#نهضت_انتظار ۱۰۲
#روش_خوارج
به نام خدای مهربان مهربان
👈 مگه خوارج چی کار می کنند؟؟
اونا میگن که جامعه نیاز به رئیس و حاکم نداره☹️
حضرت علی علیه السلام می فرماید:
جامعه ولو اینکه حاکمش فاسق هم باشه
بالاخره حاکم می خواد✔️
حاکمش دزد هم باشه؛ بهتر از اینه که
مدیر نداشته باشه؛ چرا؟؟
چون اگه حاکم دزد باشه؛ یه نفر دزدی میکنه!☹️
ولی اگه بدون حاکم باشه؛ دیگه همه دزدی می کنند
دیگه سنگ رو سنگ بند نمیمونه😖
حالا تو روز روشن
ادم های به ظاهر با کلاس میگن؛ خانواده مدیر نمی خواد😏
این حرفا رو میشنوی یاد خوارج میفتی
سوال؟؟؟
دین سکولار چه دینیه؟؟؟
دینی است که 👈 تکلیف مدیریت را روشن نکرده
بعد مدام دم از اخلاق میزنه😏
مثلا میگن که بابا دستگاه اهل بیت مدیر می خواد چکار😒
بدون اینکه تکلیف مدیریت را در خونه و جامعه روشن کنه
فقط میگه آقا اخلاقتون خوب باشه❌
با هم مهربون باشید
میدونید چنین دینداری دقیقا مثل چی میمونه؟
اینکه عده ای را بفرستی تو اتوبوس🚌
بعد بهشون بگی که خب حالا برید
بابا این اتوبوس یه راننده ای گواهی نامه ای
از اینجور چیزا می خواد✔️
اتوبوس که همینجوری نمیتونه راه بره که
دین بدون مدیریت یعنی این📛
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین
اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم
التماس دعای فرج و شهادت👌🌷✋
ان شاءالله
#_مولا_جانم❣
از تو هوس نگاه دارد دل من...
چشمی به در و به راه دارد دل من
تا کی به #فراق_تو صبوری؟ برگرد
🍂آقا... به خدا گناه دارد دل من
✋سلام برقطب عالم امکان☀️
#صبحتون_مهدوی
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج☘
🌷🌷🌷🌷🌷
شهید شوشتری
با دیدن این عکس گفت:
👈 عکس عجیبی است ...
نشستهها پرواز ڪردند ،
ولی ما #ایستادهها ،
هنوز هم ایستاده ایم !
کاشکی من هم توی این عکس
آن روز مینشستم ،
بلکه تا امروز #شهید شده بودیم!
👌 سردار شهید نورعلی شوشتری
نفر اول ایستاده از سمت چپ در تصویر
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
ندبه هاے دلتنگے
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۱۰۵ *═✧❁﷽❁✧═* قرار بود دوستش، که دکتر دارو💊ساز بود، بی
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
#داستان_واقعی
#دختر_شینا
#قسمت_۱۰۶
*═✧❁﷽❁✧═*
صمد گفت از این حرفها نزنی پیش آقای دکتر، خجالت🙊 می کشم. ببین خانم دکتر👩⚕ چه راحت نشسته و با بچه ها بازی می کند. مثلاً تو بچه کوه و کمری.»
دور و برمان خلوت بود. پرنده پر نمی زد. گاهی صدای زوزه سگ 🐕یا شغالی از دور می آمد. باد می وزید و برق هم که رفته بود.
ما حتی یکدیگر را درست و حسابی نمی دیدیم. کورمال کورمال شام🍛 را آوردیم. با کمک هم سفره را چیدیم. خدیجه کنارم نشسته بود و معصومه هم بغل🤗 خانم دکتر بود. خدیجه از سرما می لرزید.
هیچ نفهمیدم شام را چطور خوردیم😋 توی دلم دعادعا🤲 می کردم زودتر بلند شویم برویم؛ اما تازه مردها تعریفشان گل کرده بود. خانم دکتر هم عین خیالش نبود😏با حوصله و آرام آرام برای من تعریف می کرد.
هر کاری می کردم، نمی توانستم حواسم را جمع کنم. فکر می کردم الان از پشت درخت ها🌳 سگ یا گرگی بیرون می آید و به ما حمله می کند.
از طرفی منطقه نظامی بود و اگر وضعیت قرمز📛 می شد، خطرش از جاهای دیگر بیشتر بود. از سرما دندان هایم به هم می خورد.
بالاخره مردها رضایت دادند وسایلمان را جمع کردیم و سوار ماشین 🚙شدیم. آن موقع بود که تازه نفس راحتی کشیدم 😤و گرم صحبت با خانم دکتر شدم.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
بسم الله الرحمن الرحیم
سوره مبارکه هودآیه۱۱۹
🌸الامن رحم ربک ولذلک خلقهم وتمت
کلمة ربک لاملان جهنم من الجنة والناس
اجمعین
🌸فلسفه خلقت بشر،پذیرش ودریافت
رحمت الهی میباشد،که درمسیرتکامل روحی ومعنوی انسان هاست