هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 رهبر انقلاب؛ هماکنون در دیدار پیشکسوتان و فعالان دفاع مقدس و مقاومت: دفاع مقدس جوهر واقعی انسانی و ایمانی را در جوانها زنده کرد. ۱۴۰۳/۷/۴
📲پخش زنده از:
🖥 Farsi.Khamenei.ir/live
بسم الله النور
جناب آقای علی فدائی
مدیریت محترم آستان مقدس امامزاده اسماعیل(علیه السلام )
با عرض سلام و تحیت
بحول و قوه الهی فعالیت های خالصانه جنابعالی در راستای اجرای برنامه ها و ابلاغیه های سازمان اوقاف وامورخیریه که موجب انتخاب شایسته جنابعالی به عنوان مدیر نمونه کشوری در سطح بقاع متبرکه گردیده است، موجب افتخار محبین اهل بیت علیهم السلام در شهرستان شهریار و بسیار قابل تقدیر و ستودنی است لذا به جنابعالی، هیئت امناء و خادمین محترم آستان مقدس امامزاده اسماعیل(علیه السلام ) تبریک عرض میکنم ،امید است تحت توجهات حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و منویات مقام معظم رهبری مدظله العالی که فرمودند امامزادگان باید قطب فرهنگی و پناهگاه جوانان در مقابل آسیب های اجتماعی تبدیل شوند، همواره منشاء خیر و برکت و خدمتگزار به آل الله ، انقلاب و امت اسلامی باشید
آرزوی موفقیت و عزت روز افزون برای حضرتعالی دارم
و من الله التوفیق
شیخ علی سلامت بخش
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 رهبر انقلاب؛ هماکنون در دیدار پیشکسوتان و فعالان دفاع مقدس و مقاومت: کسانی از عناصر مؤثر و ارزنده حزبالله را به شهادت رساندند امّا این خسارتی نبود که حزب الله را از پا بیندازد. ۱۴۰۳/۷/۴
📲پخش زنده از:
🖥 Farsi.Khamenei.ir/live
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 رهبر انقلاب؛ هماکنون در دیدار پیشکسوتان و فعالان دفاع مقدس و مقاومت: حزبالله پیروز است. ۱۴۰۳/۷/۴
📲پخش زنده از:
🖥 Farsi.Khamenei.ir/live
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ رهبر انقلاب: ملت ایران قبول نمیکند پرچمهای دشمن به وسیله افراد نفوذی و فریبخورده در داخل کشور برافراشته بشود
به آیه نصب شده در دیدار پیشکسوتان دفاع مقدس با رهبر انقلاب توجه کنید
إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذِینَ امَنُواْ
🔸قطعاً خداوند از کسانى که ایمان آوردهاند دفاع مىکند./ آیه ۳۸ سوره الحج
پ ن : دفاع از فلسطین واجب شرعی و جهاد فی سبیل الله است
#ایمان_دفاع_مقدس
@niyat135
نیَّت
✅ رهبر انقلاب: ملت ایران قبول نمیکند پرچمهای دشمن به وسیله افراد نفوذی و فریبخورده در داخل کشور ب
آقای پزشکیان از قبل انتخابات میدانستم شما پیروز میشوید و پاکی و صدق شما را هم قبول دارم لکن میدانم نقطه ضعف شما ساده لوحی است و بدنبال وفاق ملی مراقب اطرافیانت نیستی،
و مطمئنم همچنان که شما در نیویورک هم مواضع خوب و انقلابی داشتید هم جملاتی گفتید که بسیار ضعیف و قبیح بود و بعد سعی به جبران آن داشتید نشان از همنشین بد دارد،
نشان از این است که اگر مراقب نباشید
به سرنوشت آقای منتظری دچار خواهید شد
نفوذ نه الان بلکه از اول انقلاب بوده است لکن دروازه نفوذ در دولت حضرتعالی خیلی باز است و شما مراقب نیستید
یکبار دیگر نهج البلاغه را بخوانید
مخصوصا قسمت های که مولا در مقابله ی با دشمن و انتخاب مسئولین سخن میگوید
#نفوذ_مسئولین
نیَّت
✅ رهبر انقلاب: ملت ایران قبول نمیکند پرچمهای دشمن به وسیله افراد نفوذی و فریبخورده در داخل کشور ب
تاکید آقا امروز مراقبت در چند وزراتخانه و صدا سیما
وزارت علوم ،آموزش پرورش،بهداشت،
مجلس باید الان ی بررسی کنه ی طرح سوال حداقل✅
حکم قطعی شرعی این است که بر همه واجب است تلاش کنند و کمک کنند فلسطین را و مسجدالاقصی را برگردانند به مسلمانان و به صاحبان اصلیاش
#رهبر_انقلاب
#حکم_شرعی
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سگیونیست ها پلیس گذاشتن که کسی نره و از برخورد راکت های حزب الله فیلم نگیره!
