسی ها به سرزمینشان می شود.
در فیلم هایی که خودشان ساخته اند این بانو دارای پوشش، باوقار و پر طمانینه و اهل عبادت و ارتباط با خداوند است.
با نور معنویت و محبوبیت مردمی، می تواند فرماندهان جنگ را که همگی مرد بوده اند مجاب به دفاع جانانه از سرزمینشان کند.
اما متاسفانه دشمنان حیا و عفت بشری، تا جایی که می توانند این شخصیت را در کشور خود با افترا، تخریب می کنند و تمام سعی شان را می کنند که نقش الگو و اسوه برای دختران این سرزمین پیدا نکند...
وقتی کسی آمد و گفت که حضرت زهرا سلام الله دیگر الگوی زنان امروز نمی تواند باشد یا حضرت معصومه سلام الله علیها اسوه دختران امروز نیست، یا نمی داند چه می گوید و سطح پایینی از فکر را داراست و یا بر نمی تابد که دختران سرزمینش بانوانی را برای الگوگیری برگزینند که آنان را به بالاترین تعالی روحی و حفاظت از جسم و جانشان می رساند.
اما به لطف حق بسیارند در #کشورم_ایران ، مردان و زنانی که جانانه از این الگوهای تعالی بخش محافظت می کنند و با گرامی داشت میلاد این بزرگواران همه را دعوت به شناخت و گرایش و حفظ و حراست از انسانیت و تعالی می کنند.
ولله الحمد که پیرو مکتبی هستم که بزرگترین مردانش هم بعد از سالیان سال همچنان به زیارت مزار یک بانو می روند، با احترام و ادب و تواضع... با درک و بیان مقام، منزلت و جایگاه علمی و معنوی ایشان و تشویق به درس و خط گرفتن از «او».
روز میلادتان مبارک بانو جان🎉🎊
محتاج عنایت و توجه تان به دختران سرزمینم و همه ی دختران بی الگوی جهان هستیم.
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
گرم شدن هوا و داغ شدن بازار دست دوم فروش ها در فرانسه
قبلا درباره دست دوم فروشی در فرانسه توضیح داده بودم، این فروش توسط مغازه دارها نیست. توسط خود مردم شهر است که وسایل منزل خود را که نیاز ندارند با نازل ترین قیمت ها به فروش می گذارند.
در واقع ظاهرا خود مبلغ مهم نیست، مهم نوعی کمک رسانی به همنوع یا سرگرمی یا حفظ روابط انسانی است. نمی دانم! باید یک مصاحبه نیمه ساختار یافته با ایشان داشته باشم☺️
از این جهت اینطور به نظر می رسد که برخی اجناس بی اندازه ارزان است که شاید به ساعت ها زیر این آفتاب گرم نشستن نیرزد و از همه جالب تر برخی اجناسی است که رویش نوشته: رایگان! (در تصویر پایین سمت چپ می بینید)
خب اگر نمی خواهد، می تواند آن عروسک ها را دور بیندازد اما ظاهرا ترجیح می دهد خودش به دست کودکی برساند...
شنیده ام در شیراز #کشورم_ایران پیگیر اجرایی کردن این طرح هستند.
به نظرم طرح خوبی است که در همه جا رایج شود.
کمک خود مردم به هم پر از برکت خواهد بود.
@ninfrance
در بهترین و نادرترین زمان هستیم!
شاید همه ی مردم روی آن متمرکز و عمیق نشده اند هنوز، اما من خیلی به آن فکر می کنم. عمیقا...
در عصر و زمانی زندگی می کنیم که همه ی مکاتب جهان به بن بست رسیده اند!
جز مکتب زوال ناپذیر اسلام!
قرن ها تلاش کردند تحریفش کنند، منحرفش کنند، از آن نسخه ی باطل و جعلی بسازند، منهدمش کنند...
اما به اقرار همه ی آمارهای جهانی، امروز، تنها مکتب در حال رشد سریع و فراگیر در جهان، اسلام است!
برای تحقق آرمان بر حقت جهانی بیندیش!
نکند افق نگاهت چند نفر پیرامونت در کشوری که ساکن هستی باشد! از قافله پیشروها جا نمانی!
الان وقتش رسیده!
الان خاص ترین برهه تاریخ این سیاره است!
همه ی مکاتب، همه، همه، کم آورده اند!
الان که همه، راه رفته اند و انتهای افق کوتاه و پر آسیب خود را به نظاره نشسته اند، بهترین زمان رساندن حق به حق خواه است، با آن افق بلندی که داری، تا انتهای افق...
الان ناب ترین لحظه ی رساندن راهکار بهترین سبک زندگی، از نوع متعالی ترینش به مردم این کره ی خاکی است.
فرق نمی کند، مردم کشور خودت باشد یا مردم جهان، اسلام را خوب بیاموز و دستت به هرکس می رسد معارف طلایی اش را منتقل کن.
البته کمی فرق می کند و شاید باید بگویم زیاد فرق می کند، هرکس در هر نقطه از جهان بیشتر بی خدایی کرده باشد، بیشتر آسیب دیده است و این دست افراد هرچند در ظاهر مقاومت کنند اما تشنه تر و محتاج تر و مشتاق تر به یافتن حقیقت و تطبیق خود با آن هستند.
کلاس می توانی برگزار کنی؟ برگزار کن.
نماهنگ می توانی بسازی؟ بساز.
فیلم نامه می توانی بنویسی؟ بنویس.
کتاب می توانی نگارش کنی؟ بنگار.
و در فضای حقیقی و مجازی نشر بده...
تنها چیزی که این میان لازم است، اعتقاد و باور عمیق و کسب معارف صحیح دین مبینت هست، همین.
دست همه را بگیر و یک پله بالا بیاور، تا قدشان برسد، بتوانند ببینند پشت دیوار غیبت چه مدینه فاضله ای انتظارشان را می کشد.
اعتقاد مطهر و نجات بخشت را بلند فریاد کن، اعتقاد حقیقی، جهان را آباد خواهد کرد.
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
این استاد ریاضی مسلمان شده ی آمریکایی!
ایامی که در ایران با کتب علامه مطهری آشنا شده بودم و با دقت خاص خط به خطش را مطالعه می کردم، خوب به یاد دارم. خیلی با هیجان و لذت می خواندم. گاهی کتاب را می بستم، راه می رفتم، فکر می کردم و ... خیلی فهم کردن و باز شدن یک گره ذهنی شیرین بود.
ایامی هم که آنچه فراگرفته بودم در حد و اندازه فهم خودم می خواستم منتقل کنم باز سراسر شور و شوق و هیجان می شدم. ساعت ها فکر می کردم که چگونه آنچه دریافته ام را به مخاطبم منتقل کنم که حق مطلب ادا شود و همین می شد که گاهی حتی بعد از تدریس سردرد بگیرم!
وقتی هیجان این استاد ریاضی مسلمان شده ی آمریکائی را در انتقال آنچه از قرآن فهم کرده، دیدم، یاد این احوالات خودم افتادم! وقتی می خواهی با همه ی احساس قلبت آنچه با عقل دریافت کرده ای به دیگران منتقل کنی، شور و شوق و هیجان وصف نشدنی دارد.
