#نهضت_انتظار ۶۶
#مدیریت_خانواده
🌷به نام خدای مهربان مهربان
از جمله اولویت هایی که ما باید بشناسیم
و خیلی هم برای همه ی مهم هست
👈 مدیریت بود
در آخر الزمان شناخت مدیریت خیلی مهمه
اگه از این اولویت بگذریم✔️
اولویت دیگه ای که در این عصر مهمه چیه؟
👈مدیریت خانواده
چرا در آخرالزمان مسئله مدیریت خانواده
خیلی مهم هست؟
ان شاءالله چند روزی در این رابطه حرف میزنیم😊
الان طاغوت جهان کیا هستن؟
معلومه دیگه
#صهیونیست ها
📖قرآن کریم می فرماید
سنت این یهودی ها این بوده که از همون اول
با ابزاری که بلد هستن😒
بین زن و مرد اختلاف بندازن❌
ینی سنت تاریخیشون اینه که برای
تسلط بر دیگران؛ خانواده را متزلزل بکنند
حالا با هر فن و فنونی که شده
با سحر و جادو و خرافات و ....
الان هم خیلی ها هستن که دارن این کارها رو می کنند😏
دیروز یه بزرگواری پیام داده که
رفتیم پیش یه نفر و بهم گفت که اگه
اسم بچه ات را زینب بزاری☹️
دچار غم و اندوه میشه
ببینید چه مزخرفاتی را دارن به خورد
ما میدن😏
تو دانشگاه های صهیون
پروتوکل هایی دارن که اونجا نوشتند
ما برای اداره ی جامعه چکار باید بکنیم؟
جالب اینه اگه مردم یهود را ببینید
خانم هاشون اکثرا بلکه همه ی خانم های یهود
با حجاب و پورشیه هستند😒
بعد همینا به ما میگن که حجاب چیه؟
و عده ای هم تو کشورهای دیگه میگن راست میگن ها
حجاب برا چمونه؟!!!❌
بعضی از این افراد یه ذره عقل تو سرشون نیست
که بپرسن آقا اگه حجاب بد هست
پس چرا خانمای خودتون محجبه کامل اند؟!!!😖
اونا به دانشجوهاشون آموزش میدن
برای اداره ی کشور بلکه جهان چکار کنن
ولی ما چی آموزش میدیم؟؟؟
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام
اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم
التماس دعای فرج و شهادت👌🌷✋
ان شاءالله
#یه_نکته
🌸🍃دهه کرامت وبزرگداشت حضرت احمدبن موسی شاهچراغ(ششم ذی القعده)
💥حضرت سید امیر احمد(ع) ملقب به شاه چراغ و سیدالسادات، فرزند بزرگوار امام موسی کاظم علیه السلام است.
مادر وی، مشهور به «ام احمد»، مادر بعضی از فرزندان حضرت موسی بن جعفر(ع) بوده است.
ایشان داناترین، پرهیزگارترین و گرامی ترین زنان در نزد آن حضرت بودند و حضرت اسرار خود را به وی می گفتند و امانتشان را نزد وی به ودیعه می گذاشتند.
🔶بیعت با علی بن موسی الرضا علیه السلام
👈 چون خبر شهادت حضرت موسی کاظم علیه السلام امام هفتم شیعیان در مدینه شایع شد، مردم به در خانه ام احمد، مادر حضرت شاه چراغ «احمد بن موسی» گرد آمده و حضرت سید میر احمد را با خود به مسجد بردند، زیرا از جلالت قدر و شخصیت بارز و اطلاع بر عبادات و طاعات و نشر شرایع و احکام و ظهور کرامات و بروز خارق عادات که در آن جناب سراغ داشتند، گمان کردند که پس از وفات پدرش امام موسی بن جعفر علیه السلام امام بحق و خلیفه آن حضرت فرزندش «احمد» است.
👈به همین جهت در امر امامت با حضرتش بیعت کردند و او نیز از مردم مدینه بیعت بگرفت، سپس بر منبر بالا رفت، خطبه ای در کمال فصاحت و بلاغت انشاء و قرائت فرمود، آنگاه تمامی حاضرین را مخاطب ساخته و خواست که غائبین را نیز آگاه سازند و فرمود:
👌 همچنان که اکنون تمامی شما در بیعت من هستید، من خود در بیعت برادرم علی بن موسی علیه السلام می باشم، بدانید بعد از پدرم برادرم «علی» امام و خلیفه ی بحق و ولی خداست. و از جانب خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم او، بر من و شما فرض و واجب است که امر آن بزرگوار را اطاعت کنیم و به هر چه امر فرماید گردن نهیم.
👈پس از آن شمه ای از فضایل و جلالت قدر برادرش علی علیه السلام را بیان فرمود، تا آنجا که همه حاضران گفته های آن بزرگوار را اطاعت کردند.
👌 ابتدا او بیعت را از مردم برداشت، سپس گروه حاضران در خدمت احمد به در خانه حضرت امام علی بن موسی علیه السلام آمده همگی با آن جناب بر امامت و وصایت و جانشینی امام موسی بن جعفر علیه السلام بیعت نمودند.
👈 حضرت امام رضا علیه السلام درباره برادرش احمد دعا کرد و فرمود: همچنان که حق را پنهان و ضایع نگذاشتی، خداوند در دنیا و آخرت تو را ضایع نگذارد.
🌷🌷🌷🌷🌷
از شهید بابائے پرسیدند:
👈عباس چخبر چکار میکنے!؟
_گفت: "بہ نگهبانے دل مشغولیم
تا کسے جز خدا وارد نشود"👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔑شاهکلید عاقبت بخیری
#عاقبت_بخیری
#عمل
🎤استاد عالی
ندبه هاے دلتنگے
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۵۶ *═✧❁﷽❁✧═* ته دلم❤️ می گفتم اگر روزه ام را بخورم، بچ
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
#داستان_واقعی
#دختر_شینا
#قسمت_۵۷
*═✧❁﷽❁✧═*
آخر تابستان🌞، ساخت خانه تمام شد. خانه 🏡کوچکی بود. یک اتاق و یک آشپزخانه داشت؛ همین.
دستشویی هم گوشه حیاط بود. صمد یک انبار کوچک هم کنار دستشویی ساخته بود، برای هیزم و زغال کرسی و خرت و پرت های خانه.
خواهر ها و برادرها کمک کردند اسباب و اثاثیه مختصری را که داشتیم آوردیم خانه خودمان👌
از همه بیشتر شیرین جان😍 کار می کرد و حظ خانه مان را می برد. چقدر برای آن خانه شادی می کردیم. انگار قصر 😍ساخته بودیم. به نظرم از همه خانه هایی که تا به حال دیده بودم، قشنگ تر، دل بازتر و باصفاتر بود✅
وسایل را که چیدیم، خانه شد مثل ماه🌙
از فردا دوباره صمد رفت🚶♂ دنبال کار. یک روز به رزن می رفت و روز دیگر به همدان. عاقبت هم مجبور شد دوباره به تهران برود😔 سر یک هفته برگشت.
خوشحال😌 بود. کار پیدا کرده بود. دوباره تنهایی من شروع شده بود؛ دیر به دیر می آمد. وقتی هم که می آمد، گوشه ای می نشست و رادیوی 📻کوچکی را که داشتیم می گذاشت بیخ گوشش👂 و هی موجش را عوض می کرد. می پرسیدم: «چی شده⁉️ چه کار می کنی؟! کمی بلندش کن، من هم بشنوم☹️»
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