بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_اعراف_آیه_۱۷۰
وآنها که به کتاب خداوند تمسک جویند, و نماز را بر پا دارند پاداش بزرگی خواهند داشت.
زیرا ما پاداش مصلحان را ضایع نخواهیم کرد.
سلام مولایمن🤚
🏝اگر هنوز هم تو را آرزو می کنم؛
برای بی آرزو بودنِ من نیست؛
شاید آرزویی زیباتر از تو،
سراغ ندارم ...🏝
⚘...وَ طَهِّرْ مِنْهُمْ بِلَادَکَ وَ اشْفِ مِنْهُمْ صُدُورَ عِبَادِکَ وَ جَدِّدْ بِهِ مَا امْتَحَى مِنْ دِینِکَ وَ أَصْلِحْ بِهِ مَا بُدِّلَ مِنْ حُکْمِکَ
شهرهایت را از لوث وجود آنها پاک گردان و انتقام بندگانت را از ایشان بگیر و آنچه از دینت کهنه شده است، بهوسیلۀ او نو گردان⚘
📚مفاتیح الجنان،دعای عصر غیبت
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#توییت | رئیسجمهور اگر مثل حاجقاسم «مرد میدان» و اهل کار جهادی باشد، ۳۰۰هزار مدیر زیردستش را به «میدان خدمت» میآورد. همانطور که فرماندهان میانی و نیروهای حاجقاسم به شخصیت قویِ او تأسی میکردند و در میدان کم نمیگذاشتند.
#انتخابات
#مشارکت_حداکثری
✅ رئیسجمهور مهدوی باید...
📌 حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ
⭕️ حضرت مهدی در عصر ظهور، مردم را به ولایت حضرت علی و برائت از دشمنانش دعوت میکند. ما نیز که زمینهسازانِ ظهور او هستیم وظیفه داریم این هدف را گسترش دهیم.
📖 در حدیثی آمده است: «او مردم را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش و ولایت علی بن ابیطالب و برائت دشمنانش دعوت میکند.»
📚 بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۴۲
✅ رئیسجمهور مهدوی باید...
📌 جاذبه، نه دافعه!
💠 مسئولان باید سعی کنند برای مردم و حتی غیرمسلمانان جاذبه داشته باشند و با سخنان و عملکرد خود، مردم را به اسلام جذب کنند؛ همانگونه که عملکرد حضرت مهدی چنین خواهد بود.
در روایتی آمده است: «چون یهود بر او نظر کند بهجز اندکی - همه - اسلام خواهند آورد.»
📚 البرهان، ص ۱۵۷
🌷🌷🌷🌷🌷
ڪاش...
خنثی ڪردنِ نفس را هم،
یادمان مےدادید...
مےگویند:
آنجا ڪہ نفس مغلوب باشد
عاشـق مےشویم...
عاشق کہ شدے شهیدمیشوی👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۱۴۶ *═✧❁﷽❁✧═* شرف پیش شما به پشیزی نمی ارزه. این چه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۱۴۷
*═✧❁﷽❁✧═*
با دیدن این دو برادر مجروح🤕 در یک لحظه موقعیت خودم را از فراموش کردم. اسارتم 🙌و اینکه این سرباز دشمن است که با اسلحه🔫 بالای سرم ایستاده است را از یاد بردم.
با دندان دستهایم را باز کردم. سپس دست خواهر بهرامی را نیز باز کردم. هرچه سرباز فریاد👂 میزد گویی گوشی برای شنیدن نداشتم🚫 تکه ای باند را که برای احتیاط دور جوراب و پایم بسته بودم ، باز کردم و با آبی💦 که در قمقمه ی کمری تکاور مجروح بود، صورت خون آلودش را شست و شو دادم. از ناحیه ی چشم 👁آسیب دیده بود بعد از شست و شوی چشم هایش مقداری گاز استریل را که به همراه داشتم روی زخم گذاشتم تا خونریزی اش موقتا قطع شد👌
موقتا قطع شد. ولی این مقدار گاز فقط برای یکی از چشمان او کافی بود. برادر دیگری چند متر آنطرف تر بر زمین افتاده بود.
به سمت او دویدم🏃♂ سرباز بعثی پی در پی فریاد زد: ممنوع، ممنوع 🚫و من هم در پاسخ فریاد زدم: مجروح، مجروح 🤕با خودم گفتم هرچه بادا باد، مگر من برای کمک به این مجروحان به آبادان برنگشته بودم؟ مگر برای ماندن در بخش به خانم مقدم التماس🙏 نمیکردم. تکاور هر لحظه رنگ پریده تر میشد.
اسمش را از روی لباسش خواندم:تکاور میر احمد میرظفرجویان. از شدت بغض😢 داشتم خفه میشدم. خون چنان در رگهایم به جوش امده بود که احساس میکردم هر لحظه ممکن است خون بالا بیاورم.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️