آنچه این استاد با خواندن قرآن دریافت کرده در کتاب آزادی معنوی علامه مطهری شرحش آمده. خوب به خاطر دارم وقتی می خواستم طریقه نزدیک شدن ما به عنوان مخلوق، به خداوند متعال به عنوان خالق را، تشریح کنم، خورشیدی با شعاع های نور به سبک نقاشی های کودکان ( که اول شعاع های پهن دارد و بعد نازک می شود) روی تخته کشیدم و گفتم: بلا تشبیه اگر این خورشید خدا باشد که منبع تمام صفات است. می بینیم که شعاع های نورش هرچه به خودش نزدیک است پهنای بیشتری دارد و هرچه از آن دور شود کمتر. ما مخلوقات بسته به چیزی که از خود ساخته ایم، هریک در فاصله ای از این شعاع ها هستیم. برخی نزدیک تر به منبع نور برخی دور تر.
در واقع ما از خودش هستیم که در این بازه زمانی عمر از او فاصله گرفته ایم تا یک دوری بر این سیاره بزنیم و در این حرکت دورانی «انا لله و انا الیه راجعون» تا به خودش برگردیم نشان دهیم که چه اهلیتی داریم... یعنی هر آنچه با دمیدن روحش بر ما بالقوه در ما قرار داده است، مشخص کنیم که چقدر می توانیم بالفعلش کنیم.
و این یعنی، این دنیا بستر تلاش ما برای نشان دادن این است که چقدر می توانیم شبیهش بشویم که ما را در خود بپذیرد؛ برای همیشه...
و برای تحقق این مهم، تنها راه، شبیه خودش شدن است. هرچه شبیهش بشویم نورانی تر می شویم و هرچه نورانی تر شویم به منبع لایزالش نزدیک تر می شویم و هرچه نزدیک تر شویم بهتر فهم می کنیم که کیست و هدفش از خلق ما چه بوده و ...در واقع چون شبیهش می شویم، شبیهش فکر می کنیم و...
خلاصه که با گفتن اینها مثل این استاد مسلمان شده، پر از هیجان و نشاط می شدم و از این برداشت کردن و انتقال آن لذت ها می بردم...
می گفتم: هر روز یک صفحه جوشن کبیر بخوانیم. همان به فارسی. با انواع صفاتش آشنا بشویم. زمان زیادی نداریم، همه را باید به دست بیاوریم...
او مچ نمی گیرد، دست می گیرد.
او می بخشد، به رو نمی آورد.
او می پوشاند، آبرو نمی برد.
او اگر صدبار هم مقابلش اشتباه کنی، پشت نمی کند، قهر نمی کند، قطع رابطه نمی کند.
زمین بخوری نمی خندد، رفو می کند...
شبیهش هستیم؟
وقتی شبیهش فکر نکنیم، شبیهش عمل نکنیم چگونه بفهمیمش؟ چگونه درکش کنیم؟ چگونه انتظار داشته باشیم بشناسیمش.
دنیای امروز همه ی تلاشش را کرده که صفاتی را در انسان جای گذاری کند که ضد صفات خداست، تا از این طریق بگوید من با خدا و وجودش و نگاهش و عملکردش مشکل دارم و چنین خدایی را نمی توانم بپرستم!
همه ی مشکل اینجاست که او در واقع هیچ سنخیتی با خدا ندارد که بتواند خدا را درک کند و به او باور پیدا کند.
فیلم ارائه این استاد را ضمیمه می کنم؛ در حالی که مدام با خودم می گویم خدا کند دستش به دعای جوشن کبیر ما برسد. خدا کند!
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
27.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استاد ریاضی آمریکایی مسلمان شده و دریافتش از قرآن
@ninfrance
قوانین آداب معاشرت فرانسوی
قبلا هم نوشته بودم فرانسوی ها آداب معاشرت برایشان خیلی مهم است.
این قوانین ابتدایی و بامزه را در کتابی دیدم که برایم جالب بود و ترجمه کردم:
قانون یک: هنگامی که به خانه ی یک فرانسوی دعوت شدید باید چیزی به عنوان هدیه با خود ببرید مثلا یک دسته گل.
قانون دو: اگر دیر رسیدید باید عذر خواهی کنید و بگویید: عذرخواهی می کنم خانم، عذرخواهی می کنم آقا، متاسفم.
قانون سه: هنگامی که کسی را به شما معرفی می کنند شما باید رسمی سلام کنید و اظهار خوشحالی کنید از این آشنایی.
قانون چهار: اگر شما آقا هستید در صورتی که در حال معرفی یک خانم هستند یا یک خانم مقابل شماست باید از جایتان بلند شوید و بایستید.
قانون پنج: شما نباید در منزل سیگار بکشید، اگر قصد سیگار کشیدن دارید باید بیرون و به فضای باز بروید.
قانون شش: در طول پذیرایی شام، شما نباید پیش از میزبان شروع به خوردن کنید.
قانون هفت: بعد از شام شما نباید در کاناپه دراز بکشید یا بخوابید!
قانون هشت: در نهایت هنگام ترک منزل شما باید از میزبان برای پذیرایی اش تشکر کنید.
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
غرب، قطعه ای از بهشت سهمش نشد،
سهم شرق شد،
قسمت ایرانش!
غرب حرم مطهر امام معصوم، حرم امن، ندارد. فقط باید چندی در غرب زندگی کنی تا خلاء نداشتنشان را بچشی و از خود بپرسی به چه امید و اتصالی زنده اند...
شنیده ام و خوانده ام خیلی از غربی های هدایت شده، به عنایت امام رئوف ما شیعه شده اند.
کافیست با ایشان و با آن صحن و سرا آشنا شوند.
فطرت کار خودش را می کند و نور قلب هشتمین امام با قلبشان ارتباط می گیرد.
و چه توفیقی دارند آن ها که واسطه ی این آشنایی می شوند.
شمس الشموس آل محمد با ارض طوس دل ها چه می کند...
خوش به سعادت آن ها که به دست امام رضا سلام الله علیه به دین مبین اسلام مشرف می شوند.
امام رضاجانم،
نظری به مردم بی امام غرب بینداز
یا امام رئوف!
بند بند وجودشان احتیاج است اما راه به جایی نمی برند...
آیا مردم #کشورم_ایران، حواسشان هست چقدر خوشبختند؟
قلبشان دوازده امام و راه نما دارد که هشتمینش در وطنشان می تپد...
یک لحظه فکر اینکه ممکن بود در دوران بی کفایتی ها، خراسان هم از ایران جدا شود و ایران پایتخت معنوی اش را از دست دهد، قلب را بی تاب می کند...
شکر که سایه تان از سرمان کم نشد.
🌸 مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
کشش به ماندن، خارج از وطنِ خود
ایرانیان و حتی ملیت های متنوعی را در این مدت حضورم در فرانسه شاهد بودم که در گپ و گفت های صمیمانه بیان می کردند که اینجا یا فلان کشور متفاوت از تصور بسیار مثبتی بوده که پیش از مهاجرت در ذهن داشتند.
برخی از تجارب بسیار سختی که داشتند می گفتند، برخی را هم خود شاهد بودم و هستم که سخت روزگار را می گذرانند.
اینها باعث می شد همیشه از خودم این سوال را بکنم که با توجه به این وضعیت چرا همچنان راضی به ماندن در این کشورها می شوند. چرا با خنده و شوخی و گاهی با حزن می گویند هیچ جا وطن آدم، کشور آدم نمی شود. با این وجود چرا راضی به کشیدن چند برابر سختی می شوند اما تن به بازگشت به کشور خود نمی دهند.
