[••🌿••]↴
1⃣یڪ:
🔸【بࢪگےازیڪڪتابـــ📖】
⋮🌻⋮
[شهرسامرادرحاݪسقوطبود.
داعشهرلحظهمناطقبیشترۍراتحـتسیطـرهخود
قرارمیداد.
طبقوعدهرهبرےایراݩ،قراربودسپاهقدسبهمنطقه
اعزامشود.
نگرانشرایطوخیمشهربودمڪهناگـهاݩیڪۍفریاد
زد:جݩگندههاآمدند.
چندجنگݩدهایرانۍڪهتماممواضـعداعشرابمباراݩ
ڪردند.
اللهاڪبر!
اللهاڪبر!
همهخوشحالبههمتبریڪمیگفتیم.
بهیڪےازفرماندههاےبسیجگفتم:
فرماندهسپاهقدسرامیشناسۍ؟!
گفت:بله!
«شخصۍبهنامقاسمسݪیمانۍاسٺ.»]
..𓂃🪴
ــــــــــــ ـ ـ °•[🔖↓]⇘
|راوۍ:امامجمعهسامࢪا|
「•#ژنـــراݪ،ص¹³،¹⁴」
نیَّت
[••🌿••]↴ 1⃣یڪ: 🔸【بࢪگےازیڪڪتابـــ📖】 ⋮🌻⋮ [شهرسامرادرحاݪسقوطبود. داعشهرلحظهمناطقبیشترۍ
[••🌿••]↴
2⃣دو:
🔸【بࢪگےازیڪڪتابـــ📖】
⋮🌻⋮
[درحاݪتمیزڪردنماشینمبودمڪهناگهـاݩآقایۍ
بهشانهامزد.بامهربانۍگفت:
مرابهمنزلممیرسانۍ؟!
خواسـتمچمــدانهایشرادرصنـدوقبگذارم،ولۍ
مانعشدوگفت:خودماینڪارراانجاممیدهم!
ترافیڪسنگینۍبود.
نگاهمرابهآیینهانداختم.باخودمگفتمچـقدرچـهره
اینمسافر،شبیهسردارسلیمانۍاست!
آنقدرنگاهشڪردمتاخودشپرسید:
چهشده؟چهرهامبرایتآشناست؟!
گفتم:بله!باسردارسلیمانۍنسبتۍدارید؟
خنــدهاۍملیحڪردوگفـت:«منخـودسلیمانےام»
خندیدموگفتم:حاجۍمارودستننداز!
سردارباماشینهاےگرونوضـدگلـولهترددمیڪنه،
محافظداره،چطورازماشینمنسردرآورده؟!!!
بازخندیدوگفت:بخدامنسلیمانۍام.
ازمنپرسید:جواݩزندگۍاتچطوره؟!
گفتم:شماڪهدرماشینمنهســتی،هیـچمشڪلۍ
ندارموزندگۍامخوباست.]
..𓂃🪴
ــــــــــــ ـ ـ °•[🔖↓]⇘
|راوۍ:خودسردار|
「•#ژنـــراݪ،ص¹⁵،¹⁶」
نیَّت
[••🌿••]↴ 2⃣دو: 🔸【بࢪگےازیڪڪتابـــ📖】 ⋮🌻⋮ [درحاݪتمیزڪردنماشینمبودمڪهناگهـاݩآقایۍ بهشان
[••🌿••]↴
3⃣سه:
🔸【بࢪگےازیڪڪتابـــ📖】
⋮🌻⋮
[داعشبهدروازههاۍاربیلعراقرسیدهبودوبیمِآن
میرفتڪهشهربزودۍاشغالشود.
ساعت۱۲شببودڪهحاجقاسمرسیدپیشمݩ.
گفت:تاطلوعآفتاب،صدوبیـستفرمانـدهعملیاتۍ
لبنانۍازشمامیخواهم.
گفتم:حاجےالاندوازدهشـباست.ازکجابراےشـما
صدوبیستفرماندهعملیاتبیاورم؟
گفت:راهحلدیگرےنداریم.
اینتنهادرخواستشازمابود،آنهـمبراۍعراق.
آنشـبپیـشمنماند.بهزحمـتتوانســتیمشـصت
فرماندهمیدانےجورڪنیم.
نمازصبحباهواپیمایےڪهخودحاجےمیرفت،راهۍ
دمشقوسپسعراقشدند.
حاجقاسمپیشتازمیدانبود.
