eitaa logo
نیَّت
1.7هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
3.2هزار ویدیو
60 فایل
﴾﷽﴿ توان انسان به عیار نیت، همت، توکل و اعتماد او به خداست. تمرین کنیم نیت های پاک را و تجربه کنیم بهترین لذت عالم را #دغدغه‌های‌پاک #نیتهای‌خالص #شنبه‌های_ام‌البنینی #تربیت_مربی تبلیغ و تبادل نداریم @jamondeh135 https://eitaa.com/niyat135
مشاهده در ایتا
دانلود
📚خاک‌های نرم کوشک ✍نویسنده: سعید عاکف 💚داستان ششم: خانه ی استثنایی یک شهید قسمت دوم 🌹راوی: همسر شهید با ناراحتی گفتم : برای چی این حرف ها رو بزنم؟! ناراحت تر ازمن جواب داد: اینا می خوان به من پول بدن که خونه رو مدل حالا بسازم ، من هم نمی خوام این کارو بکنم . دوست نداشتم بالای حرف او حرفی بزنم، توی طول زندگی شناخته بودمش؛ سعی می کرد هیچ وقت کاری خلاف رضای حق نکند. وقتی از سپاه آمدند، آوردشان توی خانه. یکی شان ساک دستش بود. همه که نشستند ، بازش کرد. چند بسته اسکناس درشت بیرون آورد. گذاشت جلو عبدالحسین . طپش قلبم تند شده بود. انتظار دیدن آن همه پول را نداشتم . نمی دانستم چه کار می کند. کمی خیره پول ها شد. از نگاهش می شد فهمید که یک تصمیم  جدی گرفته است. یک دفعه بسته های اسکناس را جمع کرد. همه را دوباره ریخت توی ساک! نگاه بچه های سپاه هم مثل نگاه من بزرگ شده بود. محکم و جدی گفت : این پول مال بیت الماله، من یک سر سوزن هم راضی نیستم بچه هام بخوان با همچین پولی توی رفاه باشن . گفتند: ولی ...! محکم گفت: ولی نداره، بچه های من با همین وضع زندگی می کنن. گفتند : جواب غزالی رو چی بدیم؟! گفت : بهش بگین خودم یک فکری برای خونه برمی‌دارم. هر چه اصرار کردند پول را قبول کند ، فایده نداشت که نداشت. چند روزی گذشت. حالش بهتر شده بود ، ولی اصلاً مساعد کار بنایی نبود. روزی که فهمیدم می خواهد یک طرف خانه را خراب کند ، باورم نشد . گفتم : حتماً دارین شوخی می کنین ؟ گفت: اتفاقاً تصمیمی که گرفتم ، خیلی هم جدیه. گفتم : با این وضعی که شما داری، اسم بنایی رو هم نمی شه آورد! گفت : ان شاء الله ، به یاری امان زمان (عج)، هم اسمش رو می آرم ، هم بهش عمل می کنم . اصرار من، اثری نداشت. از همان روز دست به کار شد. یک طرف خانه را خراب کرد. کم کم مصالح ریخت و با کمک چند نفر دیگر، دو تا اتاق ساخت. دو، سه شب بعد ، باران شدیدی گرفت. بچه ها سرشان را گرفته بودند بالا، چشم از سقف بر نمی داشتند. من هم کمی از آنها نداشتم . مدتی بعد ، همه خاطر جمع شدیم ؛ حتی یک قطره هم آب نچکید. از همان اول هم می دانستم که مو لای درز کارهای او نمی رود. رو کردم بهش و گفتم: حالا که حالت خوب شده و فردا می خوای بری جبهه ، ولی ان شاء الله دفعه بعد که اومدی ، اون طرف دیگه خونه رو هم درست کن. هنوز شیرینی زندگی در اتاق های جدید توی وجودم بود که یک هو سر و صدایی از داخل حیاط  بلند شد. سریع دویدیم بیرون. از چیزی که دیدم ، کم مانده بود سکته کنم ؛ یک گوشه دیوار گلی حیاط ، ریخته بود! برگشتم به عبدالحسین نگاه کردم . خندید. گفت : ان شاء الله دفعه بعد که اومدم ، این دیوار گلی رو هم خراب می کنم و یک دیوار آجری می سازم. گفتم: با اون پنج، شش روزی که شما مرخصی می گیری ، هیچ کاری نمی شه کرد. گفت: دفعه بعد ، بیست روز مرخصی می گیرم، خاطرت جمع باشه. صبح زود راهی جبهه شد. نزدیک دو ماه گذشت. روزی که آمد ، بعد از سلام و احوالپرسی گفت : بیست روز مرخصی گرفتم که دیوار رو درست کنم. خیلی زود شروع کرد. روز اول آجر ریخت ، روز بعد هم دور تا دور دیوار حیاط را خراب کرد. می خواست بقیه کار را شروع کند که یکی از بچه های سپاه آمد دنبالش . بهش گفت: بفرما تو . گفت : نه، اگه یک لحظه بیای بیرون ، بهتره. رفت و زود آمد . خیره شد به چشمهام . گفت: کار مهمی پیش اومده ، باید برم. طبیعی و خونسرد گفتم : خب عیبی نداره ؛ برو، ولی زود برگرد. صداش مهربانتر شد ، گفت: توی شهر کارم ندارن. گفتم : پس کجا ؟! با احتیاط گفت : می خوام برم جبهه. یک آن داغی صورتم را حس کردم . حسابی ناراحت شدم . توی کوچه که می آمدی، خانه ما به آن وضعش انگشت نما بود. به قول معروف، شده بود نقل مجلس! دور و برم را نگاه کردم . گفتم : شما می خوای منو با چند تا بچه قد و نیم قد توی این خونه بی در و پیکر بگذاری و بری؟! چیزی نگفت. گفتم : اقلاً همون دیوار درب و داغون خودش رو خراب نمی کردی. طبق معمول این طور وقت ها، خندید. گفت: خودت رو ناراحت نکن ، بهت قول می دم که حتی یک گربه روی پشت بام این خونه نیاد . ادامه دارد... @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
مراقب حرفامون باشیم !!!!