خیلی به این مساله فکر می کردم، تا اینکه پیش خودم، بر اساس مشاهدات و دریافت هایم، به یک نتیجه قابل بررسی رسیدم.
وقتی در کشور خودت هستی، خودت را صاحبخانه می دانی. خود را صاحب کشور می دانی. طلب کاری و هر برخورد نادرست باعث می شود که صدا به اعتراض بلند کنی یا شاکی شوی یا پیش هرکس می نشینی از صدر تا ذیل را تضعیف یا تخریب کنی.
هر واقعه ناراحت کننده ای در کشورت بیفتد، غصه خودت، خانواده ات یا مردمت را میخوری و به لحاظ فکری و روحی درگیر می شوی.
هر ضعف و کوتاهی و اشتباهی را با جدیت دنبال می کنی و حتی پیش پیش ممکن است خیلی ها را در پست هایی که هستند بی کفایت بدانی.
اخبار را با جدیت دنبال می کنی، منفی ها را درباره کشورت از رسانه های خارجی،باور می کنی. مثبت ها را از رسانه داخلی کشور خودت باور نمی کنی.
دزدی ها و اختلاس ها و خیانت ها و کم کاری ها را تاب نمی آوری و خلاصه جمع همه این ها می شود حرص و جوش و غصه و اذیت و آزار روحی که شاید بشود انگیزه ترک وطن و تجربه زندگی در سرزمینی بهتر.
اما وقتی به یک کشور غریبه مهاجرت می کنی. دیگر خیلی اهمیت ندارد اخبار آن کشور. اگر حادثه ی ناراحت کننده ای پیش بیاید به اندازه کشور خودت اذیت نمی شوی، اگر دزدی و اختلاسی را در ساختار حکومتی آن کشور خبر دار شوی خیلی اهمیت نمی دهی و پیگیرش نمی شوی.
اصلا خبر نداری در دل مردم آن کشور چه می گذرد، صبح تا شب پی رفع مسائل شخصی خودت حالا یا دانشگاه رفتن یا سر کار رفتن باشد هستی. از مشکلات مردم آن کشور بی خبری و نمی دانی با چه چیزهایی دست و پنجه نرم می کنند، نهایت ارتباطاتت با ساختار دولتی پیگیری های دریافت حقوق، یا کمک مالی دولتی، حساب بانکی شخصی و ... می شود و اگر مشکلی، مانعی یا ضعفی برایت پیش آید، در آن کشور خود را صاحب جایگاهی نمی بینی که اعتراض کنی و لب به شکایت باز کنی. با صبر و سکوت و نهایت بد و بیراه گفتن در دلت روزگار را می گذرانی.
جمع همه این ها هم می شود فقط غصه شخصی خوردن و دیگر کاری به کار بقیه نداشتن. خب طبیعتا نتیجه اش حرص و جوش کمتر و آرامش نسبی بهتر.
شاید این یکی از دلایل قابل توجهی باشد که فرد ترجیح می دهد با همه ی سختی های زندگی دور از وطن خود بسازد و توجهی به تمایل قلبی اش به بازگشت به کشور خود نداشته باشد.
یک زندگی فردگرایانه محض.
و به عبارات تلخ تر: یک زندگی خودخواهانه و خودپرستانه
خب انسانها به دسته های مختلف تقسیم می شوند بر اساس درجه انسانیت.
و باید بپذیریم که همه در اعلی درجه انسانیت نیستیم.
برخی فقط خودشان را می بینند.
برخی فقط خودشان و خانواده شان.
برخی اما برعکس هستند.
بخاطر دیگران از خودشان و خانواده شان می گذرند.
برخی بخاطر کشورشان و حفظ و ارتقا داشته هایش از خواسته های شخصی خود و خانواده خود می گذرند و به مکانی سخت و دور از وطن مهاجرت می کنند. حالا یا دست و سر پر به کشورشان بر می گردند و خدمت های مثال زدنی عرضه می کنند همچون پدر موشکی ایران شهید تهرانی مقدم یا بی سر و تن مادی، بر روی دوش ها با هدیه حفظ امنیت به کشورشان بر می گردند، مثل شهید محسن حججی.
برخی هم که سید و سالار اینها باشند و انسان کامل، در اعلی درجه انسانیت، بر اساس تکلیف، زن و فرزند و خانواده و خاندان را هم هجرت می دهند، از خود و خانواده خود اینگونه می گذرند تا زندگی بهتر را به دیگر انسان ها هدیه کنند.
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
گاهی به شکل اتفاقی شاهد مراسم ازدواج فرانسوی ها هستم که برای رسمی کردن ازدواج خود به شهرداری مراجعه کرده اند.
برای من چند نکته ی به چشم آمدنی دارد:
۱. لباس و آرایش عروس بسیار ساده است و به نظر حتی عروس آرایشگاه نمی رود.
۲. عموما سن عروس و داماد بالاست.
۳. مهمان ها هم لباس های معمولی و ساده دارند.
اما آنچه در این مورد توجه ام را بیشتر جلب کرد، با لباس نظامی حاضر شدن داماد بود.
در عکس فوق، عروس و داماد و دوستانش را مشاهده می کنید.
فرانسه
@ninfrance
مطالعه هدفمند
تا امروز هرکس با دین مخالفت داشته، یا شبهه داشته یا اعتراض داشته (آنها که با من مرتبط شده اند را عرض می کنم.)
سراغ ندارم که در خصوص سوالات و شبهاتشان مطالعه داشته باشند.
حتی در سیر مطالعاتی در طول زندگی شان ( اگر اصلا مطالعه بکنند)هم، هیچ برنامه ی منظم مطالعاتی در این خصوص نداشته اند!
و من واقعا تعجب می کنم چه انتظاری از خودشان باید داشته باشند که بتوانند به سوالات ذهنشان پاسخ بدهند یا راه برون رفت از بحران فکری شان را بیابند. فقط آه و ناله سر می دهند چندی و بعد هم به نتیجه ی ویران گر رها کردن دین و عقیده به ارث رسیده شان می رسند.
اینجا هم همین قاعده به من ثابت شده است.
جز موارد حقیقتا استثنا، تمام کسانی که با دین و مکتب و اسلام و شیعه مخالفت دارند یا درگیری دارند یا اعتراض و انتقاد دارند یا از ریشه آن را می زنند یا عمری است که در حال تخریب هستند، وقتی پیگیر می شوی یا پرسش می کنی، می بینی تا دلت بخواهد فیلم منتقل کننده شبهه دیده اند، متن های شبهه دار در فضای مجازی خوانده اند، اما یک کتاب درباره دین اسلام شیعه معارفش و ... دست نگرفته اند و مستقیم و بی واسطه از خود صاحبان این اندیشه استعلام نگرفته اند که حقیقت چیست.
من واقعا متحیر می شوم در این خصوص !
امروز در صفحه اول کتاب «مربی و تربیت» از آیت الله حائری شیرازی این شخصیت قابل ستایش، ( که در آخرین سفر به ایران، موفق به خرید چند جلد از کتب تازه چاپ شده و بسیار خاص ایشان و آوردن شان به اینجا شدم) خواندم که:
"استعمار یعنی تعطیلی فکر، نه به آن معنا که اجازه ندهند شما فکر کنید، بلکه به آن معنی که فرصت ندهند شما فکر کنید. استعمار نو، استعمار رسیدن به جواب قبل از رسیدن به سوال است."
