eitaa logo
نیَّت
1.7هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
59 فایل
﴾﷽﴿ توان انسان به عیار نیت، همت، توکل و اعتماد او به خداست. تمرین کنیم نیت های پاک را و تجربه کنیم بهترین لذت عالم را #دغدغه‌های‌پاک #نیتهای‌خالص #شنبه‌های_ام‌البنینی #تربیت_مربی تبلیغ و تبادل نداریم @jamondeh135 https://eitaa.com/niyat135
مشاهده در ایتا
دانلود
و یکم 📍 تهران ۴راه سبلان خیابان مدنی شمالی نبش کوچه صاحب الزمان 🌸ایام اعیاد قربان و غدیر مبارک🌸 حقیقت این است باید که نفس را قربانی کرد تا در غدیر ولایت را قبول کرد🌺
ll💚𐦕 🌱᎒چادࢪش،بابَ‌اݪحَوائج خانـه‌اش،بابُ‌المُــراد ...𓏺 ⋕السَلامُ‌عَلَیک‌یَاسَیِّدَتۍیَاأُمَّ‌البَنِین꜆🥀꜀ 🗓شنبه‌هاۍ‌اُم‌‌البَنینۍ🤚🏽 ـــــــــــــــــــــــ ـــ ـــ ـــ ـــ🌱
سلام سفره حضرت ام لبنین هفته 19التماس دعا بیرجند روستای مرک
سلام هفته 21سفره خانم ام البنین شهرستان کهنوج التماس دعا
سلام وعرض ادب دومین سفره بی بی ام البنین ازهمه التماس دعا🌹🌹🌹🌹امامزادگان یاسر وناصر🌹
سفره خانم ام البنین (س) هفته پنجاه و پنجم
سفره خانم ام البنین (س)
شکر خداوندی که با تو آشنایم کرد درسجده می‌افتم که نورت‌ این‌ حوالی‌ هست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله حُبَّهُم عَلَى أَولَادکِ السُّعَدَاء فَسَلامُ اللهِ عَلَیکِ یَا سَیِّدَتی یَا أُمَّ البَنِین🌱 گره بہ ڪارِ دلِ آدمۍست همچو نفس گره گشاے تُـویۍ اے هزار دستت عشق... الحمدالله از درب برگذار شد🌱 کمِ مارو قبول کن خانوم جان یا ام البنین قبول حق ان شاءالله🙏
هفته بیست ودوم سفره خانم ام البنین ازسیرجان
🌷 بسم الله الرحمن الرحیم السلامُ على منْ بأسمها يُستجابُ الدُعاء الحمدالله از در اندیشه فاز ۲برگذار شد💚 کمِ مارو قبول کن خانوم جان یا ام البنین قبول حق ان شاءالله🙏
سلام. هفته 22 سفره بی بی ام البنین(س) 🌹 التماس دعا. مسجدسلیمان
44.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ بِسمِ اللّهِ النُّور ✨ 🔹اَلسَّلَامُ عَلَیکِ یَا اُمَ البَنِین 🪴هفته بیستم و چهارم از شنبه های ام البنینی 🌸 ایام عید قربان تا غدیر مبارک🌸 ان شاءالله همه دوستان حاجت روا بشن🙏 قبول باشه از همگی🤲
سلام.سفره خانم ام البنین سلام الله علیها هفته دهم. فردیس
28.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃بسم الله النور تصویری شنبه های ام البنین 📸برگزاری سفره خانم _ام _البنین (س) به مدد خانم جان باحضور خانواده شهدای فردوسیه روضه هایی عجیب میخواند از شب و روز کربلای حسین با خجالت به زینبش میگفت: پسرانم همه فدای حسین 🌷🌷🌷🌷🌷 تاریخ: ۱۴۰۲/۴/۱۰ # هفته_بیست و ششم دعوتید ام_ البنین_( س)_ را_ جهانی_ میکنیم به _مدد _خانم_ جان _ام البنین یاوران مهدی(عج)
سلام وقتتون بخیر من شرایط روضه گرفتن نداشتم اما هدیه به خانم ام البنین ختم یس و زیارت عاشورا گذاشتم ان شاالله همگی حاجت روا 🌺 از همگی التماس دعاااااااا 💚
نیَّت
