┄┄┅┅✿❀🌿🌺🌿❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه ۱۶۵
4⃣ شگفتی رنگ آمیزی پرهای طاووس
♦️بر فراز گردن طاووس به جای يال، کاکلی سبز رنگ و پر نقش و نگار روييده و برآمدگی گردنش چونان آفتابه ای نفيس و نگارين است و از گلوگاه تا روی شکمش به زيبايی وَسْمِه يمانی رنگ آميزی شده، يا چون پارچه حرير بَرّاق يا آيينه ای شفّاف که پرده بر روی آن افکندند. در اطراف گردنش گويا چادری سياه افکنده که چون رنگ آن شاداب و بسيار می باشد، می پنداری با رنگ سبز تندی در هم آميخته است، در کنار شکاف گوش طاووس، خطی است باريک، مانند سَرِ قلم به سفيدی گل بابونه که در کنار سياهی آن جلوه خاصّی دارد. کمتر رنگی می توان يافت که طاووس از آن در اندامش نداشته باشد يا با شفّافيّت و صيقل فراوان و زرق و برق جامه اش آن را جلای برتری نداده باشد. طاووس چونان شکوفه های پراکنده ای است که باران بهار و گرمای آفتاب را در پرورش آن نقش چندانی نيست و شگفت آور آن که هر چند گاهی از پوشش پرهای زيبا بيرون می آيد و تن عريان می کند، پرهای او پياپی فرو می ريزند و از نو می رويند، پرهای طاووس چونان برگ خزان رسيده می ريزند و دوباره رشد می کنند و به هم می پيوندند تا ديگر بار شکل و رنگ زيبای گذشته خود را باز می يابد، بی آنکه ميان پرهای نو و ريخته شده تفاوتی وجود داشته باشد يا رنگی جابجا برويد. اگر در تماشای يکی از پرهای طاووس دقّت کنی، لحظه ای به سرخی گل و لحظه ای ديگر به سبزی زَبَرجَد و گاه به زردی زر ناب جلوه می کند.
5⃣ عجز انسان از درك حقائق موجود در پديده ها
♦️راستی! هوش های ژرف انديش و عقل های پُرتلاش، چگونه اين همه از حقايق موجود در پديده ها را می توانند درک کنند؟ و چگونه گفتار توصيف گران، به نظم کشيدن اين همه زيبايی را بيان توانند کرد؟ و در درک کمترين اندام طاووس، گمان ها از شناخت درمانده و زبان ها از ستودن آن در کام مانده اند. پس ستايش خداوندی را سزاست که عقل ها را از توصيف پديده ای که برابر ديدگان جلوه گرند ناتوان ساخت، پديده محدودی که او را با ترکيب پيکری پرنقش و نگار، با رنگ ها و مرزهای مشخّص می شناسد، باز هم از توصيف فشرده اش زبان ها عاجز و از وصف واقعی آن درمانده اند. (حال چگونه خدا را می توانند درک کنند؟)
┄┄┅┅✿❀🌿🌺🌿❀✿┅┅┄┄
🌹 سهم #روز صد_وسی_ام : خطبه ۱۶۵ #نهج_البلاغه
┄┄┅┅✿❀🌿🌺🌿❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه ۱۶۵
1⃣ شگفتی آفرينش انواع پرندگان
♦️خداوند پديده های شگفتی از جانداران حرکت کننده و بی جان، برخی ساکن و آرام، بعضی حرکت کننده و بی قرار، آفريده است و شواهد و نمونه هايی از لطافت صنعت گری و قدرت عظيم خويش بپاداشته، چندان که تمام انديشه ها را به اعتراف واداشته و سر به فرمان او نهاده اند و درگوش های ما بانگ براهين يکتايی او پيچيده است. آن گونه که پرندگانِ گوناگون را بيافريد و آنان را در شکاف های زمين و رخنه درّه ها و فراز کوه ها مسکن داد. با بال های متفاوت و شکل و هيأت های گوناگون که زمام آنها به دست اوست، پرندگانی که با بال های خود در لابلای جوّ گسترده و فضای پهناور پرواز می کنند. آنها را از ديار نيستی در شکل و ظاهری شگفت آور بيافريد و استخوان هاشان را از درون در مفصل های پوشيده از گوشت به هم پيوند داد. برخی از پرندگان را که جثّه سنگين داشتند از بالا رفتن و پروازهای بلند و دور بازداشت، آن گونه که آرام و سنگين در نزديکی زمين بال می زنند. پرندگان را با لطافت قدرتش و دقّت صنعتش، در رنگ های گوناگون، با زيبايیِ خاصّی رنگ آميزی کرد، گروهی از آنها را تنها با يک رنگ بياراست که رنگ ديگری در آن راه ندارد؛ دسته ای ديگر را در رنگ مخالف آن فروبرد، جز اطراف گردنشان که چونان طوقی آويخته، مخالف رنگ اندامشان است.