اینجا کار رسانه این است. یک کشور، یک اندیشه، یک فرهنگ، یک فکر را به شما معرفی کند،شبهه ناک طور! بعد هم از ریشه آن را بزند و تخریب کند. مخاطب اصلا فرصت ندارد خودش فکر کند، خودش مطالعه کند، خودش با عقلش پردازش کند! موضوع را مطرح می کند به شیوه خود با تحریف، از آن پرسش می سازد و قبل اینکه مخاطب فرصت بررسی بیابد جواب را هم تقدیم می کند.
ادامه دارد...
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
وقت دکتر متخصص در فرانسه
اینجا زودترین حالت ممکن وقت گرفتن از دکتر متخصص یک ماه تا سه ماه است.
سه ماه پیش وقت دکتر چشم گرفتم. امروز نوبتم بود. و این زودترین زمانی بود که یافتم!
این دیر وقت دادن را می گویند به دلیل کمبود پزشک است... خود فرانسوی ها تعبیرشان از برخی شهرهای فرانسه، کویر پزشک است...
اما یک خوبی قابل توجه هم دارد.
ساعتی که نوبت شماست، پرنده پر نمی زند، نهایت یک نفر تا دو نفر را در نوبت ببینی.
تا وارد می شوی نوبت ات می شود و نیم ساعت هم نمی شود که از مطب خارج می شوی و شاید حدود ۱۰ دقیقه در اتاق انتظار منتظر بمانی.
امروز، از همه بامزه تر این بود که یک در، درب ورود به مطب دکتر بود، یک در دیگر، درب خروج از اتاق دکتر. فکر کنم در واقع می خواستند با این کار از ازدحام ورود و خروج بیماران بکاهند.😂
تازه یک نفر پیش از پزشک اصلی تمام بررسی های چشم و سوال و جواب و پرونده سازی را انجام می داد و بعد وارد اتاق پزشک اصلی می شدی. پزشک اصلی، فقط تیر خلاص را می زد.😄
یک بررسی تاییدی و مهر و امضای نسخه.
این شهر ۲۰۰هزار نفر جمعیت دارد و نمی دانم وضع پایتخت به چه شکل است.
@ninfrance
خدایا ما را ببخش و رخصت بده برگردد...
کاش نبرد انسان در این دنیا بین اطاعت از خدای ما "الله" و سایر خدایان دارای خوبی های زیاد اما نه در حد و اندازه ی خدای ما بود....
اما نبرد انسان بین پذیرش "خدا" یا "شیطان" است.
یعنی بین خیر مطلق و شر مطلق!
چقدر حس حقارت به انسان دست بدهد خوب است؟
یعنی انسان خیر مطلق را دید اما به سمت شر مطلق حرکت کرد؟
یعنی انسان آب زلال و گوارا را دید چرک و خون را نوشید؟
یعنی انسان عطر بهترین گل های زمانه را حس کرد اما استشمام زباله ها و گندآب ها را برگزید؟
چه بلایی سر انسان آمده که نه بین یک خدای معمولی و یک خدای برتر که شرایط انتخابش بین خدا و شیطان است یک فاصله ی بی نهایت ...
اما شک می کند، می گوید: نمی تواند انتخاب کند! می گوید می داند انتخاب خوبی، خوب است اما به سمت بدی می رود...
چه بلایی سر ما آمد... که گندآب برایمان عطرآگین شد و گلهای زیبا متعفن؟ غیر این است؟؟؟؟
نیاز نداریم کسی پیدایش شود و از اول داستان خدا و شیطان را بازگو کند و بگوید آن که خداپرست شد چه شد، آن که شیطان پرست شد چه عاقبتی پیدا کرد؟
ناظر بر نتایج، نمی شود کمک کرد انسان ها برگردند؟
« کجاست آن منتظر برای مستقیم کردن کجی و نادرستی؟
کجاست آن انتخاب شده برای بازگرداندن کیش و آیین؟
کجاست آن آرزو شده برای زنده کردن قرآن و حدودش؟
کجاست آن زنده کننده ی آثار دین و اهل دین؟
کجاست آن ویران کن بنیادهای شرک و نفاق؟
کجاست آن نابود کننده ی فسق و گناه و سرکشی؟
کجاست آن درو کن شاخه های گمراهی و اختلاف؟
کجاست آن محو کن آثار کج دلی و هواپرستی؟
کجاست آن از بُن برکن اهل عناد و گمراه کنندگی و بی دینی؟
کجااااااست بقیه الله؟»😭✨
«دعای ندبه» در غرب خواندن حال زار و ندبه ی دیگری دارد... وقتی در هفته ای که گذرانده ای چند نفر مرد جوان مست دیده باشی که در حال عربده کشی هستند، چند نفر را گوشه خیابان دیده باشی که کنار سگشان خوابیده اند و چند دختر زیبا را که می توانستند بهترین بانوان روی زمین باشند اما...
🍃مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
بحث های جالب با دوست تونسی
در یک دیدار سه ساعته با دوستی تونسی بحث های جالبی بین ما رد و بدل شد که به نظر ارزش طرح دارد.
چون مفصل بود به صورت موضوعی، در چند قسمت، در کانال قرار می دهم.
🌸 مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
بحث های جالب با یک دوست تونسی خانم
که پس از سال ها زندگی در فرانسه، تقریبا فرانسوی محسوب می شود.
قسمت اول: تفسیر قرآن
بحث زبان عربی شد.
گفتم: خوش به حالت. زبانت عربی است، راحت قرآن می خوانی و می فهمی.
گفت: نه، اینطور نیست، ما هم همه جایش را نمی فهمیم و نیاز به توضیح دارد.
گفتم: ما هم قرآن را عربی می خوانیم ولی معنایش را خوب نمی فهمیم.
گفت: مگر قرآنتان ترجمه ندارد؟
گفتم: چرا. اما برگرداندن یک زبان به زبان دیگر ممکن است در رساندن معنا دچار ضعف شود. بخاطر همین ما زبان عربی مورد نیاز را هم سعی می کنیم یاد بگیریم تا بهتر معنایش را دریافت کنیم.
گفت: من برخی آیات را اصلا نمی فهمم.
گفتم: خب مگر تفسیر قرآن ندارید؟
گفت: چرا داریم اما راستش من قبولش ندارم.
گفتم: چرا؟
گفت: چون همیشه تفسیرها را مردان نوشته اند! حتی یک خانم هم تفسیر ننوشته!
گفتم: فرقش در چیست؟
گفت: خب مرد مرد است، زن، زن. متفاوت می بینند و متفاوت فکر می کنند... شاید زنان برداشت دیگری از آیات و احادیث داشته باشند! بخصوص درباره آیات مربوط به زنان...
تحت تأثیر نگاه تساوی زن و مرد بود بیشتر به نظرم. چون دلیل موجهی نبود.
گفتم: تفسیر نویس خانم نمیشناسم، اما مفسر قرآن خانم در کشور من بسیار زیاد است. که بر اساس کتب معتبرمان کلاس تفسیر قرآن دارند.
برایش جالب بود.
