eitaa logo
نیَّت
1.7هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.2هزار ویدیو
60 فایل
﴾﷽﴿ توان انسان به عیار نیت، همت، توکل و اعتماد او به خداست. تمرین کنیم نیت های پاک را و تجربه کنیم بهترین لذت عالم را #دغدغه‌های‌پاک #نیتهای‌خالص #شنبه‌های_ام‌البنینی #تربیت_مربی تبلیغ و تبادل نداریم @jamondeh135 https://eitaa.com/niyat135
مشاهده در ایتا
دانلود
برکات خانم ام البنین سلام الله علیها
❇️قسمت سوم نزدیک اذان ظهر بود. چایخانه فعلا تعطیل شده بود. به دوستان گفتم که برای نماز میرم. بندگان خدا خیلی خسته بودند،پادرد و کمردرد داشتن،همونجا میخواستن نماز بخونن ... خدمتهاتون قبول دوستان امام رضایی من. رفتم مسجد گوهر شاد،یه جا برام پیدا شد،نمازم رو خوندم و به مادرم زنگ زدم گفتم رسیدم نگران نباشین. دوستانم نگرانم بودن ، اونا میدونن که وقتی میرسم حرم همونجا میمونم و بیرون‌ نمیرم مگر به ضرورت. یکیشون باز بهم زنگ زد ،اسمش زهرا خانمه ،حدود ۲۵ ساله با هم دوستیم،میدونست حالم خوش نیست،کلی باهام حرف زد، بزارین بگم چی گفت؛ گفت ببین حل مشکل تو برای اقای مهربون و رئوف، کاری نداره،بهشون بگو اقاجان من .... قدر پول لازم دارم ،به من قرض بدین تا رو به کسی نزنم آقا بهت قرض میدن.. چه جمله ی جالبی ،چه حرف عجیبی!! فکرش رو هم نکرده بودم ،به اقا بگم به من پول قرض بدین ،دوستم یه ذکر هم به من یاد داد و تاکید کرد حتما مداومت کنم، ۵صلوات برای ظهور اقا ۵صلوات برای سلامتی اقا و ۱۰۰ مرتبه یا جواد الائمه ادرکنی زهرا بهم گفت نگران مشکل کاریت نباش و هر کس رو خدا روزی رسونه بهم گفت تو چه حقی داری نگران روزی همکارانت باشی . راستی این هم بگم ،کار ما کار علمی فرهنگیه ذکرها رو گفتم و راه افتادم سمت صحن جمهوری. خودم رو جلوی پنجره فولاد دیدم ،از وقتی نرده کشیدن ،زیارت چقدر راحت تر شده نتونستم برم جلو گفتم کنار نرده بنشینم و یک دل سیر حرف بزنم. سفره ی دلم رو باز کردم. آقا جان ،شما از من بدی دیدین؟؟؟؟،من که دلی کار میکنم و هدفم خدمت به خلقه ،جزییات مشکلم رو گفتم که نمیتونم تو این قصه موضوع رو باز کنم. چرا اینطوری شده کارم آقا جون چرا؟؟؟؟ من که اگر دستم باز باشه هر جا لازمه پای کارم. اقا اگر دستم خالی بشه خجالت میکشم . اقا این سفره رو جمع نکنین. من جواب همکارام رو چی بدم. یکی یکی اسم بردم. جواب خانم.... رو چی بدم به ..... چی بگم یه کم هم گلایه کردم که .... بگذریم .... خیلی گریه کردم ،نفسم بالا نمیومد گفتم ببین اقا جان من اینجا در حرم میمانم ،جا که ندارم ،غذا هم نمیخورم😔 فقط آب مینوشم و اگر موکب برم،شربت میخورم تا زنده بمونم هر چقدر لازم باشه میمونم. بلیط برگشت هم که ندارم. ولی امروز برام یه کاری کن. نزار دیرتر بشه
❇️قسمت چهارم کنار پنجره فولاد صحن جمهوری،مداحی داشت روضه میخوند. یه قسمت هست فرش پهنه و میشه اونجا نشست. رفتم کنار این اقا و درخواست کردم دو بند روضه برای حضرت زهرا س بخونن. درخواست‌های مردم برای روضه زیاد بود. منتظر بودم از خانم بخونه اما نمیخوند. از امام حسن ع خوند. از امام موسی بن جعفر ع از امام رضا ع تو دلم گفتم پس روضه من چیشد؟ میدونستم که قراره بخونه برام اما حتما نوبت من نشده بود. دیدم اقای مداح، حدود ده متر رفتن جلوتر. چون منتظر روضه ی خودم بودم ،منم دنبالش رفتم و نزدیک به محل استقرار ایشون نشستم. خبری از روضه ی من نبود. گفتم عیبی نداره حتما قسمت نیست. منتظر میمونم. از آلمان به این اقا زنگ زدن ،انگار منتظر این تلفن بود خانمی باردار که فرزندی ۵ ماهه حمل میکرد، دکتر جوابش کرده بود،تلفنی روضه میخواست... گوشی رو زده بود روی آیفون و براش روضه میخوند و دعا میکرد. فکر کنم حواسش به اون موضوع بود و روضه ی من فراموش شده بود و به تاخیر افتاده بود. تو همین افکار بودم ،دیدم خانمی که کنار من نشسته بود رو بهم کرد و گفت؛ گوشیتو میدی یه زنگ بزنم؟؟ دختری شاید ۲۵ ساله ،معلوم بود یه مقدار مشکل داره ،تکلمش عادی نبود، یه مقدار شبیه کسانی بود که بیماری سندروم دارن ،به زور میشد بفهمم چی میگه... گفتم برای چی میخوای گوشیمو؟ گفت میخوام به دخترعموم زنگ بزنم بگم گم شدم😔 گم شده بود. تو حرم گم شده بود. حالا شک کردم ،گفتم شاید درست نمیگه ،سوال و جوابش کردم ،با کی اومدی ،کی اومدی، گفتم بزار ببینم حواسش جمعه یا نه! نسبتا حواسش خوب بود،اما بازم نمیفهمیدم دقیق چی میگه و میگفت میترسم، میترسم خواهرم دعوام کنه😢 گفتم ببین من نمیتونم گوشیم رو بهت بدم اما بیا ببرمت دفتر پیدا شدگان تا به خانواده ت زنگ بزنی. ناراحت شد گفت نمیام ،میترسم. دخترک میترسید ،حالا چرا؟ نمیدانستم😔 قبول نمیکرد با من بیاد. یه حسی میگفت روزی امروزت اینه که کار این دختر رو انجام بدی. (به اقا گفته بودم وقت ندارم ،انگار سریع باید قصه ی این دختر،عبرت راه من میشد)
🌱 شیخ جعفر مجتهدی(ره): 🔶در هر کجای عالم که قلبا حضرت رضا علیه السلام را صدا بزنید و به ناحیه مقدسه ایشان توجه کنید آن بزرگوار سریعا نظر می کنند و این معناي حقیقی کلمه انیس النفوس است. 🔷 امام زمان علیه السلام هم عَینُ الله‏ الناظِرَة ( چشم بینای خداوند) هست و با توجه به احاطه شهودی که به کل عالم دارد هر کس کوچکترین توجه قلبی در قلب خود به سوی امام عصر داشته باشد حضرت در همان لحظه آگاه می‌شود و از توجه او مطلع است. 🤲 نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت 👈 عضوشوید @niyat135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
08 Mostanade Soti Shonood .MP3
16.07M
🎙 هشتم نشرشهید ابراهیم هادی🕊🥀
نیَّت
برکات خانم ام البنین سلام الله علیها
📍غرب تهران شهرستان شهریار مقابل امامزاده اسماعیل بن موسی بن جعفر علیه السلام شهریار میدان شهدای گمنام 🕕ساعت ۷:۰۰صبح با حضور خونواده های شهداء 🌷 تشریف بیارید مهمون خانم جان هستید و بگیرید علاقه مندان جهت کمک نقدی به سفره 👇 5892101468827932 💳فرزاد سلامت بخش (علی)
صدمرتبه سوره ی قدر در عصر روز جمعه خیلی سفارش شده ،چون: 💚از امام موسی بن جعفر(علیه‌السلام) روایت شده است: برای خداوند در روز جمعه هزار نسیم رحمت است که هرچه بنده‌اش بخواهد از آن نسیم مهرآمیز ببخشد، پس هر که بعد از عصر روز جمعه «صدبار» سوره «انّا انزلناه» را بخواند، حق‌تعالی آن هزار رحمت را چند برابر گرداند و به او عطا فرماید. نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت 👈 عضو‌شوید @niyat135
