برام جالب بود که دیدم هرچه ماسک در فروشگاههای فرانسه برای تأمین نیاز مردم بود، چینی بود...
#فرانسه
@ninfrance
ما و #کتاب
از بچگی، شی جدانشدنی از پدرم، کتاب بود. از اولین خاطراتی که در ذهن دارم صحنه ای است که پدرم حتی چراغ که قرمز میشد کتابش را باز می کرد و شده یک صفحه میخواند. یا یک روز که مریض شده بودم و مرا درمانگاه برده بود، در اتاق انتظار هم با خودش کتاب آورده بود و مطالعه می کرد...
کمی که بزرگتر شدم. یکی از هدیه های زندگی ام شد کتاب. همه را به خاطر دارم. مثل «قصه های خوب برای بچه های خوب».
و من خیلی سعی می کردم بچه خوبی باشم...☺️
پدر هر سال نمایشگاه کتاب می رفت. مثل یک کار واجب. گاهی ما را می برد. گاهی تنها می رفت...
یکبار که تنها رفته بود برایم کتابی خرید با نام «نرگس». تو سنی بودم که خیلی خوشحال شدم که بابا به فکرم بوده و برای من مجزا کتاب خریده. بخصوص که نام کتاب نام یک دختر بود. با هیجان شروع به خواندن کردم. کتاب داستان پسری نوجوان بود در ایام انقلاب که بخاطر خواهرش نرگس که به دلیل اینکه اجازه ندادند حجاب داشته باشد از تحصیل محروم مانده بود، و همین از او شخصیتی ساخته بود که برای حفظ ارزشها مبارزه کند...
خواندن اون کتاب در سن نوجوانی خیلی بر من اثر گذاشت که به موضوعات مهم تر فکر کنم.
کم کم خودم اهل توجه به کتاب شدم. خواندن کتاب برایم سخت بود. اما می دانستم مهم است و هر ایده ای را برای اینکه کتاب خوان بشوم امتحان می کردم.
آشنایی با کتاب «قهرمان دبیرستان امیرکبیر» هم در آن سن نوجوانی یکی از شیرین ترین تجارب مطالعاتی ام بود. دوست داشتم جای قهرمان داستان باشم... عموما کتاب هایی که می خواندم داستانی بود. اما تمایل داشتم کتاب های جدی تر هم بخوانم ولی واقعا کتاب خوانی کار آسانی نبود. در این میان هر زمان قفسه بزرگ کتابهای پدر را می دیدم یا مادرم را که در حال کتاب خواندن است. همیشه احساس می کردم که عقب هستم. همیشه نگاه می کردم به آن همه کتابی که هست و من نخوانده ام... گاهی یکی را بر می داشتم، چند صفحه میخواندم اما زود خسته می شدم و انصراف می دادم...
یک روز در یک فروشگاه مسجدی که رفته بودم یک کتاب بود با نام «باغ بهشت». خوب در خاطر دارم که قیمتش 1000 تومان بود. مانده بودم بخرم یا نه. چون همیشه هر نمایشگاه کتابی که می رفتم یک جلد کتاب میخریدم. با خودم فکر می کردم برای تشویق فروشندگان کتاب باید از آن ها خرید کرد.
اما هزار تومان برای پس اندازی که داشتم زیاد بود و پول پنج ساندویچ در مدرسه 😅. در حال دودوتا چهارتا کردن بودم که دوستم کنارم قرار گرفت و وقتی تعلل ام را دید گفت. این رو بخر... من خوندم خیلی قشنگه. ضرر نمی کنی... اگر خوندی و خوشت نیومد من پولش رو بهت بر می گردونم. در حالی که تو دلم غر می زدم که من که روم نمیشه اگر ارزش خریدن نداشت بیام ازت پولش رو بگیرم...🤨 تو رودربایستی خندیدیم و خریدم.
آن کتاب هم در زندگی ام خاص شد و اثر زیادی بر من گذاشت... انقدر که با خودم به فرانسه آوردم! داستانش من را به زندگی رزمندگان جنگ و شهدا نزدیک تر کرد... همیشه به خودم می گفتم خدا دوستم را خیر دهد... اگر آن روز کتاب را نمی خریدم... چقدر دوست خوب خوب است. دوست خوب مثل کتاب خوبه. کتاب خوب، مثل دوست خوب.
کتاب ها حقیقتا مربی هستند... و اگر کتب خوبی باشند واقعا جهت دهنده و شخصیت ساز می شوند.
اما باز و هنوز نتوانسته بودم کتاب خوان حرفه ای شوم. کتابهای جدی زود خسته ام می کرد.
تا اینکه در یک نمایشگاه دیگر با کتابی با عنوان «کتاب و کتاب خوانی» آشنا شدم. جمع آوری تمام توصیه ها و صحبت های #رهبر کتاب خوان کشورم بود. سه نفر بودیم گفتم بچه ها بیایید این کتاب را بخریم. بلکه با خواندنش انگیزه پیدا کنیم و کتاب خوان بشیم. گفتند چنده؟ گفتم 800 تومان! من پولش را ندارم بیایید نفری 200 بدید بقیه اش با من! غمتون نباشه!😎. چون من بیشتر می دهم کتاب دست من باشه.🤓 چون شما شریک شدید خواندم به شما هم می دهم بخوانید...😄 خندیدیم و با مشارکت رفقا کتاب خریداری شد...
آن کتاب شد نقطه عطفی در زندگی من...
انقدر در آن کتاب انگیزه خوابیده بود که بعد از خواندنش فقط عطش کتاب خوانی و مطالعه داشتم.
حالا زندگی ام بدون کتاب معنای کامل ندارد و حقیقتا آثار و برکاتش را روزانه شاهد هستم.
#ادامه دارد...
🌸 مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی 🇮🇷 از هلند و فرانسه
@ninfrance
هدایت شده از منِ با برنامه
✨با سلام و احترام؛
🌸و عرض خوش آمد به همه دوستان.
💡لطفا این کانال را به هرکس میدانید نیاز به #افق و #برنامهی قابل اجرا برای زندگیاش دارد معرفی فرمایید.
#شروع کار کانال: جمعه ۳۰ آبان ۱۳۹۹
@manebabarname
#خلاصه_نویسی_هایم
خدایا، چگونه ممكن است كه تو این باب رحمت خاص را تنها بر آنان گشوده باشی كه در شب هشتم ذی الحجه سال شصتم هجری مخاطب امام بودهاند، و دیگران را از این دعوت محروم خواسته باشی؟ آنان را میگویم كه عرصه حیاتشان عصری دیگر از تاریخ كره ارض است.
هیهات ما ذلك الظن بك ـ ما را از فضل تو گمان دیگری است. پس چه جای تردید؟ راهی كه آن قافله عشق پای در آن نهاد راه تاریخ است و آن بانگ الرحیل هر صبح در همه جا بر میخیزد. واگر نه، این راحلان قافله عشق، بعد از هزار و سیصد چهل و چند سال به كدام دعوت است كه لبیك گفته اند؟ الرحیل
اكنون بنگر حیرت عقل و جرأت عشق را! بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند.
راحلان طریق عشق میدانند كه ماندن نیز در رفتن است. جاودانه ماندن در جوار رفیق اعلی، و این اوست كه ما را كشكشانه به خویش میخواند.
عقل میگوید بمان و عشق میگوید برو؛ و این هر دو ، عقل و عشق را، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود، اگرچه عقل نیز اگر پیوند خویش را با چشمه خورشید نَبُرد، عشق را در راهی كه می رود، تصدیق خواهد كرد؛ آنجا دیگر میان عقل و عشق فاصله ای نیست.
#آوینی
@ninfrance
هر دو سه روز یکبار ایشون میاد با اون دستگاه که بر خلاف جاروبرقی عمل میکنه، یعنی هوا رو پرزور بیرون میده، برگهای روی زمین را که دستاورد پاییز است هدایت میکنه سمت کیسه زباله. دستش درد نکنه.
اما تصور کنید بیش از یک ساعت صدای یه موتور گازی که تو کوچتون در حال ویراژ دادن باشه تو سرتون بپیچه... چی میمونه از اعصاب و تمرکز؟
در #فرانسه هم همین تجربه را داشتم. حتی یک نفر را هم ندیدم با جاروی دستی بلند، مانند ماموران شهرداری ایران شهر را تمیز کنند. با این استدلال که تکنولوژی برای رفاه انسان آمده و این سبک تمیز کردن راحتتر از جارو زدن است. حالا این مسأله که گوش و اعصاب یک خیابان درگیر میشود مورد غفلت واقع شده.
انقدر از طولانی شدن کار کلافه شدم از پنجره بیرون را نگاه کردم که ببینم چرا تموم نمیشه کارش! که دیدم با این ماشین پر سروصدا افتاده دنبال چند عدد برگ جامانده و در حال پس زدنشان به سمت کیسه زباله است.
این همه سروصدای حقیقتا آزاردهنده و وقتی که ازش داشت گرفته میشد با یک جاروی ساده قابل انجام بود. حتی با دست!
با خودم فکر میکردم گاهی تسلط تکنولوژی، میتواند تا حد تعطیلی فکر انسان پیش رود.
#هلند
@ninfrance
رفتن برق در #هلند و ...
دیروز ناباورانه برق رفت...
همان لحظه در حال خروج از منزل بودیم.
آسانسور کار نمیکرد. راهروها تاریک بود. در الکترونیکی باز نمیشد. تمام چراغهای راهنما خاموش بود و تردد ماشینها و دوچرخهسوارها را دچار اختلال کرده بود. چند چهارراه رفتیم. برق از مرکز قطع شده بود...
مرکز کجاست؟
نمی دانیم.
فقط میدانیم مرکزی باید باشد که برق شهر را تأمین کند.
اینجا در خانه کلید برق را که میزنی چراغ روشن میشود. دکمه آسانسور را که میزنی، فعال میشود. ریموت در را که میزنی، در باز می شود.
اما اگر تزریق برق از منبع قطع شود، هیچ کدام از این واسطهها کار نمیکند. هیچ کدام سرسوزنی از خود استقلالِ ایفای نقش ندارد.
این توضیحِ واضحات بود؛ می دانم.
اما همین میتواند از راه های اثبات وجود خدایِ خالقمان باشد.
اگر منبعی از تولید انرژی نباشد، تمام موجوداتِ دارای حیات و انرژیِ هستی، چگونه مستقل از خود تحرک داشته باشند؟!
کدام انرژی، کرهی زمین را میچرخاند؟
کدام انرژی، به هر جنبندهای توان جنبیدن میدهد؟
انرژیشان از غذاست؟!
انرژی غذا از کجا آمده؟؟
گفت: فرضا خالقی هم بوده باشد که آن اولی ها را خلق کرده، الان دیگر همه چیز به دست خود موجودات و انسانها در یک مسیر تکاملی در حال رشد و حرکت است...
چه پُر واضح از عقلش استفاده نمیکند!
اگر منبع و نیروگاه برق لحظهای متوقف شود، چه نیرویی در کابلها و سیمها جریان پیدا کند تا کلید خانههای ما جریان را متصل کند؟؟
اگر دمادم آن منبع لایزال هستی در حال تولید نیرو و انرژی نباشد، کدام جنبنده قدرت کمترین حیات و تحرکی را خواهد داشت؟
ما همه وصلیم... همه موجودات وصل هستند... ایمان بیاورند همه کاش به اینکه: لاموثر فی الوجود الا الله...