البته خودم هم به فکر فرو رفتم، راستش تاحالا خودم به این مسأله فکر نکرده بودم. آیا تا امروز یک خانم هم تفسیر قرآن ننوشته است؟ نمی دانم. جای بررسی دارد.
پ.ن: دوستان متذکر شدند که مجتهده بانو امین، کتب ۱۵ جلدی «مخزن العرفان» یک تفسیر کامل قرآن را نوشته اند.
در حین بحث یاد ایشان افتادم اما نمی دانستم تفسیر قرآن هم نوشته اند. الحمدلله.
در دیدار بعدی به دوستم منتقل خواهم کرد.
پایان قسمت اول.
🌸 مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرنی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
بحث های جالب با یک دوست تونسی خانم
که پس از سال ها زندگی در فرانسه، تقریبا فرانسوی محسوب می شود.
قسمت دوم: مراجع تقلید
گفت: ما سنی هستیم. مالکی. تمام مغرب مالکی هستند. حنبلی ها و شافعی ها و حنفی ها جاهای دیگر هستند.
گفتم: می دانی هر ۴نفر روسای این مذاهبِ شاخه شاخه شده، شاگرد امام ششم ما جعفربن محمد بوده اند؟
گفت: نه! نمی دانستم.
گفتم: برای من عجیب است، ما یک دین اسلام داشتیم و یک پیامبر، که یه دستورالعمل زندگی را برای ما آورده اند. امامان بعدی هم همه همان فرمان را سینه به سینه منتقل کردند و فقط وظیفه تشریح و حفظ و نگهداری و تطبیق دادن با مسائل روز را داشته اند. چه طور می شود چهار نفر که شاگرد یک نفر هم بوده اند به چهار مذهب تقسیم شوند؟؟
گفت: واقعا نمی دانم چه بگویم... شما شیعه ها دستتان از احکام پر است. محتوای کتب شما خیلی غنی تر از ماست. (تعجب کردم وقتی این جمله را گفت)
ما کتب تفسیری داریم که خیلی پیچیده و سنگین است و به درد مردم عادی نمی خورد. همچنین احکام ما خیلی خشک و بسته و بی انعطاف است. طبق وضعیت های مختلف احکام دقیق تعریف شده نداریم. همین می شود که خیلی مردم چون نمی توانند همه را عمل کنند بسیاری از بخش ها را بیخیال شده اند و به تشخیص خود عمل می کنند. ( مثال هایی زد که در پست بعدی عرض می کنم)
گفتم: بله. ما بعد از حضرت رسول، دوازده امام داریم که معارف و احکام را برای ما باز کرده اند، یعنی همیشه امام بالا سرمان بوده.
با تعجب گفت: یعنی برای یافتن پاسخ هر سوالتان باید کتب همه ی آن ها را بخوانید؟!
گفتم. نه! چون الان در ظاهر اماممان نیست. خودش راه نشان داده که به چه کسانی رجوع کنیم. کسانی هستند که عمرشان را می گذارند و این معارف را کسب می کنند و مسلط می شوند و ما برای دریافت پاسخ سوالاتمان به ایشان رجوع می کنیم.
خیلی برایش جالب بود. جالب تر هم شد وقتی گفتم: این فرد هم باید حتما در قید حیات باشد تا بشود مسائل روز را پرسش کرد که ما به آن می گوییم اجتهاد به روز.
ابراز رضایت کرد و یک جورهایی ابراز حسرت.
گفت: خوش به حالتان. اینطوری تا جزئی ترین مسائل را می پرسید و با خیال راحت دینتان را حفظ می کنید و آرامش دارید.
گفتم: بله
گفت: فقط یک سوال. الان اینجا هستید چگونه دسترسی دارید؟؟
گفتم: این افراد که مرجع نام دارند، همه در نت سایت دارند، کتب احکامشان هم در سایت موجود است، اول آن را مطالعه می کنیم اگر سوالمان جزء آن ها نبود. شخصی سوالمان را می پرسیم و با فاصله یک تا دو روز پاسخ می گیریم.
این هم برایش جالب بود.
گفت: ما نهایت می توانیم به مسجد رجوع کنیم و سوالمان را دقیق بگوییم و پیش نماز مسجد ( امام خطاب می کرد) هر پاسخی دهد به آن عمل کنیم.
گفتم: خب. باز این هم خوب است. ما هم این روش را داریم. مردم عادی که فهم احکام برایشان سخت است، به پیش نماز مسجد رجوع می کنند ولی باید بگویند مرجع تقلیدشان چه کسی است. بعد آن امام جماعت راهنمایی شان می کند.
و ادامه دادم: هرکس می تواند هر مرجعی که تمایل دارد انتخاب کند. البته حتما باید یکی را انتخاب کند و عمل بدون مرجع را ما باطل می دانیم. هرکس باید با تحقیق و آگاهی هر عملی را انجام دهد. البته بگویم که عموم احکام بین مراجع مشترک است جز موارد جزئی.
خیلی برایش جالب بود و با دقت گوش می داد.
یک دفعه سر درد دلش بیشتر باز شد و از مشکلات و سردرگمی مردم در خصوص برخی فتواها در کشورش گفت...
ادامه دارد...
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
بحث های جالب با یک دوست تونسی خانم
که پس از سال ها زندگی در فرانسه، تقریبا فرانسوی محسوب می شود.
قسمت سوم: وضعیت زنان در تونس
دوست تونسی سر درد دلش باز شد و از وضعیت زنان در کشورش گفت. در واقع می خواست توضیح بدهد که چرا از مفسران کتاب خدا در مذهبش ناراضی است و از برخی احکام رو برگردانده است. اینکه چرا دیگر علمای دینش را قبول ندارد و به برداشت شخصی اش از دینش فقط با منبع قرآن به کارهایش رسیدگی می کند.
گفت: تا 15 سال پیش زن حق طلاق نداشت در تونس. بر اساس احکام شرعی که شریعت برایشان تعریف کرده بود. مرد می توانست زن را طلاق دهد اما زن نمی توانست از مرد طلاق بگیرد...
اظهار تعجب زیاد کردم و گفتم: این یک مورد که دیگر صریحا در قرآن آمده! نیاز به تفسیر هم ندارد. اصلا سوره ای به نام طلاق داریم و خداوند مستقیما در این خصوص فرموده است که اگر زن و مردی با هم به هر دلیل نساختند و به خانه ی آخر رسیدند به احسن وجه از هم جدا شوند...
سری به تأیید تکان داد و گفت: می دانم هست.
گفتم: پس یعنی چه؟
گفت: نمی دانم، بوده دیگر...
گفت: حالا وضع برگشته، از زمانی که به حکم قانون، نه حکم مذهب مالکی، از 15 سال پیش زنان امکان درخواست جدایی از همسر را یافته اند، حالا از آن ور بوم افتاده ایم! همه طلاق می گیرند، به راحتی، مثل آب خوردن، کمی اختلاف و تمام...
خیلی ناراحت شده بودم، خیلی اظهار ناراحتی کردم...
ادامه داد از این بدتر هم هست! در مذهب مالکی، اگر زن تنها از کشورش خارج شود به همسر خود حرام می شود... زن نمی تواند تنها از کشورش خارج شود مگر با یکی از محارم خود، یا پدر یا همسر یا برادر...