همیشه زیر لب آروم میگفت : خدایا از توبه هایم توبه آ خدا به تو پناه می‌برم از اون روزی که پرده ها کنار میره و چهره ها نمایان میشه @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
سلام تعداد 35الی40 نفر نیرو جوان‌ آقا قد 175 سن‌ تا 35 بسیجی‌ باشه‌ وزنش بالا نباشه کارت پایان خدمت مصاحبه‌ و گرینش میشود
بدترین صحنه....... ؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 | گزارش یک جنگ 🎤 از دیدار پیشکسوتان و فعالان دفاع مقدس و مقاومت با رهبر انقلاب. ۱۴۰۳/۷/۴ 💻 farsi.Khamenei.ir
باسلام واحترام نماز و روزه استیجاری برای اموات پذیرفته میشود نفراتی که متعهد میشوند قابل اعتماد هستند
📚خاک‌های نرم کوشک ✍نویسنده: سعید عاکف 💚داستان ششم: خانه ی استثنایی یک شهید قسمت سوم 🌹راوی: همسر شهید صورتم گرفته تر شد و ناراحتی ام بیشتر. گفت: حالا دیوار حیاط خرابه که خراب باشه ، این که عیبی نداره. دلم می خواست گریه کنم. گفتم : یعنی همین درسته که من توی این خونه بی در و پیکر باشم ، اونم با چند تا بچه کوچیک؟ باز هم سعی کرد آرامم کند، فایده نداشت. دلخوری ام هر لحظه بیشتر می شد. خنده از لب هاش رفت. قیافه اش جدی شد. توی صداش ولی مهربانی موج می زد.  گفت: نگاه کن، من از همون اول بچگی ، و از همون اول جوانی که تو روستا بودم ، هیچ وقت نه روی پشت بام کسی رفتم ، نه از دیوار کسی بالا رفتم ، نه هم به زن و ناموس کسی نگاه کردم. حرف های آخرش حواسم را جمع کرد.هر چند که ناراحت  بودم، ولی منتظر شنیدن بقیه اش شدم. ادامه داد: الان هم می گم که تو اگه با سر و روی باز هم بخوای بری بیرون، اصلاً کسی طرفت نگاه نمی کنه. خیالت هم راحت باشه که هیچ جنبنده ای توی این خونه مزاحم  شما نمی شه. چون من مزاحم کسی نشدم ؛ هیچ ناراحت نباش . مطمئن و خاطر جمع حرف می زد. به خودم که آمدم، از این رو به آن رو شده بودم، حرف هاش مثل آب بود روی آتش. وقتی ساکش را بست و راه افتاد، انگار اندازه سر سوزن هم نگرانی نداشتم. چند وقت بعد آمد. نگاش مهربانی همیشه را داشت. بچه ها را یکی یکی بغل می کرد و می بوسید. هنوز ننشسته بود که رو کرد به من . یک « خوب » کشیده و معنی داری گفت ، بعد پرسید: توی این چند وقته ، دزدی، چیزی اومد یا نه؟ گفتم : نه. خندید . ادامه دادم: اثر اون حرفتون این قدر زیاد بود که ما با خیال راحت زندگی کردیم ، اگر بگی یک ذره هم دلم تکون خورده، دروغ  گفتی. خدا رحمتش کند ؛ هنوز که هنوز است ، اثر آن حرفش توی دل من و بچه ها مانده . به قول خودش ، هیچ جنبنده ای مزاحم ما نشده است. # ادامه دارد ... @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
برای سبز شدن ؛ مصمم باش 🌱
هدایت شده از  نیَّت
بسم الله و بالله و فی سبیل الله از همه محبین همه منتظران امام زمان دعوت میکنم در این مراسم استغاثه ی امام زمان شرکت کنند زن و مرد پیر و جوان یکی از وظایف منتظران استغاثه و التماس و دعا برای فرج امام زمان (عج) است قرار عاشقی منتظران غروب جمعه ها ساعت ۱۷:۰۰ @niyat135
564.9K
داستان ششم: خانه استثنایی یک شهید۳ 🎙کمیل @niyat135
نتانیاهو: حملات حزب الله شهرهای اسرائیل را به شهرهای ارواح تبدیل کرد و ما باید آن را شکست دهیم
چه مادر ها و چه همسر ها که وقت وداع پاره ای از جگرشان را تقدیم راه خدا کردند