پیشرفت علم بشر، باید خداباوری را خیلی تسریع بخشد. اما میبینیم که غالبا با گرایش به علم، باورهای الهی را کنار میگذارند.
علت شاید این باشد که علمِ صرف، هوش را بیشتر میکند، اما لزوما قوای عقلی را تعالی نمیبخشد.
یعنی هوش مادی هر روز قویتر میشود اما هوش معنوی از بس بکارگرفته نمیشود که علیل میشود...
@ninfrance
دوران راهنمایی را سپری میکردم که یکی از معلمهای عزیزمان یک تکلیف عملی داد.
قرار شد تا هفتهی آینده، اگر در سطح شهر رفتیم، به دیوار نوشتهها دقت کنیم و جملاتش را یادداشت کنیم و سرکلاس بخوانیم.
تمرین جالبی بود. هیچ وقت تا این حد به دیوارها و نوشته ها توجه نکرده بودم. قلم دستم بود و تند تند در ماشین نوشته هایی را که می دیدم ثبت می کردم. چه جملات ارزشمندی در سطح شهرم بود و چه چهره های فراوانی روی دیوارها...:
شهید همت
شهید خرازی
شهید بابایی
شهید موحد دانش
شهید زین الدین
فراتر از تحقیق معلممان، این همه چهره توجهم را جلب کرده بود. اسم ها را می نوشتم برای تحقیق خودم. چرا اینها کشته (شهید) شده اند؟
چقدر شهید...
از بزرگراه *شهید صیاد شیرازی افتادیم در بزرگراه *شهید مدرس، وقتی ماشین پیچید در خیابان *شهید مفتح...
قبل از رسیدن به میدان *شهدای هفتم تیر
متن بزرگی روی دیوار توجهم را جلب کرد:
«ملتی که شهادت برای او سعادت است، پیروز است...»
هر بار حادثه ای دیگر بیشتر روشن می کند که فردا از آن ماست. هرکس شک می کند چه کس یا کسانی در این داستان دنیا آدم بدهای قصه اند، خداوند باز هم فرصت تشخیص می دهد... اینبار نگاه کن چه کس یا کسانی دانشمندکُش هستند! وقتی هیچ مکتب و عقیده و مرامی دانشمندکشی را مجاز نمی داند!
در همه ی فیلم های هالیوودی ِخودشان هم در نهایت، سپاه حق پیروز می شود. سپاه حق آن گروهی است که ظالم و جانی و قاتل نیست.
و این مصادیق حق را همه ی مردم جهان می فهمند چون فطرت همه انسان ها بر یک اساس است. عمر قدرت رسانه هایشان هم که همه چیز را واژگون مخابره می کنند رو به افول است.
ما که کتاب فرقان داریم، در هر زمان آموزش دیده ایم که اندیشه درست کدام است:
مسلمانان واقعی، تا دشمنان همدست را دیدند، گفتند: « این همان است که خدا و رسولش به ما وعده داده بودند و خدا و رسولش هم راست گفته اند.» دیدن دشمن، فقط ایمان و تسلیمشان را بیشتر کرد. آیه ۲۲
یعنی وقتی می بینند گروهی هستند که دست به هر جنایتی می زنند که پیشرفت به حق ایشان را متوقف کنند ایمان می آورند که وجود دشمن توهم نیست. ایمانشان بیشتر می شود که در سپاه حق هستند. ایمانشان به یقین تبدیل می شود که در صف باطل قرار ندارند. پس تلاششان را بیشتر می کنند...
اینطوری می شود که کار به اینجا می رسد:
**در میان مسلمانان رادمردانی هستند که بر سر عهدشان با خدا، صادقانه ایستادند. برخی شان شهید شدند و برخی منتظر شهادت اند. اینها هم به هیچ وجه تغییر عقیده ندادند... آیه ۲۳ احزاب
غرق رحمت الهی هستید شهید دکتر محسن فخری زاده...
حواسم را جمع می کنم که در این سیاره، برای حفظ استقلال و عزت و انسانیت و دین و سرزمینمان، حق حیات چندنفر از بهترین های وطنم گرفته شده!
هرکداممان هرجا هستیم نمی گذاریم علم یا قلم این ستاره ها زمین بماند، تا پیروزی نهایی وعده داده شده ی لشگریان حق ان شا الله.
🌸 مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی 🇮🇷 از هلند و فرانسه
@ninfrance
شاید در تصویر خوب مشخص نباشد، اما دور تا دور ساختمان صف در هم فشرده مردم برای رفتن به این فروشگاه الکترونیکی بود که در روز بلک فرایدی خرید با تخفیف کنند...
در #هلند هم قوانین کرونایی و فاصله اجتماعی، معنای خود را از دست داده است.
@ninfrance
#فاطیما
✨قسمت اول
سالها پیش، شاید ۱۶ ساله بودم که تلویزیون ایران فیلمی خارجی پخش کرد از سه کودک در کشور پرتغال که خانمی را که دیگران به چشم نمی دیدند میبینند و...
خوب خاطرم هست که آن فیلم خیلی بر من تاثیر گذاشت. انقدر که حال و احساس آن شب را در دفترم ثبت کردم.
حالا بعد از این همه سال، دوباره، آن اتفاقِ به وقوع پیوسته را بازخوانی و بازسازی کرده و همین امسال یعنی ۲۰۲۰ فیلم جدیدی از آن واقعه ساخته اند. و باز هم با عنوان فاطیما.
به دلایل مشخصی که در ادامه توضیح خواهم داد، تحریفاتی در ثبت واقعه انجام شده. اما به نظرم در این حوادث آخرالزمانی تحقیق و تامل درباره اش خیلی اهمیت داشته باشد.
در این فیلم نشان میدهد که این بانو، سه بار بر این کودکان ظاهر میشود و نکاتی را می گویند. اشارههایی به حوادث آخرالزمان می کنند و توصیه هایی...
در فیلم اشاره نمی شود که این خانمی که بر این سه کودک ظاهر شده خود را فاطیما دختر آخرین پیامبر خدا معرفی می کند.( طبق مستندات که عرض خواهم کرد)، اما این بخش را نمایش می دهد که ایشان تسبیح در دست داشته و اصرار دارند که برای رفع بلاهای آخرالزمانی همه باید ذکر خدا زیاد بگویند و زیاد استغفار کنند و وقتی کودکان بر اثر فشار افراد پیرامون خود که آن بانو را نمی دیدند اسم ایشان را می پرسند: خود را «بانوی تسبیح» معرفی می کنند...
خب ما معنی بانوی تسبیح را در تاریخ شیعه میدانیم که چیست. حضرت زهرا سلام الله طراح تسبیح برای ذکر خدا گفتن بودهاند...
حتما بر اساس تصاویر فیلم، بخش های خاص فیلم و وقایع آن و آنچه مستند امروز وجود دارد را خواهم گفت ان شا الله اما از همه صحنه های فیلم یک صحنه برای تمام ما شیعیان محمد و آل محمد (ص) نشانه ای است که بفهمیم این بانو خود حضرت زهرا سلام الله علیها بوده است و آن لحظه ای از فیلم است که در پی یکی از سوالات کودکان، ایشان شالی که بر سر داشته اند را کنار می زنند و کودکان می بینند که چیزهایی شبیه میخ... بر سینه ایشان فرو رفته و از آن خون می چکد...
در فیلم هیچ اشاره ای به هیچ حادثه ای نمی شود. فقط کودکان متحیر نگاه می کنند و ایشان اشاره میکنند که در راه هدایت مردم و رساندن ایشان به حق باید صبر کرد و خون دل خورد و حتی از جان هزینه کرد...