من که با چشم گرد شده نگاهش می کردم و انگار در چشمانم خوانده باشد که دارم می پرسم: و تو؟
گفت: خب مثل من دیگر به این احکام توجه نمی کنیم و به نظر شخصی خود عمل می کنیم...
هرچه تلاش کردم بپرسم ازدواج کرده بوده یا نه. رویم نشد. از طرفی گفتم: شاید در کل درست نباشد پرسش اش.
آمدم بگویم خب تحقیق کنید، میدان تحقیق که باز است. اما باز نتوانستم گفتم شاید الان جایش نباشد، فقط به شکل پیشنهادی گفتم: ولی احکام ما به این شکل نیست، پیشنهاد می کنم یک بار احکام شیعه را بخوانی.
گفت: می دانم... ما که نرفتیم از بین مذاهب بگردیم مالکی را انتخاب کنیم، ایشان به سرزمین ما آمده و این مذهب را ترویج کرده...
آن سه نفر هم جای دیگر رفته اند و الان سرزمین های دیگر به مذهب و آیین آن ها...
از خانواده اش پرسیدم. گفت: پراکنده شده ایم، الان برادرم پاریس است، من اینجام. خواهرم جای دیگر، پدر و مادر هم تونس.
گفتم: همدیگر را نمی بینید یعنی؟ گفت: چرا قرار می گذاریم، گاهی پیش برادرم می روم، گاهی خواهرم را می بینم یا او پیش من می آید، گاهی هم به پدر و مادرم سر می زنم. اما می توانم بگویم سالیان سال است که همه با هم سر یک سفره جمع نشده ایم.
عموما کشورهایی مثل ما که مهاجرت در آن زیاد است این وضع را داریم، خانواده پراکنده ایم و کنار هم زندگی نمی کنیم.
گفتم: قصد داری تا همیشه در فرانسه بمانی؟
اول مکثی کرد و بعد گفت: اگر کار دائمی مناسب پیدا کنم، آره.
گفتم: اما من نمی توانم، کشورم و خانواده ام و اهدافم...
گفت: کشورت مستعمره فرانسه نبوده؟
گفتم: نه! چه طور؟
گفت: مگه میشه؟
فرانسه نه انگلیس، انگلیس نه آمریکا... بلاخره باید دست کشورهایی اینچنینی افتاده باشه...
یک خشم یک دفعه ای سراغم آمد، گفتم: خب ایران می دانی که انقلاب کردن مردمش. قبل این تجربه ی حضور آمریکایی، انگلیسی داشته...
گفت: پس همینه که زبان دوم کشورتان انگلیسی است... اما ما مستعمره فرانسه بودیم، بخاطر همین هم زبان دوم کشورمان فرانسوی است...
گفتم نه داستان کشور ما فرق دارد، زبان انگلیسی زبان دوم کشورمان نیست. چون الان زبان بین المللی علمی جهان است و همچنین زبان آسان تری است عموما آموزش و یادگیری زبان انگلیسی پر رونق تر هستش. وگرنه ما در مدرسه هم زبان انگلیسی داریم هم عربی.
گفت: بخاطر زبان قرآن عربی یاد می گیرید؟
گفتم: بله.
تحسین کرد و این بخش از صحبتمان هم تمام شد.
پرسیدم: حالا که در فرانسه هستی، نظرت درباره مردم فرانسه چیست؟
چیزی مثل همین موضوع طلاق و ...
سری تکان داد و گفت: اینجا که کلا فرهنگ دیگری دارند...
گفتم: راستش من لیسانم جامعه شناسی است، خیلی به مسائل جامعه شناسی علاقه مندم.
گفت: از نگاه جامعه شناختی پس بگو بعد از این دو سه سال تو فرانسه را چه طور دیدی؟
و من از زاویه دید خودم شروع کردم...
ادامه دارد...
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
بحث های جالب با یک دوست تونسی خانم
که پس از سال ها زندگی در فرانسه، تقریبا فرانسوی محسوب می شود.
قسمت چهارم: وضعیت خانواده در فرانسه
گفت: نظرت بعد سه سال زندگی چیه در فرانسه؟ چی خیلی به چشمت آمد که انتظار نداشتی؟
گفتم: اول از همه این هایی که گدایی می کنن و همیشه هم در حال شرب خمر هستند...
گفتم: اصلا فکر نمی کردم انقدر زیاد باشه، محدود به این شهر هم نبود، در شهرهای دیگه و بخصوص پاریس هم زیاد بود. چه کسانی که گوشه خیابان نشسته باشن و گدایی کنن، چه کسانی که چند نفری با سگ هایشان و تیپ های عجیبشان جلویت را می گیرند و پول می خواهند، اما همیشه هم در حال مشروب خوردن هستند... برخی از حال خود خارج شده اند و بلند بلند حرف بی معنی می زنند و اعصابت را خورد می کنن، برخی هم لباسشان بوی خیلی بدی می دهد و کناری افتاده اند و به حال خود نیستند. واقعا تا امروز از این صحنه های ناراحت کننده زیاد دیده ام.
مورد بعدی هم وفور سگ... در هر سنی، زن، مرد، پیر، جوان... یک سگ همراهشان هست... حالا برخی از سگ ها کوچک و فانتزی است، اما عموما سگ های بزرگ و ترسناک... من نمی فهمم اینها چگونه با این موجودات در خانه زندگی می کنند...
گفت: من سال هاست در فرانسه کار می کنم. با این ها همکاریم و بیرون می رویم و صحبت می کنیم. وقتی بهشون می گم تنها هستم، اولین سوالشون اینه که پس چه طور یه سگ نداری؟؟
گفت: باورت می شه؟ می گن ما اصلا نمی فهمیم چه طوری تو بدون سگ زندگی می کنی؟! و وقتی من بهشون می گم که من خوشم نمیاد و نمی تونم یه حیوان رو تا رختخوابم ببرم، حسابی تعجب می کنن و می گن درکت نمی کنیم!
گفتم: برای منم خیلی عجیبه و واقعا سوالم اینه که چرا انقدر وابستگی به سگ دارند؟
سرش را آورد جلو، انگار که مثلا می خواد آرام تر بگه کسی نشنوه، گفت: من هم اینو ازشون پرسیدم و باورت نمیشه اگر جوابشون رو بگم!
گفتم: نه بگو. واقعا مشتاقم بشنوم.
گفت: اینا می گن ما تنهاییم، دوست داریم با کسی حرف بزنیم، دوست داریم وقتی با کسی حرف می زنیم به چشمامون نگاه کنه!می فهمی؟ می گن به چشمامون نگاه کنه! کسی را در آغوش بگیریم و نوازش کنیم، سگ یک موجود بی آزار هست که این نیاز ما را برآورده می کنه.
من که چشمام دیگه چهارتا شده بود، اما تاسف هم همراهش بود، گفتم: خب این همه آدم! چرا با آدم ها ارتباط نمی گیرند؟! چرا با آدم ها دوست نمی شوند، با آدم ها ازدواج نمی کنند! آخه سگ!
باز هم با صدای آرام سرش را جلو آورد و گفت: اینها خیلی خودخواه هستند، می گن فقط خودم. من، من، من...
اینها می گن به هرکس بخوای محبت کنی یه امتیازی باید بهش بدی، اگر با آدمها باشی، اگر چیزی ازشون بخوای در ازاش باید چیزی بدی... آدمها حرف می زنن، غر می زنن، مطالبه می کنن، اما سگ این مشکلات رو نداره!!