برایشمهمنبودآسیـبدیده،کُرد،عرب،شـیعه،سـنۍ
یامسیحیاست.
برایشمهمنجاتمظلـومومبارزهبادشــمنـےبودڪه
یکملتراآوارهڪردهبود.
سریعـابهمحــلدرگیرےرفتـندودرچـندساعتهمــه
چیزبهنفعماپیشرفت.]
..𓂃🪴
ــــــــــــ ـ ـ °•[🔖↓]⇘
|راوۍ:سیدحسننصرالله|
「•#ژنـــراݪ،ص¹⁷،¹⁸」
نیَّت
[••🌿••]↴ 3⃣سه: 🔸【بࢪگےازیڪڪتابـــ📖】 ⋮🌻⋮ [داعشبهدروازههاۍاربیلعراقرسیدهبودوبیمِآن می
[••🌿••]↴
4⃣چهار:
🔸【بࢪگےازیڪڪتابـــ📖】
⋮🌻⋮
[هواروبهتاریڪۍبود.
باخواهرمبراےخریدمیوهبیرونرفتهبودیم.
مشـغولسواڪردنمیــوههاشدیمڪهناخــودآگـاه
چهــرهمردےداخلماشینجـلوےمـغـازهجلبتوجه
ڪرد!
چهرهخیلۍآشنابود،ولےبخاطـرنـمیآوردمڪیست!
خواهرمبهشانهامزدوگفت:
چیشده؟!چراخشڪتزده؟!
گفتم:بهاونمردنگاهڪن،براٺآشنانیست؟!
بادقتنگاهڪردوگفت:
چقدرشبیهسردارسلیمانیه.شایدخودشباشه!
خندیدموگفتم:
چقدرسادهاےتو!
سـردارباڪلۍمحافـظوماشیــنضدگــلولهرفتو
آمدمیڪنهها!
خواهرمگفت:ازخودشبپرسیم.
باانگشتبهشیشهزدم.
مردسرشرابالاآورد.شیشهراپایینداد.
آبدهانمروابااسترسقورتدادموگفتم:
شماسردارسلیمانےهستید؟!
بالبخندۍگفت:علیڪسلام.بلهمنسـلیمانےهسـتم.
ازتعجبدستمانراروےدهانمانگذاشتیم.
باذوقوشوقازسرداریادگارےخواستیم.
یکتسبیحازجیبشدرآوردوبهماداد.
وقتۍازایشانخداحافظۍڪردیمسرتسبـیـحکمی
دعوایمانشد.منمیگفتممالمنوخـواهرممیـگفت
مالمن.
سردار،دوبارهشیشهراپاییندادوگفت:
بیاییداینانگشترراهمبگیریدتادعوایتــاننشود!
عجبرزقۍنصیبمانشد.]
..𓂃🪴
ــــــــــــ ـ ـ °•[🔖↓]⇘
|راوۍ:مردمۍ|
「•#ژنـــراݪ،ص²⁰،²¹」
نیَّت
[••🌿••]↴ 4⃣چهار: 🔸【بࢪگےازیڪڪتابـــ📖】 ⋮🌻⋮ [هواروبهتاریڪۍبود. باخواهرمبراےخریدمیوهبیرونرفت
[••🌿••]↴
5⃣پنج:
🔸【بࢪگےازیڪڪتابـــ📖】
⋮🌻⋮
[اینجاآمرلۍ،شمالعراق،شهرےباهجدههزار
شیعهترڪمن.
داعشتمامروستاهاےاطرافراگرفـتهبودوتقـریبابه
دروازههاےشهررسیدهبود.
همقسمشدیمتاپاےجانازشهرماندفاعڪنیمهرچه
آبوغـذاداشتیمبینخودمانتقسیمڪردیم.
دورتادورمانراخاڪریززدیم.مـردهاپشـتخاڪریز
هابودندوزنهاهمدرخانهمسلح.
داعشهرروزشهرراباخمپارهمیڪوبید.
چندبارجلویتانکهایشانراکهمیخواستندواردشـهر
شوندراگرفتیم.
چندروزےبودآذوغـهنداشتیموهیــچراهـےبرایورود
آبوغذانداشتیم.
داعشبرقوآبراهمقطعڪرد.
چاهڪندیمولےبهآبشوررسیدیم.
دولتبرایمـانبابالگــرد،موادغـذاییمیفرستادولیبه
حدۍنبودکهبههمهبرسد.
