✨بِسمِ رَبِّ النّور✨
#گزارش_تصویری📸
🍃🌸◦•●◉✿جلسه ی تعامل و دورهمی با خانواده ها ✿◉●•◦🌸🍃
°°°|به همراه:
کارگاه مشاوره استاد بلورخانی (ادامه مبحث رفع اختلال و اضطراب، بیان نکاتی از سوره مبارکه "همزه" توسط سرکار خانم هاشمی و پذیرایی|°°°
یکشنبه ١۴٠٢/۳/٢١
حسینیه حسین بن علی علیه السلام
🌸🍃🌸🍃
#خیریه_ابا_الایتام_علیه_السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در دلم طوفان دارم
به شما ایمان دارم
باغمت مانوسم
اهل شهر طوسم
پای زوارت را می بوسم
سلام ببخشید دکتر قلب امدم میشه تو گروه بزارید برام دعا کنند قلبم مشکلی نداشته باشه
#نیت_حمد_شفاء
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زمزمه صلوات خاصه امام رضا(علیهالسلام) توسط رهبرانقلاب | مرداد ۱۳۹۵
🗓 انتشار به مناسبت ۲۳ ذی القعده روز مخصوص زیارت حضرت امام رضا (علیهالسلام)
📥 آداب زیارت امام رضا (علیهالسلام) در بیان رهبر انقلاب 👇
https://khl.ink/f/34007
نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت 👈 عضوشوید
@niyat135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه عمر بر ندارم سر از این خمار و مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
#چله_ادب
#سی_شش_روز_تا_محرم
@niyat135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓 بیست و پنـــــ۲۵ـــــج روز تــا
عیــــد غـــــــدیر
#روز_شمار_غدیر
🔸️ پیامبر مکرم اسلام حضرت محمد(ص):
🟩بدانید که رهبری مؤمنین بعد من بر احدی جز او حلال نیست.
منبع :فرازی از خطبه غدیر
#عید_غدیر
#غدیری_ام
#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است
@niyat135
نیَّت
طرح چله خوانی این طرح بین ۴۰ نفر بشرح ذیل اجرا میگردد _نام ۴۰ تن از ائمه و امامزادگان تهیه وقرعه کش
.
سلام علیکم و رحمةالله 🌱
🔴تا به الان هفت گروه چهل نفره در گروه های #چله خوانی ثبت نام کرده اند.
🔵عزیزانی که مایل به ثبت نام در #گروه_هشتم هستند ،نام و نام خانوادگی و اسم شهرتون رو برای ادمین بفرستید 👇
@Abdolmahdi_135
.
امام صادق علیهالسلام
یکی از موجبات قساوت قلب و خشک شدن چشم اشک
زیاد سخن گفتن در غیر ذکر خدا میباشد
منبع اشک حسینی ص ۱۵
#قدم_ششم
#چله_ادب #مراقبت_از_زبان
@niyat135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلی یا دلبری یا جان و جانان نمیدانم
همه هستی تویی،فی الجمله این و آن نمی دانم
#حرم_لازمم
#چله_ادب
#بهار_نوکری
@niyat135
تو از تبار زلال شکوفه و باران
تو از عشیره ی پرواز آسمان بودی
زمین برای تو تنگ و زمان برای تو ننگ
ادامه ی سفر سرخ عاشقان بودی
برای بی پدری ها پدر، به غم لبخند
شبیه رود به هر سبزه مهربان بودی
مرید حیدر و اولاد او نمیمیرد
در این سراچه ی دنیا تو میهمان بودی
تو اهل خانه ی امن رقیه ساداتی
سلام ما برسان ای که بی نشان بودی
#مرید_حیدر_و_اولاد_او_نمیمیرد
#دراین_سراچه_ی_دنیا_تو_میهمان_بودی
#شاعر_غلامرضا_محمدی
@mokeb315
@niyat135
38.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاج محسن و خلوصش به همه ثابت کرد
نوکر دختر ارباب اصالت دارد
پ ن:لحظاتی از نوکری حاج محسن اربعین سال گذشته در قسمت آشپزخانه موکب حضرت رقیه سلام الله علیها
هر وعده غذایی با تیم خادمان آشپزخانه نزدیک به ۱۰هزار غذا پخت میکردند
روحش با اولیای الهی محشور و يادش گرامی
#موكب_خانم_سه_ساله
@mokeb315
@niyat135
باسلام
🔴خونواده ای فقیر نیازمند وسایل زندگی هستند
دست دوم
چیزی دارید بدرد این خونواده بخوره دریغ نکنید
هیچی ندارند جز دو تا موکت وپتو
باتشکر 👇👇👇
@jamondeh135
نیَّت
فوری حمد شفاء برای بیمار واضطرار خونوادش ۷ حمد شفاء یا الله
شادی روحش صلوات
اللهم صل علی محمد وال محمد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روز_شمار_غدیر
#بیست_چهار_روز_تا_عید_غدیرخم
🔹️نبی اکرم صلوات الله علیه:
🔸️هر که من مولای او هستم این علی(ع) مولای اوست.