بعد گفت: می دونی که سگ اینجا کلی هزینه داره، بخصوص غذاش... اما همه راه هزینه می کنن... چون بهش نیاز دارن واقعا...
من متحیر همچنان نگاه می کردم...
ابرو بالا انداخت و گفت: اینا به اینجا رسیدن... نمی خوام بگم همه این طور هستند، بخصوص این شهرهای کوچک هنوز خیلی ها خانواده دار و انسان دوست هستند. اینجا محیط و آدم ها هنوز سالم تر هستند... اما برخی جاها مثل پاریس خیلی دیگه اوضاع ناجور هست...
مدام هم در فکر تساوی زن و مرد هستند... که یک موقع خدای نکرده زن خدمتی به مرد نکنه بی جواب! با تصور حمایت از حقوق زن، زن ها تنها شده اند، مردها تن ها شده اند...
گفتم: وضعیت خانواده چه طور هست؟ تو که با اینها رفت و آمد داری...
گفت: من چی بگم... بازم می گم خیلی ها خانواده دار هستند و متعهد... اما خب خیلی ها هم...
گفتم: خیلی ها چی؟
گفت: مثلا من بارها مردهایی رو دیدم که ازدواج هم کرده اند بچه هم دارند اما در سر کار مدام چشمشان دنبال خانم های دیگه هست...
(اینجا که رسید یاد حرف های رایج در کشور خودم افتادم که مدام نمی دونم از کجا می گن: مردها در غرب، به دلیل نبود محدودیت چشم و دل سیر هستند و کسی به کسی در محیط اجتماع و کار، کاری ندارد... البته به دوستم چیزی بروز ندادم)
ادامه دارد...
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
بحث های جالب با یک دوست تونسی خانم
که پس از سال ها زندگی در فرانسه، تقریبا فرانسوی محسوب می شود.
ادامه ی قسمت چهارم: وضعیت خانواده در فرانسه
گفتم: وضعیت خانواده چه طور هست؟ تو که با اینها رفت و آمد داری...
گفت: من چی بگم... بازم می گم خیلی ها خانواده دار هستند و متعهد... اما خب خیلی ها هم...
گفتم: خیلی ها چی؟
گفت: مثلا من بارها مردهایی رو دیدم که ازدواج هم کرده اند بچه هم دارند اما در سر کار مدام چشمشان دنبال خانم های دیگه هست...
(اینجا که رسید یاد حرف های رایج در کشور خودم افتادم که مدام نمی دونم از کجا می گن: مردها در غرب، به دلیل نبود محدودیت چشم و دل سیر هستند و کسی به کسی در محیط اجتماع و کار، کاری ندارد... البته به دوستم چیزی بروز ندادم)
باز هم صداش رو آروم کرد و گفت: بهت بگم هیچ کدوم از این مردها هم این زن ها و دختران جوان را نمی خواهند! اصلا هم دنبال احترام به حقوقشان نیستند، فقط می خواهند اون ساعتی که می خواهند ناهار بخورند یا کافی شاپ بروند و ... تنها نباشند و با کسی خوشی کنند...
دست هایش را به هم زد و با حالت دلخوری گفت: همین! بعد دستهایش را یه جوری از هم جدا کرد که یعنی بعدش می اندازنش اون طرف...
غمگین نگاهش می کردم...
حرف دیگری نداشتم...
اما در ذهنم معارف اسلام می چرخید... تا امروز حتی یک مورد از نسخه ی دینم را ندیده ام که عمل به آن، به خودم، یا خانواده یا اجتماع آسیب بزند... اما تا امروز بارها این تجربه را دارم که وقتی به احکام اسلام عمل نکرده ام یا دیده ام عمل نمی کنند چقدر آسیب دیده ام و دیده اند...
داشتم فکر می کردم که روان شناسان و جامعه شناسان زیادی در طول تاریخ راهکار بهتر زندگی کردن به بشر معرفی کردند، اما کشورهایی که از نظر این علوم به گفته خودشان سالیان سال از ما جلوتر هستند، وضعیتشان به اینجا رسیده است که با سگ همخانه و رفیق شوند و درد دلشان را به موجودی مثل سگ بگویند با این توجیه که هیچ آسیبی از آن متوجهشان نشود...
لحظاتی سکوت شد...، یک دفعه سکوت را شکستم و گفتم: اما وضعیت کشور من هنوز خیلی متفاوت از اینجاست، حتی متفاوت از کشور شما.( چیزهای دیگری از کشورش گفته بود که دیگر اینجا نقل نکردم)
گفت: چرا؟ اگر کشورت سالم تر از اینجاست اصلا چرا آمدی؟
لبخندی زدم و مثل جلسه ی دفاع از پایان نامه، شروع کردم...
ادامه دارد...
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
بحث های جالب با یک دوست تونسی خانم
که پس از سال ها زندگی در فرانسه، تقریبا فرانسوی محسوب می شود.
قسمت پنجم؛ قسمت پایانی: علت حضور در فرانسه
پرسید: اگر کشورت سالم تر از اینجاست اصلا چرا آمدی؟
لبخندی زدم و مثل جلسه ی دفاع از پایان نامه، شروع کردم...
گفتم: مگر همه برای فرار از کشورشان به کشورهای دیگر سفر می کنند؟ مگر تحصیل در دانشگاهی دیگر در کشوری دیگر به معنای پشت کردن به کشور خود است؟
ما برای تجربه سفر کردیم. همین. تجربه ی دیدن کشورها و مردمانش، فرهنگ ها و داشته هایشان، تجربه ی زندگی بدون واسطه ی سریال ها و فیلم های فانتزی که ساخته می شود.
من فکر می کنم کسی که چنین تجربه ای داشته باشه، دید بازتر و نگاه منطبق با واقع تری پیدا می کنه و این کمک می کنه بهتر فکر کنی، بهتر تصمیم بگیری، بهتر انتخاب کنی.
بعد اشاره به آیه قرآن کردم که: سیرو فی الارض...
سر تکان می داد و با چهره ای که در فکر باشد تایید می کرد.
ادامه دادم: خب ما در کشورمان بارهای مشروب فروشی نداریم، شب ها عربده کشی مستانه فراگیر نداریم، عموم مردم با سگ زندگی نمی کنند و هنوز سیستم خانواده و فامیل و رفیق شفیق برقرار است که با آن ها درددل کنند و با آن ها انس داشته باشند و با آن ها آرام بگیرند. هنوز عموم مردم خودخواه و خودپرست نشده اند و فرهنگ ایثار و فداکاری و بخشش بی چشمداشت رایج است.
گفتم: درک داشته هایمان از یک سو و دانستن قدرشان و کشف نداشته ها از سوی دیگر و فکر به کسبشان از جمله دستاوردهای یک سفر به شکل چند صباحی زندگی کردن، می تواند باشد.
اما اینکه هرکس احساس تعلق و دغدغه به سرزمین مادری اش را در این میان از دست بدهد و فقط دنبال آرزوهای شخصی خودش در جستجوی رفاه بیشتر جایی ماندگار شود، نه در عقاید من مهر تایید می خورد نه در عقل و منطق من جایی پیدا می کند.