2⃣ شگفتيهای آفرينش طاووس
♦️و از شگفت انگيزترين پرندگان در آفرينش، طاووس است که آن را در استوارترين شکل موزون بيافريد و رنگ های پر و بالش را به نيکوترين رنگ ها بياراست. با بال های زيبا که پرهای آن به روی يکديگر انباشته و دُم کشيده اش که چون به سوی مادّه پيش می رود، آن را چونان چتری گشوده و بر سر خود سايبان می سازد، گويا بادبان کشتی است که ناخدا آن را برافراشته است. طاووس به رنگ های زيبای خود می نازد و خوشحال و خرامان دُم زيبايش را به اين سو و آن سو می چرخاند و سوی مادّه می تازد، چون خروس می پرد و چون حيوانِ نرِ مستِ شهوت، با جفت خويش می آميزد، اين حقيقت را از روی مشاهده می گويم، نه چون کسی که بر اساس نقل ضعيفی سخن بگويد. اگر کسی خيال کند، باردار شدن طاووس به وسيله قطرات اشکی است که در اطراف چشم نر حلقه زده و طاووس مادّه آن را می نوشد آنگاه بدون آميزش با همين اشک ها تخم گذاری می کند، افسانه بی اساس است، ولی شگفت تر از آن نيست که می گويند، زاغ نر، طعمه به منقار ماده می گذارد، که همين عامل باردار شدن زاغ است!. گويا نی های پر طاووس چونان شانه هايی است که از نقره ساخته و گِردی های شگفت انگيز آفتاب گونه که به پرهای اوست از زر ناب و پاره های زَبَرجد بافته شده است. اگر رنگ های پرهای طاووس را به روييدنی های زمين تشبيه کنی، خواهی گفت دسته گُلی است که از شکوفه های رنگارنگ گل های بهاری فراهم آمده است و اگر آن را با پارچه های پوشيدنی همانندسازی، پس چون پارچه های زيبای پرنقش و نگار يا پرده های رنگارنگ يَمَن است و اگر آن را با زيورآلات مقايسه کنی، چون نگين های رنگارنگی است که در نواری از نقره با جواهرات زینت داده شده است.
3⃣ روانشناسی حيوانی طاووس
♦️طاووس، چون به خود بالنده مغرور راه می رود، دُم و بال های زيبايش را برانداز می کند، پس با توجّه به زيبايی جامه و رنگ های گوناگون پر و بالش قهقهه سر می دهد، امّا چون نگاهش به پاهای او می افتد، بانگی برآورد که گويا گريان است، فرياد می زند گويا که دادخواه است و گواه صادق دردی است که در درون دارد، زيرا پاهای طاووس چونان ساق خروس دورگه (هندی و پارسی) باريک و زشت و در يک سویِ ساقِ پايش ناخنکی مخفی روييد است.
┄┄┅┅✿❀🌿🌺🌿❀✿┅┅┄┄
┄┄┅┅✿❀🌿🌺🌿❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه ۱۶۵
6⃣ شگفتی آفرينش جانداران كوچک
♦️پاک و برتر است خدايی که در اندام مورچه و مگس ريز، پاها پديد آورد و جانداران بزرگتر از آنها، از ماهيان دريا و پيلان عظيم الجثّه را نيز آفريد و بر خود لازم شمرد، که هيچ کالبد جانداری را وانگذارد و به درستی اداره اش نمايد، جز آن که ميعادگاهش را مرگ و پايان راهش را نيستی قرار داد.
