ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۱۸۷ *═✧❁﷽❁✧═* شدت دلپیچه اجازه نمیداد کمرم را صاف
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۱۸۸
*═✧❁﷽❁✧═*
کمآبی💦 همهی وجودم را بیرمق و ناتوان کرده بود. ثانیهها به سختی عبور میکردند. دلپیچه و فشار اسهال مثل طوفان مرا به زمین میکوبید🤕 بعد از این همه سؤال بیجواب و سرپا ایستادن، وقتی حس میکردم بند بند استخوانهایم دارند از هم جدا میشوند، تازه نفر سومی وارد اتاق شد و پشت میزی که در کنارش کمدی بود، نشست. با تمسخر 😏پرسید: شنو وجعک بنت الخمینی؟ (دردت چیه بنت الخمینی؟)
برای اینکه بیشتر از این آنجا نمانم و به رنجم خاتمه دهم گفتم: دردی ندارم❌
دکتر چهار تا قرص💊 لوموتیل به دستم داد و به سرباز گفت: اخذوها. (ببریدش)
وقتی به سلول برگشتم خواهرها خیلی نگران شده بودند. بالافاصله فاطمه پرسید: حالت خوبه؟ درمانگاه بیرون از اینجا بود، با ماشین🚕 بردنت؟
گفتم: نه پشت همین سیاهچالها یک عمارت آینهکاری درست کردهاند که هیچ شباهتی به درمانگاه ندارد ☹️و برای بازجویی از مریض و مجروحین آنجا نشسته بودند. این امامزاده شفا که نمیدهد کور هم میکند😑
اسم داروها را در همان مدت کوتاهی که در مرکز امداد جبهه (مدرسهی کودکان استثنایی) با خانم عباسی کار میکردم، یاد گرفته بودم 👌اما باز هم از فاطمه پرسیدم: این قرص ریزها همان لوموتیل است؟ نفری یکی از اینها بخوریم.
گفت: اینها که آب نبات نیست تقسیمش میکنی، تمام آب بدنت رفته، باید هر چهار تا را با هم بخوری😋
بدون آب چهار تا قرص💊 را خوردم.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_ابراهیم_آیه_۱۲
#کلید_سعادت_صبر_و_توکل_
است
چرا ما بر خدا توکل نکنیم در حالی که خداوند ما را به راههای کسب سعادت راهنمایی کرد
و به طور قطع ما در برابر تمام اذیتهای شما ایستادگی خواهیم کرد
و برهمه توکل کنندگان است که همه امور خود را به خدا واگذار کنند
Γ🌻💚
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمان
اۍطبیبدݪبیمارجهان،تعجیلـٖے
دردمندانتوراحسرتدرمانتاچند..!
#اللهمَّ_عجل_لولیک_الفرج
#صبحتبخیرمولایمن
🏝قربان و غدیر رفٺ
ولے یار نیامد
آن شمع دل افروزِ
شب تار نیامد
چند روز دگر مانده ڪہ
با نالہ بگوییم
اے اهل حرم
میر و علمدار نیامد🏝
⚘وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ، وَ أَضِئْ نُورَهُ، وَ بَيِّضْ وَجْهَهُ، وَ أَعْطِهِ الْفَضْلَ وَ الْفَضِيلَةَ وَ الْمَنْزِلَةَ وَ الْوَسِيلَةَ وَ الدَّرَجَةَ الرَّفِيعَةَ
و پايه اش را برافراز، و نورش را برافروز و رويش را سپيد كن،و فضل و برتری به او عطا كن، و به او جايگاه و مقام "وسیله" و رتبه بلند عنايت كن.⚘
📚مفاتیح الجنان،صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🌷🌷🌷🌷🌷
راهِ شَهادَت بَسـته نیست،
هَنـوز هَم مۍشَود شهیـد شُد...
اَمـّا هَنوز شَرطِ شَهیـد شُـدَن
شَهـادَتانه زیستن است👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
ZiyaratAleYasin1399.mp3
10.28M
🤲 قرائت زیارت #آل_یاسین
🎙 بانوای: #حاجمیثممطیعی
💠 قرار عاشقی در هیأت مجازی
ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۱۸۸ *═✧❁﷽❁✧═* کمآبی💦 همهی وجودم را بیرمق و ناتوا
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۱۸۹
*═✧❁﷽❁✧═*
خواهرها به هر شکل بود تا صبح مرا تحمل کردند و من با همان
شرایط نماز 📿خواندم. روشنی صبح در این سیاهچالها پیدا نبود اما گذر زمان نشان از سپیدهی صبح داشت. دو نگهبان در🚪 را باز کردند و گفتند: گومن اطلعن برّا. (بلند شید بیایید بیرون)
چشمهایم را آمادهی بستن کرده بودم اما این بار ما را بدون عینک🕶 از سلول بیرون بردند. نسیم صبحگاهی صورتم را نوازش میداد. بادهای پاییزی چند درخت نخلی 🌴را که در مسیر عبور ما بودند تکاند و چند خرمای خشک (دیری) را بر زمین انداخت. به آن خرمای خشک لبخندی😊 زدم.
خرما تنها عنصر آشنای آن حیاط بیگانه بود که نتوانستم بیتفاوت از کنارش عبور کنم. بیاعتنا به لولهی تفنگی🔫 که به کمرم کوبیده میشد خم شدم و یک چنگ خرما از روی زمین برداشتم.
همزمان با خم شدن من یکی از سربازهای👨🏭 بعثی گفت: امشن، ذبی هم. (راه بیوفت، بندازشون).
اعتنا نکردم شمردم؛ در چنگ من به اندازهی شش تا خرما بود. به هر کدام از بچهها یکی دادم و دو تا را هم به دو سرباز عراقی دادم که با اسلحه 🔫ما را بدرقه میکردند.
حلیمه میگفت: هیچوقت مزهی خرما را اینقدر خوب احساس نکرده بودم😋
این دانههای خرما تا بیست و چهار ساعت ما را نگه داشت.
برای این که دوباره چیزی را از زمین برنداریم عینکهای🕶 امنیتی را آوردند و روی چشممان گذاشتند. تمام مسیر هر چهار نفرمان دستهای یکدیگر را گرفته بودیم و تلوتلوخوران میرفتیم🚶♀ البته با هر مانعی به به زمین می خوردیم☹️
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
هدایت شده از امام زمانی ام ³¹³
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹امام مهدی عج به دو نفر از عالِمان نجف فرمودند:
به سید حلاوی بگویید:
✍اینقدر دلم را نسوزان و سینهام را کباب نکن،
اینقدر ناراحتی شیعه را به گوشم نرسان،
من از شنیدنش ناراحت میشوم،
سید کار بدست من نیست،
دست خداست،
دعاکنید خدا فرج مرا برساند که شیعیان را از این شکنجه ها نجات دهم...
🌺اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها...
@Emamzamaniam313