#به_وقت_داستان
📚خاکهای نرم کوشک
✍نویسنده: سعید عاکف
💚داستان پنجاه وهفتم : عملیات بی برگشت
قسمت سوم
🌹راوی : حجت الاسلام محمدرضا رضایی
سکوتِ منطقه شکست .
پشت بندش ، سر و صدای شلیک اسلحهها بلند شد .
تو آنِ واحد به چند طرف آتش میریختیم .
دشمن گیج شده بود .
اما خیلی زود به خودش مسلط شد .
تو فاصله ی چند دقیقه ، از زمین و آسمان گرفتنمان زیر آتش .
از چند طرف میزدند ؛ با کلاش ، تیربارهای جورواجور ، خمپاره ، توپ ، کاتیوشا و ... هر چه که داشتند .
کمی بعد ، یک جهنمِ به تمام معنا درست شد .
کاری که باید میکردیم ، کردیم .
حالا حفظِ جانِ بچهها ، از همه چیز مهمتر بود .
یک دفعه داد زدم : دراز بکشین.
دیگه کسی شلیک نکنه .
هر کسی ، جان پناهی گرفت .
من هم گوشه ای دراز کشیدم .
حالا اسلحهها دیگر کار نمیکرد ، فقط زبان ما توی دهان میچرخید .
با تمام وجود ، مشغول گفتنِ ذکر بودم ، مثل بقیه بچهها .
حجم آتش دشمن ، هر لحظه شدیدتر میشد .
وجب به وجبِ جایی را که مستقر بودیم ، میزدند .
پیش خودم فکر میکردم ، بیشتر بچهها شهید شده باشند .
باید منتظر دستور قرارگاه میماندم .
مدتی بعد ، بالاخره سر و صدای بیسیم بلند شد .
یکی از فرماندهان عملیات بود .
فکر نمیکرد ، حتی من زنده باشم .
گفت : ایثار شما الحمدالله کار خودش را کرد .
اگر زنده موندین ، برگردین .
نیروها از محورهای دیگر ، دژ دشمن را شکسته بودند .
گیجی شدیدش باعث شده بود ما را فراموش کند .
سریع بلند شدم ، بچه ها هم .
چند دقیقه ی بعد ، راه افتادیم طرف عقبه .
پیروزیِ چشمگیری ، نصیب بچهها شده بود .
وقتی ما رسیدیم عقب ، بعضی انگشت به دهان شدند .
خودمان هم باورمان نمیشد .
همه به عشق شهادت رفته بودیم ، که برنگردیم .
اما به لطف ائمه اطهار علیهم السلام تنها ،یکی دو شهید داده بودیم و یکی دوتا هم ، مجروح .
ادامه دارد...
@niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
نیَّت
گزارش کمک ها مرحله دوم تا امروز ۹ آذر ساعت ۹:۴۲ دقیقه #کمک_طلا و #فروش_آن ۸۹۳/۹۳۸/۰۰۰تومان و ت
کمک ارزی ۱۰۰ دلاری همین الان هدیه کردند،
خداقبول کنه ازشون
🌷 بسم الله الرحمن الرحیم🌷
#سفره_خانم_ام_البنین
#شنبههای_امالبنینی
گره بہ ڪارِ دلِ آدمۍست همچو نفس
گره گشاے تُـویۍ اے هزار دستت عشق...
الحمدالله: 128
#شنبههای_ام_البنینی در امیریه مسجد فاطمه زهرا (س)
کمِ مارو قبول کن خانوم جان یا ام البنین
قبول حق ان شاءالله🙏
#اللهم_عجل_لولیک_فرج
# امیریه 1