خیلیاززنهاوبچههاازبےغذاییتلفشدند.
۸۰روزازمحاصره۳۶۰درجهاےمامیگـذشت.وماهــمبا
قحطےمیجنگیدیموهمباحملهبےامانداعشۍها.
شببودڪهبالگردیآمد.
یڪفرماندهارشدنظـامیبود.جانـشراڪـفدستـش
گرفتهبودوآمدهبود.
دیدنشبهماقوتقلبداد.
اوحاجقاسمبودواگـراونبـودآمــرلۍبعـداز۸۴روزآزاد
نمیشد.
آری.همانطورڪهرهبرانقلابگفت:
تنهاحاجقاسمبودڪهتوانـستواردشــهرۍشـودڪه
درمحاصره۳۶۰درجهاےدشمناست.
..𓂃🪴
ــــــــــــ ـ ـ °•[🔖↓]⇘
「•#ژنـــراݪ،ص²²,²³」
نیَّت
[••🌿••]↴ 5⃣پنج: 🔸【بࢪگےازیڪڪتابـــ📖】 ⋮🌻⋮ [اینجاآمرلۍ،شمالعراق،شهرےباهجدههزار شیعهترڪمن.
[••🌿••]↴
6⃣شــش:
🔸【بࢪگےازیڪڪتابـــ📖】
⋮🌻⋮
[باهمرفتیمهتلڪسرۍوباروزے۲۵ریالمشغولبه
ڪارشدیم.
او[حاجقاسم]سرمیزهاغذاسرومیڪرد.
البتهبعدشدفتردارشد.
قبلازانقلاببودوبےحجابۍدرشهرعادۍبود.
دخترےباپوشــشنامناسبازچــهارراهردمیشدڪه
مورداهانتوتعرضپلیسشهربانےقرارگرفت.
اوطاقتنیاوردکهبهخانومیتعرضشود.
تااینصحنهرادیدازهتلبیرونپرید.
رفتزدزیــرڪلاهپاســبانوتابهخـودشبیـایدبایڪ
ضربهفنۍنقشبرزمینشڪرد.
مامورانشهــربانےآمدند.قاسـمرادستگیـرڪننـدولے
اوفرارڪردورفتاتاقڪارگرهاوزیرتختپنـهانشد.
اوراپیدانڪردندورفتند.
..𓂃🪴
ــــــــــــ ـ ـ °•[🔖↓]⇘
[راوۍ:علےمحمدۍ،همشهرےسردار]
「•#ژنـــراݪ،ص²⁴」
نیَّت
[••🌿••]↴ 6⃣شــش: 🔸【بࢪگےازیڪڪتابـــ📖】 ⋮🌻⋮ [باهمرفتیمهتلڪسرۍوباروزے۲۵ریالمشغولبه ڪارشدی
[••🌿••]↴
7⃣هفت:
🔸【بࢪگےازیڪڪتابـــ📖】
⋮🌻⋮
[چندیݩباربهماشینحاجقاسـمحـملهانــتحارےشده
بودوبههمینخاطر،بیشتروقتهاازتجـمعبچههادور
میــشدوبهجاهایےڪهلازمبودبـرود،تنهــامیرفــتتا
دیگرانبهخطرنیوفتند.
درعملیاتآزادسازےتڪریت،درمنطقهحضوریافــت
تاهدایتعملیاترابرعهدهبگیرد.
بعدازآمدنحاجے،عراقیهامتوجهحضورضشدندوبه
دلیلعلاقهبسیارشدیدےڪهبهایشانداشتندانبوهے
ازنیروهاےعراقۍباماشیــنوموتــور،خودشـانرابه
آنجارساندند.
تجمع،باعثهوشیارےداعششد.
ودرفاصلهبسیارڪمےاقـدامبهفرستادنیڪخودرو
انتحارۍڪردند.
یڪفوردآمریڪاییڪهحـدودسهتُـنوزنداشــتو
دورتادورشورقفولادےجوشخوردهبودوبانهایت
سرعتبهمحلےڪهحاجۍبودنزدیڪمیشد.
هرچهگلولههممیزدیم،اثرۍنداشت.
ماشیـنبه۱۵۰متـرےاورسیدهبودڪهدرهمــانلحـظه
یڪهلےڪوپتــرعراقۍڪهبابےسیممطــلعشدهبود
درآسمانظاهــرشدوخـودروےانتخارےراهـدفقرار
دادومنفجرشڪرد.]
..𓂃🪴
ــــــــــــ ـ ـ °•[🔖↓]⇘
[راوۍ:سردارسرتیپاصغرصبورے]
「•#ژنـــراݪ،ص²⁵،²⁶」
نیَّت
[••🌿••]↴ 7⃣هفت: 🔸【بࢪگےازیڪڪتابـــ📖】 ⋮🌻⋮ [چندیݩباربهماشینحاجقاسـمحـملهانــتحارےشده بو
[••🌿••]↴
8⃣هشــت:
🔸【بࢪگےازیڪڪتابـــ📖】
⋮🌻⋮
[قرارعقدراگذاشتهبودیم!
ازطرفےخوشحالبودموازطرفےناراحـت،ڪهپــدرم
نیست!
هرچندروزخواستگارےگفتهبودمڪهپدرمدرسـوریه
مدافعحرمبودوشهیدشدهولےبازانگارپدرنباشد،هیچ
چیزسرجایشنیست ...!
احساسبےڪسۍمیڪردمڪهخوابمبرد.
پدرمرادرخوابدیدم.خوشحالتر،ازهمیشهبود.انگار
میدانستفرداروزعقدماست.باخوشحالےگفت:
بهیادتهــستموروزعقـــدتڪسےرابهجـاےخــودم
میفرستم.
روزمراسمبود.
همشنگرانبودمڪهپسچراڪسےجاےپدرنیامـد!؟
درسالننشستهبودمڪهیڪنفرباصداےبلندگفت:
سلامتےسربازاناسلامصلوات.
سریعبلندشدموخودمرابهدررساندم.
مگرمیشود؟!
خواببودمیابیدار؟!
همینطورڪهپلههارابالامیآمدبهنگاهمخیرهبود.
حاجقاسمرابغلڪردم.بغــضمترڪیدوگریـهڪردم.
همهگریهمیڪردند.
صداےصلــواتوبوےاسپــندفـضایسالنراپرڪرده
بود.صحبتپدرمدرخــوابراڪهدرڪاغذینوشــته
بودمرابهحاجقاسمدادم.
چشمانشترشدوگفت:براےڪسےاینماجـرارابازگـو
نڪن!]
..𓂃🪴
ــــــــــــ ـ ـ °•[🔖↓]⇘
[راوۍ:سردارحسینڪاجۍ]
「•#ژنـــراݪ،ص²⁷،²⁸」
نیَّت
[••🌿••]↴ 8⃣هشــت: 🔸【بࢪگےازیڪڪتابـــ📖】 ⋮🌻⋮ [قرارعقدراگذاشتهبودیم! ازطرفےخوشحالبودموازطرف
[••🌿••]↴
9⃣نــُـه:
🔸【بࢪگےازیڪڪتابـــ📖】
⋮🌻⋮
[قبلازفرماندهےسپاهقدس،مامــوریتامنیـتشرق
ڪشوررابعهدهداشت.
درمقرماݩڪهنزدیڪمرزبوددرحالاستراحتبودیم
ڪهناگهانچندتاآرپیجۍبهاطرافمــاناصابتڪرد.
سریعبلندشدیم.
بهاسلحهخانهرفتیمواسلحههاراتحویلگرفتیم.چند
دستهشدیم.
درحالشلیڪوسطجنگیادحاجۍافتـادمڪهاوهم
درطبقهبالایۍمشغولاستراحتبود.
سریعازپلههابالارفتم.دیدمازپشتپنجرهءبالادرحال
تیراندازےست.
رفتمڪنارش.چنددقیـقهبعدصداےتـیرهاقطـعشدو
فهمیدیمفرارڪردند.
حاجۍدستوردادنیروهابهخطشوندودستور،تعقیب
آنهاراداد.گفتم:حاجےازمرزخارجشویمشرمیشود.
گفــت:بایدشراینــهاامـروزڪندهشودوگرنهبازتلفات
میدهیم.
درعرضچنددقیقه،تمامآنهارابهخاڪوخون
ڪشیدیدم.
چندوقتبعدرفتمپیشحاجۍ.
دیدمبرایشاحضاریهازدادگاهآمده.
باخندهگفت:یادتهسـتگفتےاگرازمــرزخـارجشویم
شرمیشود،خبشرشد.
بااینڪهمیتوانستبۍمحلۍڪندولےگفت:
میروموبادلائلمخودمراتبرعهمیڪنم.