دیگه خیلی بحث فلسفی شده بود، دعوتش کردم به میوه، پرسید: شما هم میوه را قبل از غذا می خورید؟ گفتم: بله. طبق طب دینی و سنتی ما که به کشف علم روز هم رسیده، میوه قبل از غذا برای بدن مفید است و بعد آن ممکن است نتیجه عکس داشته باشد.
خندید و به عربی روایت طوری خواند و گفت: در فرهنگ دینی آن ها هم به این امر توصیه شده، اما در فرانسه برعکس است، میوه به عنوان دسر همراه یا بعد از غذا سرو می شود.
و گفت: از آنجا که کشور ما آمیخته با فرهنگ فرانسوی شده این سنت درست تغییر شکل یافته و ما هم مثل فرانسوی ها میوه مصرف می کنیم.
بعد هی اشاره به من می کرد و می گفت: شما درست مصرف می کنید. شما درست مصرف می کنید.
گپ و گفت جالب و پرباری بود و من حسابی ازش لذت بردم. شکر خدا.
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
یادگاری نوشتن بر روی درخت توسط بعضی انسان های بی معرفت، اینجا هم دیده می شود.
نمی دانم آدم ها دوست دارند کسی روی صورتشان یادگاری بنویسد؟
نوشته های فرانسوی بر درخت مشهود است.
@ninfrance
تبلیغات
قسمت اول
گاهی همین سفر به کشورهای مختلف باعث میشود که انسان به چیزهایی دقت کند که قبلا خیلی توجهش را جلب نمی کرد.
تا حالا به تبلیغات فکر کردهاید؟
تبلیغات تلویزیون، تبلیغات سایت ها، بیلبردهای تبلیغاتی و ...
جذب شما برای خرید چیزی.
پولت را بدهی آن چیز را بخری.
آن چیزی که آن ها می خواهند را...
اینجا هم مثل تلویزیون ایران و البته طبق مشاهداتم به نظرم خیلی بیشتر، کار و کاسبی تبلیغات تلویزیونی داغ است.
گاهی انقدر تلویزیون تبلیغات پخش می کند که فکر می کنی یک کانال کلا فقط تبلیغ می کند.
یک برنامه هایی هم که کلا برنامه تبلیغات و فروش برخط کالاست... با آب و تاب یک جنس جدید به بازار آمده تبلیغ می شود و فروش آغاز می شود. مردم مشتاقی که دوست دارند آن جنس جدید را هم تجربه کنند.
تبلیغات می دانیم که به تلویزیون ختم نمی شود؛ ایستگاه های اتوبوس، مغازه ها، مراکز تجاری و...
بر در و دیوار همه جا تبلیغات اجناس مختلفی است که تو باید جذبشان شوی و آن ها را خریداری کنی.
شاید هیچ اشکالی به نظر وجود نداشته باشد، اما فقط کمی تمرکز بر مساله باعث می شود که اشکالش را پیدا کنیم.
مثلا بسیاری از مواقع ما چیزهایی می خریم که به آن نیاز نداریم، فقط چون مقابلمان قرار گرفته می خریم.
اما این همه ی ماجرا نیست!
در متن بعدی می گویم داستان از کجا شروع شد که توجه من به تبلیغات در اینجا جلب شد...
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
تبلیغات
قسمت دوم
در واقع چند تا چیز همزمان با هم رخ داد. که خودش جای تامل داره.
یک مصاحبه تلویزیونی بود با یک کارشناس اجتماعی. در خصوص تبلیغات برای فروش کالا و ایام تخفیف ها و حراج ها.
روان شناس اجتماعی فرانسوی توضیح می داد که مشکل اصل تبلیغات نیست، مشکل کمیت و کیفیت تبلیغات است.
اینکه ما یک لحظه هم ذهنمان نمی تواند آزاد باشد و از تلویزیون گرفته تا جای جای کوچه و خیابان چشممان مدام به تبلیغات متنوع و متعدد می خورد که امنیت فکری را از ما گرفته است.
خیلی مواقع شاید ما اصلا نیاز به آن کالا در آن تاریخ نداشته باشیم اما وقتی با آب و تاب از آن جنس گفته می شود و پر تکرار در تلویزیون و در خیابان ها و ویترین مغازه ها با آن مواجه می شویم، مقاومتمان در برابرش کم می شود و این محدود کردن آزادی فردی است!
حالا به علاوه کنید که خیلی از این تبلیغات صرفا برای فروش کالا است و هرگز دلشان به حال مشتری در واقع نسوخته که کاری به نفع اون انجام دهند و خیلی مواقع قیمت واقعی آن جنس بسیار پایین تر است اما یک رقم بالا تعیین می کنند، بعد یک درصد از آن کم می کنند و مشتری خیال می کند که چقدر سود خواهد کرد که در ایام تخفیف خرید کند... در حالی که خیلی مواقع جنس بی کیفیتی را دارد می خرد.
اصل متن و ترجمه این گفتگوی کارشناسی را به زودی در کانال قرار می دهم.
این خودش یک تلنگر شد برایم. تا شوک بعدی و اصلی ای که اتفاق افتاد...
ادامه دارد...
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
تبلیغات
قسمت سوم
فکرم مشغول موضوع تبلیغات بود همچنان...
یک روز دوستی توصیه به نصب یک برنامه در تلفن همراهم کرد.
برنامهای که اگر بارکد جنس خوراکی یا بهداشتیات را تحویلش میدادی، بر اساس مواد تشکیل دهندهاش مشخص میکرد که مفید است یا مضر.
شوک اصلی این بود.
رفتم فروشگاه و شروع کردم به زدن بارکد انواع خوراکیها...
خب پیش فرضم این بود که در فرانسه همه چیز دارای استاندارد و سالم واقعی است.
باور کردنی نبود! بسیاری از خوراکیها اعم از کیکها، بیسکوئیتها، کاکائوها با برندها و نامهای معروف مضر بود و علامت خطر برای سلامتی را نشان می داد.
حتی برخی خوراکی ها نمرهی ۰ از ۱۰۰ داشت! مثل قهوه های سه در یک فوری. مثل آرد کیک آماده و...
سراغ لوازم بهداشتی رفتم. انواع شامپوها و صابونها و...
دیگه در شوک کامل فرو رفتم. شامپوهای معروف برند فرانسوی، آلمانی و... که خطر بالا برای سلامتی را نشان می داد. برخی از آن ها صفر مطلق بود!
و البته در این میان هم کالا هایی سالم از رتبه ۵۰ به بالا یافت میشد که در رتبهبندی خوب تا عالی، طبقه بندی شده بود.
ترس حسابی برم داشته بود. ما چه می خوریم و یا به خوردمان چه می دهند!؟
مشکل ظاهرا جهانی است.
تبلیغات!
تلویزیون را روشن کردم. همان کالاهایی که نه تنها ارزش غذایی نداشت، بلکه خطر برای سلامتی هم شامل حالش بود با چه آب و رنگ و لعابی تبلیغ می شد، با انواع ترفند ها و هنرهای جذب مخاطب.
حس خیلی بدی بود. رحم انسانی کجا رفته؟! رسما انسانها در محاصرهی تبلیغاتاند و بیخبر که چه بر سر جسم خودشان و فرزندانشان دارد می آید.
حالا موضوع روح و روان به کنار...
ادامه دارد.
🌸 مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance