#احکام نموداری روزه / بخش اول
⏺ کليات روزه:
📒 تعریف روزه: عبارت است از: «خودداری از مبطلات روزه، به قصد انجام فرمان خداوند».
📔 نیت روزه: عزم بر خودداری کردن از خوردن و آشاميدن و ساير چيزهای باطل کنندهی روزه، بخاطر دستور خداوند و همين که چنين عزمی باشد کافی است و لازم نيست آن را بر زبان بياورد.
📘 زمان روزه داری: از اول فجر (اذان صبح) تا مغرب (اذان مغرب) مي باشد.
🕓 وقت نیت:
📗 روزه ی ماه رمضان و نذر معیّن: همزمان با شروع روزه باید عزم بر روزه داشت، هرچند این نیت قبل از آن انجام شده باشد.
📓 روزه ی غیرمعیّن (روزه ی قضا و نذر مطلق): تا قبل از ظهر
🗂 روزه ی مستحبّی: تا موقعی که به اندازه ی نیّت کردن به مغرب، وقت مانده باشد.
✍روزه گرفتن سردار شهید علی ماهانی در گرمای پنجاه درجه
🔹#ماه_رمضان بود و گرمای پنجاه درجه اهواز
🔸لشکر هم روزه داری را به خاطر حفظ سلامت بچه ها ممنوع کرده بود .
⭕️واقعاً اگر در هر چند دقیقه لیوانی آب نمی خوردی گلویت از گرما خشک می شد و از گرمازدگی به حالت مرگ می افتادی.
🔹همین روزها علی آقا آمد و تاکید کرد که کسی نفهمد بعد آهسته گفت تا آخر ماه مبارک مهمان شما هستم خیلی خوشحال شدم که برای آدمی با صلابت کوه کاری انجام می دهم.
🔸هر روز کمپوتی برای سحر تحویلش می دادم و از خدا می خواستم در این گرمای کشنده یاری اش کند.
♦️سر سفره همیشه جایی خالی بود و بچه ها دائم سراغش را می گرفتند اما چون قسم خورده بودم که از روزه داری اش چیزی نگویم، می گفتم موقع ناهار می رود پیش فلانی.
⭕️خودم باور نمی کردم حتی چهار روز طاقت بیاورد.
🔹اما بعد از سی روز با ضعفی در چهره و نگاهی روحانی آمد و گفت : خدا اجرت بده.
✅راوی حاج جواد روح اللهی؛همرزم شهيد کتاب روز تیغ
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
شادی روح مطهر امام راحل وشهدا🌷 صلوات
🕊🌷🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷
🌷
🌸امام رضا علیه السلام:
هرکس ماه رمضان یک آیه از کتاب خدا را قرائت کند، مثل این است که در ماه های دیگر، تمام قرآن را بخواند.
بحارالانوار؛جلد۹۳
🌟ابراهیم ورزشکار بود و معمولا قبل از شروع ورزش، یک سوره قرآن تلاوت میکرد.
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
شادی روح مطهر امام راحل وشهدا🌷 صلوات
🕊🌷🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷
🌷
🌷نوروز و معنویت
🔰میتوانی از تفریحت سودی ببری که خیلیها از عبادت نمیبرند!
🔰۹۹ درصدِ دینداری به «نیت» است!
🔹طبق فرمایش علی(ع) انسان با تفریح و نشاطِ خودش، میتواند آخرت بخرد(امالیصدوق/۲۲۸)
🔹چگونه با تفریح خودمان، آخرت بهدست بیاوریم؟ یکی با تغییر نیتمان(اینکه با چه نیتی رفتار کنیم؟) و یکی با تغییر نگاهمان(اینکه چگونه به پدیدههای عالم نگاه کنیم؟)
🔹اگر نگاهت به بهار، محبت خدا به تو باشد، آنوقت بهار برایت یک فصل معنوی خواهد بود.
🔹اگر نیت کسی در تعطیلات نوروز، بهرهگیری برای معنویتش باشد، او از تفریحش سودی میبرد که خیلیها از عبادتشان نمیبرند!
🔹برای تفریح خودت هم میتوانی نیت قربهالیالله داشته باشی! بگو: «خدایا! بهخاطر تو به تفریح میروم!» روغن سوخته را نذر امامزاده کن؛ خدا قبول میکند!
🔹دیندار بودن فقط به انجام کار خوب و ترک رفتار بد نیست؛ این شاید یکدرصد ماجرا باشد، 99درصدِ دینداری به نیت است!
🔹نیتکردن مثل «بازیِ بدون توپ» در زمین فوتبال است. آنجا که بدون عمل یا در اعمال سادۀ روزمره، نیتهای خوب داری، همانجایی است که نورانی میشوی و توفیق اعمال ویژه و قدرت ترک گناه پیدا میکنی!
🌷 #دختر_شینا – قسمت۸۸
✅ فصل هفدهم
💥 گفت: « ستار شهید شده بود. عملیات لو رفته بود. ما داشتیم شکست میخوردیم. باید برمیگشتیم عقب. خیلی از بچهها توی خاک عراق بودند. شهید یا مجروح شده بودند. آتش دشمن آنقدر زیاد بود که دیگر کاری از دست ما برنمیآمد.
به آنهایی که سالم مانده بودند، گفتم برگردید. نمیدانی لحظهی آخر چهقدر سخت بود؛ وداع با بچهها، وداع با ستار. »
💥 یک لحظه سرش را روی فرمان گذاشت. فریاد زدم: « چهکار میکنی؟! مواظب باش! »
زود سرش را از روی فرمان برداشت. گفت: « شب عجیبی بود. اروند جرز کامل بود. با حمید حسین زاده دو نفری باید برمیگشتیم. تا زانو توی گل بودیم. یک دفعه چشمم افتاد به کشتی سوختهای که به گل نشسته بود.
حالا عراقیها ردّ ما را گرفته بودند و با هر چه دم دستشان بود، به طرفمان شلیک میکردند. گلولههای توپ، کشتی را سوراخسوراخ کرده بود. از داخل آن سوراخها خودمان را کشاندیم تو.
نزدیکهای صبح بود. شب سختی را گذرانده بودیم. تا صبح چشم روی هم نگذاشته بودیم. جایی برای خودمان پیدا کردیم تا بتوانیم دور از چشم دشمن یک کمی بخوابیم. نیرویی برایمان نمانده بود. حسابی تحلیل رفته بودیم. »
💥 گفتم: « پس دلهرهی من و مادرت بیخودی نبود. همان وقتی که ما این قدر دلهره داشتیم، ستار شهید شده بود و تو زخمی. »
انگار توی این دنیا نبود. حرفهای من را نمیشنید. حتی سر و صدای بچهها و شیطنتهایشان حواسش را پرت نمیکرد. همین طور پشت سر هم خاطراتش را به یاد میآورد و تعریف میکرد.
ادامه دارد...