سلام وقتتون بخیر من شرایط روضه گرفتن نداشتم اما هدیه به خانم ام البنین ختم یس و زیارت عاشورا گذاشتم
به خدا خانم میبینه ی لحظه دل وصل میشه چقدر از این پیام خوشحال شدم من که هیچم ولی امیدوارم حاجت روا بشید بحق مادر ادب
🌷قسمت بیست وسوم🌷 تومصطفاست اشک در چشمانت جمع شد.نقطه ضعفم را میدانستی.گفتم:((باشه قبول.ان شاءالله خدا قبول کنه!)) _وای عزیز باورم نمیشه! هر طور بود پول را جور کردیم و او را فرستادیم.وقتی از سفر برگشت،مادرش آمد و کلی از تو تشکر کرد،چون به کلی رفتار پسرش تغییر کرده بود. تشویقت کردم بروی دانشگاه.می گفتی این طوری خرج و دخل با هم نمیخواند.ماشین آردی را که به قول خودت ماشین عروس کشون بود،از پدرت خریدیم.مدتی بعد گفتی:((یکی از دوستانم گفته دو میلیون جور کن تا یه خودروی فرسوده بخریم. بعد اون رو بدیم و یه نیسان بگیریم و باهاش کار کنیم.)) دومیلیون را هر جور بود جور کردی،اما خودرویی تحویل داده نشد و پول رفت رو هوا.البته تو استخاره هم کرده بودی. گفتم:((آقا مصطفی پس چرا این طوری شد؟استخاره که خوب اومده بود؟)) _شاید برای اینکه بیفتم دنبال کار بقیه.شاید برای اینکه اونا بیشترشون نمیدونن این کلاف سر درگم رو چطور وا کنن . هفت سال بعد حرفت ثابت شد.وقتی توانستی پولت را بگیری:((دیدی؟من مامور شده بودم تا حق کسانی رو بگیرم که سرشون کلاه رفته بود و آخریشم خودم.)) مغازه ای در شهرک اندیشه چند کوچه بالاتر از خانه مان اجاره کردی. در این راه پدرم کمکت کرد و با هم می رفتید و از شمال برنج می آوردید:صدری،دُمسیاه ،دودی،هاشمی.پدرم گفته بود:((سرمایه از من،بازاریابی و فروش از آقا مصطفی.)) ماه های اول زندگی مان این طور گذشت و هر چه بیشتر می گذشت،علاقه ام به تو بیشتر میشد.صبح ها میرفتی و دوازده یک ظهر می آمدی . خود من هم به پایگاه و حوزه میرفتم،اما سخت دلم برایت تنگ میشد.منِ خجالتی حالا دنبال فرصت میگشتم که بگویم دوستت دارم. گاه اصرار میکردم باهم برویم خرید.مهم نبود چه بخریم،همین که در کنار تو ویترین مغازه هارا نگاه کنم کافی بود.همین که به هنگام غروب یا در یک عصر پرتقالی،شانه به شانه هم راه برویم،کنار ویترینی بایستیم و باهم مجسمه های بلورین ،ظروف کریستال،لباس ها ،کفش ها یا طلاها و بدلیجات را نگاه کنیم جذاب بود.این را اطرافیان هم فهمیده بودند.مثلا پدرم میگفت:((آقا مصطفی،هر وقت خواستی حال سمیه خوش بشه ببرش بازار چرخی بزن.چیزی هم نخریدی،نخریدی!)) اگر مثلا می گفتی برم سر کوچه یک شیشه شیر بخرم یا میرم هیئت،میگفتم منم میام.یک بار خواستی به گشت شبانه بروی،آماده شدم که بیایم.با حیرت نگاهم کردی:((عزیز،تو گشت شبونه تورو کجای دلم بذارم.))اما حریفم نشدی،آمدم و در ماشین گشت نشستم.وقتی پیاده میشدی،در را به رویم قفل میکردی.در این گشت ها دوستانت هم همراهت بودند. ادامه دارد...
هفته بیست سوم یک جز قرآن هدیه به ام البنین
نیَّت
هفته بیست سوم یک جز قرآن هدیه به ام البنین
لعنت خدا بر دشمنان قرآن و اسلام