سلام مدتی بی توفیق شدیم اتاق اشک برگزار نشد امروز هر جاهستید غروب جمعه خلوت کنید
سلام وسیله ی بنده خدا رو دزدیدن براش دعا کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶نزدیکی امام زمان (عجل الله) با ما.....⁉️ اللهم عجل لولیک الفرج @niyat135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دِلـ نوا.mp3
1.13M
❤️بشنو حسین...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه قدر وقت مون رو برای امام زمان گذاشتیم؟ 🤍 اللهم عجل لولیک الفرج🕊🥀🤲
🌷قسمت چهاردهم🌷 نظر من چهارده سکه بود به نیت چهارده معصوم و اینکه برویم پیش آقای خامنه ای عقد کنیم. همین را هم آهسته گفتم،اما پدرت گفت:((از بابت مهریه همون ۳۱۳ سکه دخترم.از بابت رفتن پیش آقا هم همینطوری نمیشه! باید آشنایی داشته باشیم که نداریم.)) چقدر همه چیز تند و سریع اتفاق افتاد.قرار شد چند روز بعد بیایی و شناسنامه ام را بگیری و همراه شناسنامه خودت ببری دفترخانه. همان شب مادرت زنگ زد:((آقا مصطفی سمیه خانم رو درست ندیده.فردا صبح میاد شناسنامه رو بگیره دیداری هم تازه میکنه.)) فردا صبح آمدی و برایم یک سر رسید سال نو با جلد چرمی سبز و طلاکوب آوردی.شناسنامه ام را دستت دادم.یعنی قرار بود اسمت وارد شناسنامه ام شود؟! بعدها شنیدم آن قدر با تسبیح دانه یاقوتی ات استخاره کرده بودی که پدرت مشکوک شده بود:((چه میکنی مصطفی؟)) و تو مُقر آمده بودی که دلت پی خواستگاری از من است و باقی قضایا.حالا اینجا که روبروی عکست و این سنگ سپید سرد نشسته ام،از تو میپرسم که((اگه دوباره قرار باشه این مسیر رو طی کنی،بازم سراغ من میای؟))جواب خودم مثبت است. باید آزمایشگاه میرفتیم برای نمونه گیری،من و تو و مادر هایمان رفتیم اما وقتی رسیدیم آزمایشگاه که ساعت نمونه گیری گذشنه بود.مادرت گفت:((حالا که تا اینجا اومدیم بهتره وسایلی رو که لازم داریم بخریم.)) باهم رفتیم بزازی .طاقه های پارچه چشمک میزدند.از گوشه هر کدام مثلثی رنگی آویزان بود،مثل آبشاری از رنگین کمان.مادرت گفت:((عروس گلم ببین کدوم رو برای پیراهنی میپسندی؟)) پارچه گیپور طلایی را انتخاب کردم.خیلی خوشگل بود. گفت:((مبارکه.)) پارچه فروش آن را برید و در کیسه پلاستیکی گذاشت. مادرت گفت:((یه پارچه پیراهنی دیگه و چادر سفیدم انتخاب کن.))انتخاب کردم. بعد رفتیم راسته ی کیف و کفش فروشی.کفش ورنی سفید نگین داری خریدم و کیفی که به آن می آمد.آدمی مشکل پسندم،اما آن روز خیلی زود انتخاب میکردم و می خریدم. در تمام مدت که خرید داشتیم،تو با گوشی ات مشغول بودی و با بچه هایت حرف میزدی.نه نظری میدادی نه به من چیزی میگفتی.من هم از خدایم بود،چون هنوز نامحرم بودیم.خریدمان که تمام شد،مامانت گفت:((سمیه جان،بیا من و شما بریم خیاطی .این پیراهن گیپور و این چادر باید برای روز عقد آماده بشه.)) ادامه دارد...✅
نیَّت
#اتاق_اشک
نشسته بودیم روضه گرفتیم بیاد غروب جمعه ها معذرت سرما خردم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⏳انتظارِ فَرَجِ امام عصر ارواحنا فداه ✍️حضرت آیة الله حاج سَیّد محمّد صادق حسینی طهرانی حفظه الله تعالی @niyat135
سلام سفره حضرت ام البنین هفته 15التماس دعا