اومردقانونبود.]
..𓂃🪴
ــــــــــــ ـ ـ °•[🔖↓]⇘
[راوۍ:حسینامیرعبداللهیان]
「•#ژنـــراݪ،ص²⁹،³⁰」
نیَّت
[••🌿••]↴ 9⃣نــُـه: 🔸【بࢪگےازیڪڪتابـــ📖】 ⋮🌻⋮ [قبلازفرماندهےسپاهقدس،مامــوریتامنیـتشرق ڪشور
[••🌿••]↴
🔟ده:
🔸【بࢪگےازیڪڪتابـــ📖】
⋮🌻⋮
[خردادماهسال۹۲،باهفتتُنبارممنوعهودویستنـفر
مسافربهسمتدمشقپرواز،ڪردیم.
هنگامعبـورازآسمانبغداد،برجمراقبتبغـداد،پیــغام
دادڪهاگردرفرودگاهبغدادننشینم،مارامیزنند.هرچه
دلیلآوردمقبولنڪردند.
حاجےباماهمراهبود،بهدلایلامنیتےبهمهنـدسپـرواز
کهبیــنمسافرانبودگفتــملباســشراباحاجےعـوض
ڪند.
وبعدفرودآمدیم.
مارابردندسمتانتهایباند.معلومبوددنبالحاجقاسم
هستند.شانزدهفدهتاآمریڪاییوعراقیواردهواپیما
شدندومنڪلۍباآنهاشوخےمیڪردمکهحواســشان
بهڪابیننرود.
چهرهمسافرانراتڪبهتڪاسڪنمیکردندوباچهـره
حاجقاسمتطبیقمیدادند.ولےبلطفخدا،بدونتوجـه
بهڪابینخلبانڪهحاجےهمآنجابود،پیادهشدند.
یڪعراقۍآمد.
ومیخواستبارهاراچڪڪند.نفسمبندآمدهبود.
مهندسپروازبایدهمراهیاشمیڪردکهنمیشدچون
حاجےلباسمهندسپروازراپوشیدهبود.
خودمهمراهےاشڪردم.
چندعڪسگرفتورفتوبارهارابازنڪرد.
دقایقیبعداجازهعبوردادند.هواگــرگومیـشبـودکه
بهدمشقرسیدیم.
بعدازخواندننمازصبححاجیسرمراپایینآورد.
وبوسهاےزد.
گفتمحاجیمنآرزودارمپیشمرگشماباشم.
خندهملیـحۍڪردواشڪازگوشهچشمـــشسرازیر
شد.
..𓂃🪴
ــــــــــــ ـ ـ °•[🔖↓]⇘
[راوۍ:امیراسداللهی]
「•#ژنـــراݪ،ص³¹-³⁵」
@niyat135
نیَّت
[••🌿••]↴ 🔟ده: 🔸【بࢪگےازیڪڪتابـــ📖】 ⋮🌻⋮ [خردادماهسال۹۲،باهفتتُنبارممنوعهودویستنـفر مسافرب
[••🌿••]↴
11/یازده:
🔸【بࢪگےازیڪڪتابـــ📖】
⋮🌻⋮
[براےملاقاتباسیدحسننصراللهرفتهبودبیروت.
ساعت۹شبازبیــروتبازگـشتوگفت:امشبعازم
عراقاست.
دلمانبهشورافتاد.گفتیم:
حاجۍمیشودفعلانروید.اوضاعخوبنیست!
گفت:میترسیدشهیدبشوم؟!
هرڪسچیزےگفت.
«شهادتڪهافتخاره،رفتنشمابراےمافاجعهاست،
ماهنوزباشماڪارداریم ...»
تڪتڪماراازنظرگذراندوگفت:
«میوهوقــتۍمیرسه،بایدباغبــونبچینــدش.میوه
رسیدهاگهرودرختبمــونهپوسیدهمیشهوخــودش
میوفته ...!»
بعدنگاهــشروبینافرادچرخاندوبهبعضـےهااشـاره
ڪرد:اینمرسیده،اینمرسیده ...
ساعت۱۲شبهواپیماحاجۍپرید.دوساعتبعدخـبر
رسیدڪهباغبانمیوهرسیدهراچید ...!]
