باسلام
🔴خونواده ای فقیر نیازمند وسایل زندگی هستند
دست دوم
چیزی دارید بدرد این خونواده بخوره دریغ نکنید
هیچی ندارند جز دو تا موکت وپتو
باتشکر 👇👇👇
@jamondeh135
نیَّت
فوری حمد شفاء برای بیمار واضطرار خونوادش ۷ حمد شفاء یا الله
شادی روحش صلوات
اللهم صل علی محمد وال محمد
8.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روز_شمار_غدیر
#بیست_چهار_روز_تا_عید_غدیرخم
🔹️نبی اکرم صلوات الله علیه:
🔸️هر که من مولای او هستم این علی(ع) مولای اوست.
منبع:قسمتی از خطبه غدیر
#عید_غدیر
#غدیر_ام
#چهارشنبه_تون_امام_رضایی
امروز که زمین بسط شده به استناد روایات
فخرهمه زمین کربلا شد و روضه عطش خوانده شد
روضه عطش چیست؟ و چرا روضه عطش بیشتر در روایات آمده است
چون عطش را هیچ کس نمیتواند رد کند و آب را که حق طبیعی یک موجود زنده است...
عطش چیست !؟چقدر برای عطش گریه کردیم
چ میدانیم!
#دحو_الارض
🌷قسمت نوزدهم🌷
#اسمتومصطفاست
باران دوباره شروع به باریدن کرده.آسمان سُربی شده و از آن یک گل آفتاب هم خبری نیست. باید راهی شوم طرف خانه،اما از تو دل کندن مثلِ جون کندنه!
کمی دیگر خاطراتم را برای نویسنده ضبط کنم و بعد راهی شوم.
بنا نبود زمان عقدمان خیلی طول بکشد.از اول گفته بودم دوست ندارم.قرار بود فقط دوسه ماه عقد کرده بمانیم،چون این فاصله زمانی برای شناختمان خوب بود،هم شناخت خودمان و هم خانواده هایمان.از جمله مواردی که در خانواده شما دیدم و سخت از آن خوشم آمد و برایش خدارا شکر کردم،این هاست که میگویم:پایبندی افراد خانواده تان به نماز اول وقت،طوری که اگر آنجا بودم تا صدای اذان بلند میشد،میدیدم همه به دنبال وضو گرفتن و پهن کردن سجاده اند و دیگر اینکه هیچکدام به دنبال خرافات نبودید.
در زمان عقد قرار شد سفری دسته جمعی به مشهد برویم.چشمم به گنبد و بارگاه آقا که افتاد برای خوشبختی مان دعا کردم.در هتلی نزدیک حرم دوتا اتاق گرفتیم.چه لحظات و ساعات خوشی داشتیم!یکبار که خانواده ات رفته بودند حرم،گفتی:((میخوای بریم دزدی؟!))
_دزدی؟
_آره از یخچال مامانم اینا!
_زشته آقا مصطفی!
یکاری میکنم خوشگل بشه!
مرا بردی اتاقشان .هرچه خوراکی در یخچال بود ریختی داخل کیسه و آوردی اتاقمان چیدی در یخچال.
_وای آقا مصطفی آبرومون میره!
خندیدی،از همان خنده های بلند کودکانه :((بشین و تماشا کن!))
مادرت که آمد صدایت زد:((مصطفی تو اومدی سر یخچال ما؟))
خندیدی:((من و این کارا؟))
_از دماغت که دراز شده معلومه!
زدی زیر خنده :((بزرگی پیشه کن،بخشندگی کن،مامان جون!))
مادرت رفت و با دوربین برگشت:((وایسین جلوی یخچال ،البته که درش رو هم باز می کنین!باید مدرک جرمتون معلوم باشه!))
عکس من و تو و غنیمت های کش رفته تا مدتی سوژه خنده بود.
مادرت که رفت،پرسیدی:((چی میخوری عزیز،چای یا نسکافه؟البته شکلات خارجی و کیک کشمشی هم داریم.))
رستوران طبقه همکف بود و برای صبحانه باید میرفتیم پایین.سر میز مشت مشت خوراکی برمیداشتی.مادرت لپش را می کَند:((نکن مصطفی زشته!))
میخندیدی:((زشت کدومه مامان جون!خُب بذار بگن بار اولشه که میاد هتل!))
از خوراکی هایت می گذاشتی در بشقاب هایمان :((بیایین اینم سهم شما! تک خوری بلد نیستم.))
پدرت یک ماشین ون اجاره کرده بود.راننده هر جا که میخواستیم مارا میبرد:طرقبه ،شاندیز،خواجه ربیع،خواجه مراد،آرامگاه فردوسی و از همه مهم تر حرم.
روزی که همگی رفتیم بازار،پرسیدی:((چی برات بخرم؟))
_کیف و کفش
چون سایز پایم ۳۶ بود،کفش سخت گیر می آمد.کلی گشتیم.
پدرت گفت:((مغازه ای نمونده که نگشته باشیم!))
گفتی:((خب سیندرلا رو گرفتیم دیگه!))
حلقه ام کمی گشاد شده بود.مرا بردی طبقه دوم بازار رضا جایی که حکاکی میکردند.حلقه را دادی که برایم تنگ کنند.بعد رفتیم ساندویچ فروشی .آکواریوم بزرگی کنار دیوار بود با یک عالمه ماهی های رنگارنگ .محوشان شده بودم و محو صندوقچه جواهراتی که ته آب بود و درش آرام باز و بسته میشد وفرشته ای که به بال های بلورینش تکیه کرده بود.
گفتم:((وای چه قشنگه!))
گفتی:((وقتی عروسی کردیم و رفتیم سر خونه و زندگیمون،یکی برات میخرم.))
به قولت وفا کردی و دوروز پیش از آنکه برای آخرین بار بروی سوریه،برایم یک آکواریوم بزرگ خریدی پر از ماهی. ماهی هایی که مدام میگفتند آب و نمیدانستم بی تو چگونه به آن ها رسیدگی کنم و هنوز هم...
ادامه دارد...
نیَّت
باسلام 🔴خونواده ای فقیر نیازمند وسایل زندگی هستند دست دوم چیزی دارید بدرد این خونواده بخوره دریغ نک
این خونواده را دریابید
وسایل دست دو مورد نیاز مهم
یخچال امانی دارند
گاز رو میزی هم دارند
#نیت_همدلی
#هم_نوع
سلام علیکم
حاج آقا ما نیت دسته جمعی کرده بودیم وحاجت گرفتیم🌷🌷🌷
یازهرا... یا حضرت ام البنین😭😭😭
یه مکان برای مدرسه تربیت فاطمی پیدا شد و انشاالله مدرسه برقرار شد
از همین شنبه سفره مونو برپا میکنیم انشاالله🤲
#یا_ام_البنین