7⃣ وصف ويژگيهای بهشت
♦️ اگر با چشم دل به آنچه که از بهشت برای تو وصف کرده اند بنگری، از آنچه در دنياست دل می کنی، هر چند شگفتی آور و زيبا باشد و از خواهش های نفسانی و خوشی های زندگانی و منظره های آراسته و زيبای آن کناره می گيری و اگر فکرت را به درختان بهشتی مشغول داری که شاخه هايشان همواره به هم می خورند و ريشه های آن در توده های مشک پنهان و در ساحل جويباران بهشت قرار گرفته، آبياری می گردند و خوشه هايی از لؤلؤ آبدار به شاخه های کوچک و بزرگ درختان آويخته و ميوه های گوناگونی که از درون غلاف ها و پوشش ها سر بيرون کرده اند، سرگردان و حيرت زده می گردی. شاخه های پر ميوه بهشت که بدون زحمتی خم شده در دسترس قرار گيرند، تا چيننده آن هر گاه که خواهد برچينَد، مهمانداران بهشت، گِرد ساکنان آن و پيرامون کاخ هايشان در گَردشند و آنان را با عَسَل های پاکيزه و شراب های گوارا پذيرايی کنند. آنها کسانی هستند که همواره از کرامت الهی بهره مندند تا آنگاه که در سرای ثابت خويش فرود آيند و از نقل و انتقال سفرها آسوده گردند. ای شنونده! اگر دل خود را به منظره های زيبايی که در بهشت به آن می رسی مشغول داری، روح تو با اشتياق فراوان به آن سامان پرواز خواهد کرد و از اين مجلس من، با شتاب به همسايگی اهل قبور خواهی شتافت. خداوند با لطف خود، من و شما را از کسانی قرار دهد که با دل و جان برای رسيدن به جايگاه نيکان تلاش می کنند.
┄┄┅┅✿❀🌿🌺🌿❀✿┅┅┄┄
ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۴۲۱ *═✧❁﷽❁✧═* ما توانستیم 💪با امید و توکل به خدا از
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۴۲۲
*═✧❁﷽❁✧═*
نقیب احمد تحت تأثیر آن فضا مبهوت👀 مانده بود و فقط تماشا می کرد ،
اوضاع از کنترل او خارج شده بود ، از کنار آسایشگاهی که در بیمارستان اردوگاه بود گذشتیم اما نقیب احمد اجازه نداد 🚫وارد آسایشگاه شویم.
در آن قفس بی صبرانه منتظر بیرون آمدن بقیه پرندگانی🕊 بودیم که به بند کشیده شده بودند ولی حضور دائمی نگهبان بعثی ، تصویر پشت پنجره را مخدوش می کرد و ما ناگزیر از پنجره فاصله می گرفتیم ، از سلول ما یک پنجره رو به برادرانمان باز می شد و روبه روی پنجره آسایشگاه باغچه سرسبزی🌱☘ بود که در آن صیفی جات و سبزیجات کاشته بودند و باغ بازی های دوران کودکی 👧را برایم تداعی می کرد.
نقیب احمد مجددا همراه با سرباز 👨🏭نگهبان و مترجم وارد آسایشگاه شده و دوباره چند نکته جا افتاده از دایره المعارف ممنوعیت ها را گوشزد کرد.
- شما به هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی با اسیران دیگر حتی به اندازه یک سلام نباید❌ ارتباط برقرار کنید فقط عدنان که نگهبان شریفی است و مثل برادر شماست ، برای شما ناهار و شام 😋می آورد و در مواقع ضروری در آسایشگاه را برای استفاده از سرویس بهداشتی🚽 باز می کند .
شما نباید از پشت پنجره به بیرون نگاه کنید امروز به خاطر برنامه استقبال و خواندن سرود و صلوات ، همه اسرا در قفس می مانند و تنبیه می شوند 😔
این تذکر ها و نادیده گرفتن این پنجره برای ما که بدون آموزش از طریق مورس دیوار های سپاه زندان امنیتی را به صدا در آورده و توانسته بودیم تا آخرین بند را شناسایی کنیم و از یک سوراخ عدسی در زیر در، کلی خبر بگیریم تذکر مسخره و محالی به نظر می رسید ، به او گفتم :
- حالا که ما نباید از داخل بیرون را نگاه کنیم ، عدنان هم نباید از بیرون پنجره ، داخل آسایشگاه ما را نگاه کند👌
قرار شد با دو ملحفه پنجره را بپوشانند و محوطه را کاملا محصور کنند تا عدنان دیگر نتواند داخل آسایشگاه را ببیند❌
با اشاره سر نشان داده که تفهیم شده✅ و آسایشگاه را ترک کرد . ولی برادر ها در همان روز اول با آن استقبال پر شور، حال نقیب احمد و عدنان و دار و دسته شان را گرفته بودند . قطعا خودشان را هم آماده مشت و مال کرده بودند.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_رحمان_۷۸
مبارک و پایدار است نام پروردگارت که صاحب شکوه و کرم است.
#یاصاحب_الزمان_عج💚
اي قبله ي نمازگزارانِ آسمان
هجر تو کرده قامتِ اسلام را کمان
خورشید تابه کی به پس ابرها نهان
عجِّل علي ظهورکَ ياصاحب الزمان
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
سلام امام زمانم ✨
#حاج_قاسم
#ایام_فاطمیه
🌹🍃🌹🍃
#مولایمن
🍂منتظر مانده ام از راه تو برمی گردی
ازهمان جاده ی دلخواه تو برمی گردی...
🍂ای مسافرکه همه چشم به راهت دارند
درشب خاطره چون ماه تو برمی گردی...
#اللهمعجللولیکالفرج
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
🏝ظهور میکنی تا
سفر به زمین بشود
آرزوی آسمانیها...!
بیگمان بهشتیان در دولت کریمهات
دست به هرکاری میزنند
تا فقط برسند
به درخت ممنوعه!🏝
⚘وَ عَصَمْتَهُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ بَرَّأْتَهُ مِنَ الْعُیُوبِ وَ أَطْلَعْتَهُ عَلَى الْغُیُوبِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ وَ طَهَّرْتَهُ مِنَ الرِّجْسِ وَ نَقَّیْتَهُ مِنَ الدَّنَسِ.
و از گناهان، مصونش داشتی و از عیبها پاکش ساختی و او را بر غیبها آگاه ساختی و به او نعمت عطا کردی و از پلیدی پاکش ساختی و از آلودگی پاکیزهاش داشتی.⚘
📚مفاتیح الجنان،دعای عصر غیبت
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان
۱۹روزماندهتاپرواز #حاج_قاسم
#شهید_محمد_علی_رجائی
🌷🌷🌷🌷🌷
هر وقت من را میبینید سر من فریاد بکشید که برای #مستضعفان چه کردهای؟
شما اگر میخواهید به من خدمت کنید، گاهگاهی یادم آورید که من همان «محمدعلی رجائی» فرزند عبدالصمد اهل قزوینم که قبلا
#دوره_گردی میکردم و در آغاز نوجوانی قابلمه و بادیه فروش بودم و هرگاه دیدید که در من تغییراتی به وجود آمده و ممکن است خود را فراموش کرده باشم همان مشخصات را به یادم بیاورید و درکنار گوشم زمزمه نمائید که این تذکر و یادآوری برای من از خیلی چیزها ارزندهتر است.
شما باید هر وقت من را میبینید، بپرسید چه میکنی؟ و حتی سر من فریاد بکشید؛ البته فریادی برادرانه و همچون اعضای یک خانواده، که برای #مستضعفان چه کردهای؟👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷 وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
📌 قبل از ظهور، آرامشی نیست
🔅 همیشه در طول تاریخ، انسان به دنبال تلاش برای رسیدن به زندگی بهتر بوده. اما واقعاً این زندگی بهتر به چه معناست؟!
شاید عدهای با رسیدن به رفاه شخصی، در این تصور باشند که به هدف خود رسیدهاند، اما زندگی بهترِ واقعی فقط زمانی شکل میگیرد که تمامی مردم دنیا در رفاه و آسایش باشند. و این شرایط تنها با ظهور امام مهدی محقق خواهد شد.
🎯 در همین راستا تلاش مردم برای رسیدن به این دوران بسیار قابل اهمیت میباشد.
مقام معظم رهبری خطاب به جوانان میفرمایند: «شما جوانان عزیز که در آغاز زندگی و تلاش خود هستید، باید سعی کنید تا زمینه را برای آن چنان دورانی آماده کنید، دورانی که در آن، ظلم و ستم به هیچ شکلی وجود ندارد، دورانی که در آن، اندیشه و عقول بشر، از همیشه فعالتر و خلاقتر و آفرینندهتر است، دورانی که ملتها با یکدیگر نمیجنگند، دستهای جنگافروز عالم همانهایی که جنگهای منطقهای و جهانی را در گذشته به راه انداختند و میاندازند دیگر نمیتوانند جنگی به راه بیندازند، در مقیاس عالم، صلح و امنیت کامل هست، باید برای آن دوران تلاش کرد.