منبع:قسمتی از خطبه غدیر
#عید_غدیر
#غدیر_ام
#چهارشنبه_تون_امام_رضایی
امروز که زمین بسط شده به استناد روایات
فخرهمه زمین کربلا شد و روضه عطش خوانده شد
روضه عطش چیست؟ و چرا روضه عطش بیشتر در روایات آمده است
چون عطش را هیچ کس نمیتواند رد کند و آب را که حق طبیعی یک موجود زنده است...
عطش چیست !؟چقدر برای عطش گریه کردیم
چ میدانیم!
#دحو_الارض
🌷قسمت نوزدهم🌷
#اسمتومصطفاست
باران دوباره شروع به باریدن کرده.آسمان سُربی شده و از آن یک گل آفتاب هم خبری نیست. باید راهی شوم طرف خانه،اما از تو دل کندن مثلِ جون کندنه!
کمی دیگر خاطراتم را برای نویسنده ضبط کنم و بعد راهی شوم.
بنا نبود زمان عقدمان خیلی طول بکشد.از اول گفته بودم دوست ندارم.قرار بود فقط دوسه ماه عقد کرده بمانیم،چون این فاصله زمانی برای شناختمان خوب بود،هم شناخت خودمان و هم خانواده هایمان.از جمله مواردی که در خانواده شما دیدم و سخت از آن خوشم آمد و برایش خدارا شکر کردم،این هاست که میگویم:پایبندی افراد خانواده تان به نماز اول وقت،طوری که اگر آنجا بودم تا صدای اذان بلند میشد،میدیدم همه به دنبال وضو گرفتن و پهن کردن سجاده اند و دیگر اینکه هیچکدام به دنبال خرافات نبودید.
در زمان عقد قرار شد سفری دسته جمعی به مشهد برویم.چشمم به گنبد و بارگاه آقا که افتاد برای خوشبختی مان دعا کردم.در هتلی نزدیک حرم دوتا اتاق گرفتیم.چه لحظات و ساعات خوشی داشتیم!یکبار که خانواده ات رفته بودند حرم،گفتی:((میخوای بریم دزدی؟!))
_دزدی؟
_آره از یخچال مامانم اینا!
_زشته آقا مصطفی!
یکاری میکنم خوشگل بشه!
مرا بردی اتاقشان .هرچه خوراکی در یخچال بود ریختی داخل کیسه و آوردی اتاقمان چیدی در یخچال.
_وای آقا مصطفی آبرومون میره!
خندیدی،از همان خنده های بلند کودکانه :((بشین و تماشا کن!))
مادرت که آمد صدایت زد:((مصطفی تو اومدی سر یخچال ما؟))
خندیدی:((من و این کارا؟))
_از دماغت که دراز شده معلومه!
زدی زیر خنده :((بزرگی پیشه کن،بخشندگی کن،مامان جون!))
مادرت رفت و با دوربین برگشت:((وایسین جلوی یخچال ،البته که درش رو هم باز می کنین!باید مدرک جرمتون معلوم باشه!))
عکس من و تو و غنیمت های کش رفته تا مدتی سوژه خنده بود.
مادرت که رفت،پرسیدی:((چی میخوری عزیز،چای یا نسکافه؟البته شکلات خارجی و کیک کشمشی هم داریم.))
رستوران طبقه همکف بود و برای صبحانه باید میرفتیم پایین.سر میز مشت مشت خوراکی برمیداشتی.مادرت لپش را می کَند:((نکن مصطفی زشته!))
میخندیدی:((زشت کدومه مامان جون!خُب بذار بگن بار اولشه که میاد هتل!))
از خوراکی هایت می گذاشتی در بشقاب هایمان :((بیایین اینم سهم شما! تک خوری بلد نیستم.))
پدرت یک ماشین ون اجاره کرده بود.راننده هر جا که میخواستیم مارا میبرد:طرقبه ،شاندیز،خواجه ربیع،خواجه مراد،آرامگاه فردوسی و از همه مهم تر حرم.
روزی که همگی رفتیم بازار،پرسیدی:((چی برات بخرم؟))
_کیف و کفش
چون سایز پایم ۳۶ بود،کفش سخت گیر می آمد.کلی گشتیم.
پدرت گفت:((مغازه ای نمونده که نگشته باشیم!))
گفتی:((خب سیندرلا رو گرفتیم دیگه!))
حلقه ام کمی گشاد شده بود.مرا بردی طبقه دوم بازار رضا جایی که حکاکی میکردند.حلقه را دادی که برایم تنگ کنند.بعد رفتیم ساندویچ فروشی .آکواریوم بزرگی کنار دیوار بود با یک عالمه ماهی های رنگارنگ .محوشان شده بودم و محو صندوقچه جواهراتی که ته آب بود و درش آرام باز و بسته میشد وفرشته ای که به بال های بلورینش تکیه کرده بود.
گفتم:((وای چه قشنگه!))
گفتی:((وقتی عروسی کردیم و رفتیم سر خونه و زندگیمون،یکی برات میخرم.))
به قولت وفا کردی و دوروز پیش از آنکه برای آخرین بار بروی سوریه،برایم یک آکواریوم بزرگ خریدی پر از ماهی. ماهی هایی که مدام میگفتند آب و نمیدانستم بی تو چگونه به آن ها رسیدگی کنم و هنوز هم...
ادامه دارد...