..𓂃🪴
ــــــــــــ ـ ـ °•[🔖↓]⇘
[راوۍ:مسئوݪستادلشگࢪفاطمیوݩ]
「•#ژنـــراݪ،ص³⁶」
@niyat135
نیَّت
[••🌿••]↴ 11/یازده: 🔸【بࢪگےازیڪڪتابـــ📖】 ⋮🌻⋮ [براےملاقاتباسیدحسننصراللهرفتهبودبیروت. ساعت
[••🌿••]↴
12/دوازده:
🔸【بࢪگےازیڪڪتابـــ📖】
⋮🌻⋮
[اگرامروزڪسےرادیدیدڪهبوےشهـــیدازڪلاماو،
ازرفتــاراو،ازاخلاقاواستشمـاممیشـود،بدانیدڪه
اوقطعاشهیدخواهدشد.
جملهاےڪهاولینبارسرداردرڪنگرهشهداےاستان
گیلانمطرحڪردند.
اینڪلاممعروفاورامیلیونهانفر،بعدهاشنیـدندو
خواندندودهانبهدهاننقلڪردند.
ڪلامےڪهوصفحالخوداوبودوحتیمعیار
شناساییشهداےزندهاطرافمانڪهروزےباشهادت
ازبینماپرخواهندڪشید.]
..𓂃🪴
ــــــــــــ ـ ـ °•[🔖↓]⇘
[راوۍ:حجتالاسلامعلۍشیرازۍ]
「•#ژنـــراݪ،ص³⁹」
@niyat135
نیَّت
[••🌿••]↴ 12/دوازده: 🔸【بࢪگےازیڪڪتابـــ📖】 ⋮🌻⋮ [اگرامروزڪسےرادیدیدڪهبوےشهـــیدازڪلاماو، از
[••🌿••]↴
13/سیزده:
🔸【بࢪگےازیڪڪتابـــ📖】
⋮🌻⋮
[استفادهازهواپیماےبدونسرنشینبراےرصد،
استفادهازهلیکوپترهاۍڪهشـبحادثه،مرتب
بهپروازدرمۍآمدند.
هواپیمــاهاےF۱۵ ڪهدرفاصله۴۰ڪیلومتــرۍ
بغدادبهاطراففرودگاهمےآمدندومیرفتند.
شنودهایۍڪهمیشدولےمانمیدانستیماینهمه
تسلیحاتبراےشهادتحاجقاســمتدارڪ دیده
شدهاست.
مشارکت۴پایگاهبراےانجامعمــلیاتشهـادتاو،
نشانازاوجاهمیتشهیددرمنطقهداشت.]
..𓂃🪴
ــــــــــــ ـ ـ °•[🔖↓]⇘
[راوۍ:سردارحاجۍزاده]
「•#ژنـــراݪ،ص⁴⁶」
@niyat135
نیَّت
[••🌿••]↴ 13/سیزده: 🔸【بࢪگےازیڪڪتابـــ📖】 ⋮🌻⋮ [استفادهازهواپیماےبدونسرنشینبراےرصد، استفاد
[••🌿••]↴
14/چهارده:
🔸【بࢪگےازیڪڪتابـــ📖】
⋮🌻⋮
[روےیکۍازشبکههاۍماهوارهاۍخبرفورۍدیدم
کهمرتبداشتزیرنویسمیشد:
«شلیکموشککاتیوشابهفرودگاهبغداد»
باتوجهبهوضعمتشنجعراق،خبرغیرطبـیعینبود.
ناگهاننگرانشدم.
چونمیدانستمآنشـبقراراسـتحاجیازدمـشق
بهبغدادبرود.
بلافاصــلهتماسگرفتموپرسیدمکههواپـیماقــرار
بودچهساعتیازدمشقپروازکند؟
گفتند:ساعتشش.
باخودمگفتــمهواپیــماقــراربودهساعت۶عصـربه
بغدادبرود،الانهمیک،یکونیمشباست.
ولیباایناوصافنگرانبودم.
گفتمبافرودگاهتماسبگیرندوبپرسندکههواپـیما
چهساعتیحرکتکردهاست؟
گفتــند:هواپیــماباتاخیــرپروازکردهوشـبرســیده
است.
همانـجامسألهبرایمتمامشدوگفتمحاجیشــهید
شد.بلهخبرشهادتقطعیبود ...
..𓂃🪴
ــــــــــــ ـ ـ °•[🔖↓]⇘
[راوۍ:سیدحسننصرالله]
「•#ژنـــراݪ،ص⁴⁷」
@niyat135