@ninfrance
تجلی حضرت #فاطمه در روستایی در پرتغال
این واقعه که در سال ۱۹۱۷ رخ داده، فیلم آن در سال ۱۹۵۲ با عنوان «بانوی ما فاطیما» ساخته میشه. در این تجلی که سه بار برای سه کودک چوپان رخ میده ایشان خود را #فاطیما دختر آخرین پیامبر خدا معرفی می کنند که بعد این واقعه نام آن روستا فاطیما میشه.
اما به دلیل غلبه دولت سکولارشان چون نباید ایشان در جهان غرب شناخته می شدند این فیلم امروز با نام بانوی ما از فاطیما یاد می شه و گفته میشه حضرت مریم در روستای فاطیما تجلی کرده...
حالا این واقعه، مجدد با نام «فاطیما» در سال ۲۰۲۰ به تصویر کشیده می شه و البته غیر از تحریفاتی که از حقیقت داستان شده و توضیح خواهم داد، چهره حضرت را هم نشان می دهد که با پوشش ناقص و بیرون بودن موی سر ایشان است... در حالیکه در فیلم های قبلی ایشان به شکل نور یا مانند فیلم محمدرسول الله (ص) اصلا نشان داده نمی شدند و در تمام تصاویر و مجسمه های قدیمی که با توضیح آن سه کودک تهیه شده ایشان حجابشان کامل است...
با این حال، فیلم را ببینید تا وارد بحث مستندات واقعه و پیامهای حضرت بشویم.
دیدن این فیلم حال شما را دگرگون خواهد کرد...
@ninfrance
۱۶ آذر؛ روز دانشجو
از یکی از روزهایی که متاسفانه خیلی بدم می آمد روز دانشجو بود...
چون هر سال این روز فقط یک روز پرحاشیه بود در دانشگاه ها.
یک رفتار سیاست زده تکراری که از نظرم هیچ ارزشی نداشت. نه دانشجو را رشد سیاسی می داد و نه شان و ارزشش را بالا می برد.
با اینکه فلسفه نامگذاری این روز هیچ نسبتی با رفتارهای برخی دانشجویان شرکت کننده در نشست های این روز نداشت و یک سطح پایینی از رفتار برخی را به نمایش می گذاشت که نمایشی می شد از سطح دانشجویان در کشور ما. نتیجه ای که به من احساس خیلی بدی می داد.
۲۴ سالم بود که با این انگیزه بر اساس کتبی که موجود بود شروع به گردآوری و تدوین کتابی کردم با عنوان «دانشجوی مسلمان در آیینه رهنمودهای بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران».
همیشه نظرات ایشان برایم مهم بود.
نظری که دیده نمی شد و باعث و بانی بسیاری از ضعف های رفتاری جوانان کشورم همین بود.
حتی آن عنوان پر تکرار بر روی برگه های دفترچه های کنکور هر دوره دانشگاهی؛
حتما همه دیده اند...
«اگر دانشگاه اصلاح شود، مملکت اصلاح میشود.»
کتاب را تدوین کردم و به یکی از این انتشارات مرتبط فرستادیم. یک نامه سراسر تضعیف در جواب فرستادند که این محتوا ارزش چاپ ندارد...
سرخورده شدم و آن کتاب در قالب صرفا یک فایل پیشم ماند.
امروز فکر می کنم باید دوباره روی آن کتاب کار کنم. شاید یک روز رسید که خودم #آتش_به_اختیار🤓 برای دانشجویان کشورم تدریس کردم.
شاید با تلاش همه، به زودی، روز دانشجو بشود روزی که در همه کشور همایش های عمیقی برگزار شود که همه دانشجوها چند پله از نظر فکری و رفتاری بالاتر روند. نه فقط سرو صدا و هیاهوهای کاذب که هیچ محصولی در هیچ عرصه ای ندارد.
🌸 مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی 🇮🇷 از هلند و فرانسه
@ninfrance