#اعلام_مراسم
مراسم روضه
بیرق معظم یا امالبنین (س)
محفلبسیجیانورهروانشهداء
سخنران:
شیخ علی سلامت بخش
بانوای:
کربلایی محمد شعبانپور
کربلایی جلال احمدوند
کربلایی مهدیار شعبانزاده
زمان/مکان:
چهارشنبه،۴مهر،ساعت۲۰:۳۰
شهریار،کهنز،بلوار آزادگان،پائین تر از بستنی آوازه،موقعیت گردان شهید صدرزاده
#گردان_شهید_مصطفی_صدرزاده
#بیرق_معظم_یا_ام_البنین
من استقلالی ام از بچگی هم فوتبال حرفه ای بازی کردم،۱۸ سالگی یکی از سخت ترین
تصمیمات عمرم رو گرفتم
و در شرایط ایده آل فوتبالو رها کردم،
و مسیر زندگیمو تغییر دادم ،
امروز تبریک میگم به پرسپولیسی ها
اما یک نکته میخوام بگم
آی بچه شیعه اگر تیمت باخت ناراحت شدی،
بیشتر از اون برای کشته شدن صدها شیعه مظلوم تو جنوب لبنان غصه نخوردی،دمق نشدی،
پکر نشدی،ناراحت نشدی!!دلت نگرفت
اسم خودت شیعه علی نذار،
#شیعیان_لبنان
#به_وقت_داستان
📚خاکهای نرم کوشک
✍نویسنده: سعید عاکف
💚داستان ششم:
خانه ی استثنایی یک شهید
قسمت دوم
🌹راوی: همسر شهید
با ناراحتی گفتم : برای چی این حرف ها رو بزنم؟!
ناراحت تر ازمن جواب داد: اینا می خوان به من پول بدن که خونه رو مدل حالا بسازم ، من هم نمی خوام این کارو بکنم .
دوست نداشتم بالای حرف او حرفی بزنم، توی طول زندگی شناخته بودمش؛ سعی می کرد هیچ وقت کاری خلاف رضای حق نکند.
وقتی از سپاه آمدند، آوردشان توی خانه. یکی شان ساک دستش بود. همه که نشستند ، بازش کرد. چند بسته اسکناس درشت بیرون آورد. گذاشت جلو عبدالحسین . طپش قلبم تند شده بود. انتظار دیدن آن همه پول را نداشتم . نمی دانستم چه کار می کند. کمی خیره پول ها شد. از نگاهش می شد فهمید که یک تصمیم جدی گرفته است. یک دفعه بسته های اسکناس را جمع کرد. همه را دوباره ریخت توی ساک!
نگاه بچه های سپاه هم مثل نگاه من بزرگ شده بود. محکم و جدی گفت : این پول مال بیت الماله، من یک سر سوزن هم راضی نیستم بچه هام بخوان با همچین پولی توی رفاه باشن .
گفتند: ولی ...!
محکم گفت: ولی نداره، بچه های من با همین وضع زندگی می کنن.
گفتند : جواب غزالی رو چی بدیم؟!
گفت : بهش بگین خودم یک فکری برای خونه برمیدارم.
هر چه اصرار کردند پول را قبول کند ، فایده نداشت که نداشت.
چند روزی گذشت. حالش بهتر شده بود ، ولی اصلاً مساعد کار بنایی نبود.
روزی که فهمیدم می خواهد یک طرف خانه را خراب کند ، باورم نشد . گفتم : حتماً دارین شوخی می کنین ؟
گفت: اتفاقاً تصمیمی که گرفتم ، خیلی هم جدیه.
گفتم : با این وضعی که شما داری، اسم بنایی رو هم نمی شه آورد!
گفت : ان شاء الله ، به یاری امان زمان (عج)، هم اسمش رو می آرم ، هم بهش عمل می کنم .
اصرار من، اثری نداشت. از همان روز دست به کار شد. یک طرف خانه را خراب کرد. کم کم مصالح ریخت و با کمک چند نفر دیگر، دو تا اتاق ساخت.
دو، سه شب بعد ، باران شدیدی گرفت. بچه ها سرشان را گرفته بودند بالا، چشم از سقف بر نمی داشتند. من هم کمی از آنها نداشتم . مدتی بعد ، همه خاطر جمع شدیم ؛ حتی یک قطره هم آب نچکید. از همان اول هم می دانستم که مو لای درز کارهای او نمی رود. رو کردم بهش و گفتم: حالا که حالت خوب شده و فردا می خوای بری جبهه ، ولی ان شاء الله دفعه بعد که اومدی ، اون طرف دیگه خونه رو هم درست کن.
هنوز شیرینی زندگی در اتاق های جدید توی وجودم بود که یک هو سر و صدایی از داخل حیاط بلند شد. سریع دویدیم بیرون. از چیزی که دیدم ، کم مانده بود سکته کنم ؛ یک گوشه دیوار گلی حیاط ، ریخته بود!
برگشتم به عبدالحسین نگاه کردم . خندید. گفت : ان شاء الله دفعه بعد که اومدم ، این دیوار گلی رو هم خراب می کنم و یک دیوار آجری می سازم.
گفتم: با اون پنج، شش روزی که شما مرخصی می گیری ، هیچ کاری نمی شه کرد.