و قبل از دوران مهدی موعود، آسایش و راحت طلبی و عافیت نیست.»*۱
📚 ۱- بیانات در دیدار مردم قم، سال ۱۳۷۰
#نقش_ایرانیان_در_ظهور
👤 استاد #رائفی_پور :
🔅 کسی که امام زمان را حَی و حاضر و خود را در محضر ایشان میداند به راحتی گناه نمیکند. مشكل ما این است که به این دانستۀ خود (حاضر بودن امام) یقین نداریم. گاهی عِلم به وجودِ دوربین در یک مكان برای ما بازدارندگی دارد اما متأسفانه این دقت را در مورد امام زمان و خدا نداریم.
🎤 سخنرانی؛ مهدویت و خانواده
ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۴۲۲ *═✧❁﷽❁✧═* نقیب احمد تحت تأثیر آن فضا مبهوت👀 ماند
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۴۲۳
*═✧❁﷽❁✧═*
روز اول به همان منوال که نقیب احمد دستور داده بود گذشت .
صبح🌅 روز بعد همین که در آسایشگاه برادرها باز شد ما مشتاقانه پشت پنجره رفتیم🚶♂ امروز چهره های قاب شده دیروز برادرانمان را که به شیشه چسبیده بودند ، بر تن های رنجورشان دیدیم👀 اما چه دیدنی 😱 می دیدیم و زار می زدیم ، می دیدیم و غصه 😢می خوردیم ، قیافه های زرد و گونه هایی بیرون زده و چشمانی که در حدقه فرو رفته بود و استخوان هایی بی هیچ حفاظ گوشت و چربی ، شکم های به کمر چسبیده ای که در لباس های 👕یک شکل و یک رنگ گم شده بودند ، ریش برادران را هفت تیغه کرده بودند تا به خیال خودشان ریشه حرس الخمینی ( پاسدار ) بودن را که تنها جرم نا بخشودنی شان بود ، در آنها بخشکانند ،
بعضی از آنها لباس سرهمی سورمه ای به تن داشتند و بلوک می زدند ، بعثی ها از آنها بیگاری می کشیدند . هرچه بیشتر خیره 👀می شدیم کمتر تفاوتی بین برادر ها می دیدیم . اسارت درد طاقت سوزی بود که همگی باهم آن را می کشیدند و در آن شریک بودند 👌 این درد همه را یک شکل و یک قیافه کرده بود .
نزدیک ظهر 🌞عدنان وارد آسایشگاه شد و گفت : نقیب احمد امخلّی واحد من اسری یتکلم اویاجن جم دقیقه ( نقیب احمداجازه داده یک اسیر برای چند دقیقه⌚️ با شما حرف بزند . )
بعد از یک ساعت مردی میان سال🧔 و میان قامت با هیکلی رنجور و استخوانی اما چهره ای نورانی و بشاش در حالی که خنده بر لب😊 داشت ، با کیسه ای بر دوش وارد اتاق شد و گفت :
- من علی اکبر ابو ترابی هستم ، برادرها نقیب احمد را تحت فشار شدید قرار داده اند که یکی از برادران ایرانی 🇮🇷در شرایط امنیتی برای چند دقیقه با شما صحبت کند و این امر را به من واگذار کردند . این کیسه پر از سبزی های☘🌱 همین باغ است که برادرها زحمت کشیده و برایتان فرستاده اند .
با دیدن👀 حاج آقا ابو ترابی نور امیدی در دلمان تابیدن گرفت . شور و شادی 😍بی حدی وجودمان را فرا گرفته بود نمی دانستیم چطور باید تشکر کنیم او می خواست در مقابل آن ظالمان گرگ🐺 صفت با غیرت و مردانگی که در خود و دیگر برادران وجود داشت از ما حفاظت کند . پرسید :
- چرا لباس های👕 شما مندرس و این همه وصله وپینه دارد ؟
گفتیم : این لباسهای خودمان است که از روز اول اسارت به تن داشتیم ، هنوز لباس اسارت عراقی ها را تنمان نکرده ایم❌
با شنیدن 👂این جمله نتوانست جلوی گریه اش را بگیرد .
عدنان با دیدن گریه برادر ابوترابی گفت : وقت خلاص☹️
برادر سید علی اکبر ابو ترابی محترمانه از او چند دقیقه ای وقت خواست و گفت :
- من از طریق صلیب سرخ تا حدودی شرح ماجرای شما را شنیده ام ، شجاعت 💪وپاک دامنی شما ما را سر افراز کرده به قد همه ما اضافه کرده از رنجی😰 که شما در آن زندان ها بردید ما مردها خجالت کشیدیم ودیگراز رنج ناله کردیم👌
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
🌹سهم #روز صد_وسی_ویکم : خطبه ۱۶۴ تا ۱۶۳ #نهج_البلاغه
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه ۱۶۴ : (در سال ٣٤ هجری مردم در اطراف امام (علیه السلام ) جمع شده و از عثمان شکایت کردند و از او خواستند که با عثمان صحبت کند تا از اشتباهات خود دست بردارد. )
🔹 هشدار دادن به عثمان
♦️همانا مردم پشت سر من هستند و مرا ميان تو و خودشان ميانجی قرار داده اند، به خدا نمی دانم با تو چه بگويم؟ چيزی را نمی دانم که تو ندانی. تو را به چيزی راهنمايی نمی کنم که نشناسی. تو می دانی آنچه ما می دانيم. ما به چيزی پيشی نگرفته ايم که تو را آگاه سازيم و چيزی را در پنهانی نيافته ايم که آن را به تو ابلاغ کنيم. ديدی چنان که ما ديديم، شنيدی چنان که ما شنيديم، با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بودی چنان که ما بوديم، پسر ابوقُحافه «ابابکر» و پسر خطّاب، در عمل به حق، از تو بهتر نبودند. تو به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در خويشاوندی از آن دو نزديک تری و داماد او شدی که آنان نشدند. پس خدا را، خدا را، پروا کن! سوگند به خدا! تو کور نيستی تا بينايت کنند، نادان نيستی تا تو را تعليم دهند، راه ها روشن است و نشانه های دين برپاست. پس بدان که برترين بندگان خدا در پيشگاه او رهبر عادل است که خود هدايت شده و ديگران را هدايت می کند، سنّت شناخته شده را برپا دارد و بدعت ناشناخته را بميراند. سنّت ها روشن و نشانه هايش آشکار است، بدعت ها آشکار و نشانه های آن برپاست و بدترين مردم نزد خدا، رهبر ستمگری است که خود گمراه و مايه گمراهی ديگران است، که سنّت پذيرفته را بميراند و بدعت ترک شده را زنده گرداند. من از پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) شنيدم که گفت: «روز قيامت رهبر ستمگر را بياورند که نه ياوری دارد و نه کسی از او پوزش خواهی می کند، پس او را در آتش جهنّم افکنند و در آن مانند سنگ آسياب می چرخد، تا اينکه به قعر دوزخ رسيده، به زنجير کشيده شود.» من تو را به خدا سوگند می دهم که امام کشته شده اين امّت مباشی، چرا که پيش از اين گفته می شد. در ميان اين امّت، امامی به قتل خواهد رسيد که دَرِ کشتار تا روز قيامت گشوده خواهد شد و کارهای امّت اسلامی با آن مشتبه شود و فتنه و فساد در ميانشان گسترش يابد، تا آنجا که حق را از باطل نمی شناسند و به سختی در آن فتنه ها غوطه ور می گردند. برای مروان چونان حيوان به غارت گرفته مباش که تو را هر جا خواست براند، آن هم پس از ساليانی که از عمر تو گذشته و تجربه ای که به دست آورده ای. (عثمان گفت: «با مردم صحبت کن که مرا مهلت دهند تا از عهده ستمی که به آنان رفته برآيم» ) امام(علیه السلام) فرمود: آنچه در مدينه است به مهلت نياز ندارد، و آنچه مربوط به بيرون مدينه باشد تا رسيدن فرمانت مهلت دارند.
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه ۱۶۳
1️⃣ خداشناسی
♦️سپاس خداوندی را سزاست که آفريننده بندگان و گستراننده زمين و جاری کننده آب در زمين های پَست و روياننده گياه در کوه ها و تپّه های بلند می باشد، نه اوّل او را آغازی و نه اَزَلی بودن او را پايانی است، آغاز هر چيزی و جاويدان است و پايدار و ماندگار بدون مدّت و زمان است. پيشانی بندگان در برابر عظمت او به خاک افتاده، و لب ها در اعتراف به يگانگی او در حرکتند. به هنگام آفرينش برای هر پديده ای حدّ و مرزی قرار داد تا برای وجود بی نهايت او همانندی نباشد. گمان ها خدا را با اندازه ها و حرکت ها و اندام ها و آلت ها نمی توانند اندازه گيری نمايند. نمی توان گفت: خدا از کی بود؟ و تا کی خواهد بود؟ وجود آشکاری است که نمی توان پرسيد: از چيست؟ و حقيقت پنهانی است که نمی توان پرسيد در کجاست؟ نه جسم است که او را نهايتی باشد و نه پوشيده ای که چيزی او را در برگرفته باشد، به موجودات آن قدر نزديک نيست که به آنها چسبيده و آن قدر دور نيست که جدا و بريده باشد. بر خداوند، خيره نگريستن بندگان و بازگشتن لفظی به زبان آنان، نزديک شدن به تپّه ای، گام برداشتن در تاريکی شب، يا راه رفتن در مهتاب که نور می افشاند و درخشش خورشيدی که پس از ماه طلوع می کند و با طلوع و غروبش و آمدن شب و روز، چرخ زمان می گردد و تاريخ ورق می خورد، هيچ کدام پنهان نيست. خدا پيش از هر نهايت و مدّت و فراتر از هر گونه حساب و شمارش است، خدا والاتر از آنچه می باشد که عقل های عاجز تشبيه کنندگان تصوّر می کند. والاتر از صفات پديده ها و اندازه ها و قُطرهاست که برای موجودات مادّی پندارند و جايگاه هايی که برای آن در نظر می گيرند؛ زيرا حدّ و مرز و اندازه، شايسته پديده هاست و به غير خدا تعلّق دارد.
2️⃣ وصف آفرينش
♦️ پديده ها را از موادّی اَزَلی و اَبَدی نيافريد، بلکه آنها را از نيستی به هستی آورد و برای هر پديده ای حَدّ و مرزی تعيين فرمود و آنها را به نيکوترين صورت زيبا، صورت گری کرد. چيزی از فرمان او سرپيحی نمی کند و خدا از اطاعت چيزی سود نمی برد، علم او به مردگانی که رفتند چونان آگاهی او به زندگانی است که هستند و علم او به آسمان های بالا چونان علم او به زمين های زيرين است.
3️⃣ شگفتی آفرينش انسان
♦️ای انسان! ای آفريده راست قامت، ای پديده نگاهداری شده در تاريکی های رحم های مادران و قرار داده شده در پرده های تو در تو! «آغاز آفرينش تو از گل و لای بود» و سپس «در جايگاه آرامی نهاده شدی تا زمانی مشخّص و سرآمدی تعيين شده» و آنگاه که در شکم مادرت حرکت می کردی، نه دعوتی را می توانستی پاسخ دهی و نه صدايی را می شنيدی. سپس تو را از قرارگاهت بيرون کردند و به خانه ای آوردند که آن را نديده بودی و راه های سودش را نمی دانستی، پس چه کسی تو را در مکيدن شير، از پستان مادر هدايت کرد؟ و به هنگام نياز جايگاه های طلب کردن و خواستن را به تو شناساند؟ هرگز آن کس که در توصيف پديده ای با شکل و اندازه و ابزار مشخّص درمانده باشد، بدون ترديد از وصفِ پروردگارش ناتوان تر و از شناخت خدا با حَدّ و مرز پديده ها دورتر است.
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_واقعه--۵۰
《لَمجوعونَ الی میقاتِ یَومِِ مَّعلومِِ》
همگی در موعد روز معین( قیامت) جمع می شوند.
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمانم 💚
تو آن گل خوشبو هستے
ڪہ عطر دل نوازت،
هستے را پر مےڪند..
و بہ مشام ما،تنها،
رایحہ اے از تو رسیده!
لحظہ لحظہ ام مالامال
از عشق توست.
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
❤️
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
|اَینَالمُرتَجیلِاِزالَةِالجَورِوَالعُدوانِ...|
برای آمدنت کدام سند تاریخ را
باید واسطه کرد
دستھای بستهی حیدر
یا پھلوی شکستهی مادر
نبضها از رمق افتاده حضرتعشق
#العجلیامنتقمفاطمه
❣ #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ ❣
❣#لَـیِّن_قَـلبی_لِوَلِیِّ_اَمرِک ❣
❣#اللّٰھـُـم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ❣