eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
289 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
955 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🌷🌷🌷🌷 پنجم مهر ۱۳۹۰ وارد دانشگاه امام حسين(علیه السلام) شد و رخت رزمندگی به تن كرد. دوراني را شروع كرد كه او را تا بالا برد. «هميشه می گفت نكند ما به اندازه‌ای كه حقوق دريافت می كنيم به همان اندازه كار نكنيم؟ همين كه در خدمت می كنيم و توفيق خدمت در اين نهاد را داريم بايد را شاكر باشيم و حقوق و مزايا كمترين چيز برای ماست.» او كه ۲۳ بهمن ۱۳۹۴ دختر عمويش را به همسری برگزيده بود، كمتر از سه ماه بعد در اول ارديبهشت سال ۱۳۹۵ عازم شد. خاطره ای در مورد شهید: «پشت بيسيم شنيديم كه يكی از نيروهای پارچه‌ای به دست گرفته و روی خط خودنمايی می كند. ، قناسه (دراگانوف) درخواست كرد. با قناسه او را زد و به درك واصل كرد.»👌 هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸توسل سراسری قرائت دعای فرج 🔹 توسل سراسری کلیه‌ی مردم بزرگ ایران برای رهایی از بیماری با قرائت دعای فرج 📢 لطفاً تا میتونید این پیام رو کنید 👥 قرار ما: ۵شنبه ۲۶تیرماه ساعت ۲۱ 🙏 برای آمدنش از هیچ اقدامی کوتاهی نکنیم، چه قرائت دعای فرج و چه انتشار این پیام...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ندبه هاے دلتنگے
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۷۱ *═✧❁﷽❁✧═* اما صبح که برای نماز بیدار شدم، دیدم بدجو
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 ۷۲ *═✧❁﷽❁✧═* پنج شنبه بود و دل توی دلم نبود💔 طبق عادت همیشگی منتظرش بودم. عصر بود. کسی در 🚪زد. می دانستم صمد است. خدیجه، زن داداشم، توی حیاط بود. در را برایش باز کرد. صمد تا خدیجه را دید. شستش😇 خبردار شده بود، پرسیده بود: «چه خبر! قدم راحت شد؟» خدیجه گفته بود بچه به دنیا 🌍آمده، اما از دختر یا پسر بودنش چیزی نگفته بود. حوری توی اتاق بود. از پشت پنجره صمد را دید👀 رو کرد به من و با خنده☺️ گفت: «قدم! چشمت روشن، شوهرت آمد.» و قبل از اینکه صمد به اتاق بیاید، رفت بیرون. بالای کرسی خوابیده😴 بودم. صمد تا وارد شد، خندید و گفت: «به به، سلام قدم 😍خانم. قدم نو رسیده مبارک. کو این دختر قشنگ 👧من!» از دستش ناراحت بودم. خودش هم می دانست. با این حال پرسیدم: «کی به تو گفت😒 خدیجه⁉️» نشست کنارم. بچه را خوابانده بودم پیش خودم. خم شد و پیشانی بچه را بوسید😘 و گفت: «خودم فهمیدم! چه دختر نازی😍 قدم به جان خودم از خوشگلی به تو برده👌 ببین چه چشم👁 و ابروی مشکی ای دارد. نکند به خاطر اینکه توی ماه محرم به دنیا آمده این طور چشم و ابرو مشکی شده😳» بعد برگشت و به من نگاه👀 کرد و گفت: «می خواستم به زن داداشت مژدگانی خوبی بدهم. حیف که نگفت بچه دختر👧 است فکر کرد من ناراحت می شوم.» بلند شد و رفت🚶‍♂ بالای سر خدیجه که پایین کرسی خوابیده بود. گفت: «خدیجه من 😍حالش چطور است؟!» گفتم: «کمی سرما🤒 خورده. دارویش را دادم. تازه خوابیده.» صمد نشست بالای سر خدیجه و یک ربعِ تمام⏰، موهای خدیجه را نوازش کرد و آرام آرام برایش لالایی خواند. فردا صبح زود صمد از خواب بیدار شد و گفت: «می خواهم امروز برای دخترم👧 مهمانی بگیرم.» ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🐠💫🐠💫 مبارکه ی اعراف آیه ۱۲۸ 💐بسم الله الرحمن الرحیم💐 👈قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَاصْبِرُوٓا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ . 👈موسی به قوم خود گفت: از خداوند یاری بجویید و صبر نمایید، مسلّما زمین از آن خداست (ایجادش، حفظش و اداره ساكنانش تحت اراده اوست) به هر كس بخواهد به میراث می‌دهد و سرانجام (نیك) از آن پرهیزگاران است. 👌عاقبت برای متقین است. 🐠💫🐠💫
❣ مــولایــم . . . 💫بیچاره دلم💗 طالب دیدار تـ✨ـو باشد درمانده و افتاده چنان تو باشد 💥من در قفسی؛ روز وصالم آن روز که دلها💞 همه دریای تـو باشد اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──