گفت: دفعه بعد ، بیست روز مرخصی می گیرم، خاطرت جمع باشه. صبح زود راهی جبهه شد.
نزدیک دو ماه گذشت. روزی که آمد ، بعد از سلام و احوالپرسی گفت : بیست روز مرخصی گرفتم که دیوار رو درست کنم.
خیلی زود شروع کرد. روز اول آجر ریخت ، روز بعد هم دور تا دور دیوار حیاط را خراب کرد. می خواست بقیه کار را شروع کند که یکی از بچه های سپاه آمد دنبالش . بهش گفت: بفرما تو .
گفت : نه، اگه یک لحظه بیای بیرون ، بهتره.
رفت و زود آمد . خیره شد به چشمهام . گفت: کار مهمی پیش اومده ، باید برم. طبیعی و خونسرد گفتم : خب عیبی نداره ؛ برو، ولی زود برگرد. صداش مهربانتر شد ، گفت: توی شهر کارم ندارن.
گفتم : پس کجا ؟!
با احتیاط گفت : می خوام برم جبهه.
یک آن داغی صورتم را حس کردم . حسابی ناراحت شدم . توی کوچه که می آمدی، خانه ما به آن وضعش انگشت نما بود. به قول معروف، شده بود نقل مجلس! دور و برم را نگاه کردم . گفتم : شما می خوای منو با چند تا بچه قد و نیم قد توی این خونه بی در و پیکر بگذاری و بری؟!
چیزی نگفت.
گفتم : اقلاً همون دیوار درب و داغون خودش رو خراب نمی کردی.
طبق معمول این طور وقت ها، خندید. گفت: خودت رو ناراحت نکن ، بهت قول می دم که حتی یک گربه روی پشت بام این خونه نیاد .
ادامه دارد...
@niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
#استخدام
سلام
تعداد 35الی40 نفر
نیرو جوان آقا
قد 175
سن تا 35
بسیجی باشه
وزنش بالا نباشه
کارت پایان خدمت
مصاحبه و گرینش میشود
#نیت_اشتغال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 #گزارش_خبری | گزارش یک جنگ
🎤 #روایت_یک_خبرنگار از دیدار پیشکسوتان و فعالان دفاع مقدس و مقاومت با رهبر انقلاب. ۱۴۰۳/۷/۴
💻 farsi.Khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا سید
التماس دعا
#شهید_خدمت
#به_وقت_داستان
📚خاکهای نرم کوشک
✍نویسنده: سعید عاکف
💚داستان ششم:
خانه ی استثنایی یک شهید
قسمت سوم
🌹راوی: همسر شهید
صورتم گرفته تر شد و ناراحتی ام بیشتر. گفت: حالا دیوار حیاط خرابه که خراب باشه ، این که عیبی نداره.
دلم می خواست گریه کنم. گفتم : یعنی همین درسته که من توی این خونه بی در و پیکر باشم ، اونم با چند تا بچه کوچیک؟
باز هم سعی کرد آرامم کند، فایده نداشت. دلخوری ام هر لحظه بیشتر می شد. خنده از لب هاش رفت. قیافه اش جدی شد. توی صداش ولی مهربانی موج می زد.
گفت: نگاه کن، من از همون اول بچگی ، و از همون اول جوانی که تو روستا بودم ، هیچ وقت نه روی پشت بام کسی رفتم ، نه از دیوار کسی بالا رفتم ، نه هم به زن و ناموس
کسی نگاه کردم.
حرف های آخرش حواسم را جمع کرد.هر چند که ناراحت بودم، ولی منتظر شنیدن بقیه اش شدم.
ادامه داد: الان هم می گم که تو اگه با سر و روی باز هم بخوای بری بیرون، اصلاً کسی طرفت نگاه نمی کنه. خیالت هم راحت باشه که هیچ جنبنده ای توی این خونه مزاحم شما نمی شه. چون من مزاحم کسی نشدم ؛ هیچ ناراحت نباش .
مطمئن و خاطر جمع حرف می زد. به خودم که آمدم، از این رو به آن رو شده بودم، حرف هاش مثل آب بود روی آتش. وقتی ساکش را بست و راه افتاد، انگار اندازه سر سوزن هم نگرانی نداشتم.
چند وقت بعد آمد. نگاش مهربانی همیشه را داشت. بچه ها را یکی یکی بغل می کرد و می بوسید. هنوز ننشسته بود که رو کرد به من . یک « خوب » کشیده و معنی داری گفت ، بعد پرسید: توی این چند وقته ، دزدی، چیزی اومد یا نه؟
گفتم : نه.
خندید . ادامه دادم: اثر اون حرفتون این قدر زیاد بود که ما با خیال راحت زندگی کردیم ، اگر بگی یک ذره هم دلم تکون خورده، دروغ گفتی.
خدا رحمتش کند ؛ هنوز که هنوز است ، اثر آن حرفش توی دل من و بچه ها مانده . به قول خودش ، هیچ جنبنده ای مزاحم ما نشده است.
# ادامه دارد ...
@niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت