📌 #طرح_مهدوی
🌅 #عاشقانه_مهدوی
🔆 دل مُردهایم بدون تو، اما مسیح من! یک جمعه هم زیارت اهل قبور کن...
🙏 یا صاحب الزمان
#مهدی_ نوروزی
🌷🌷🌷🌷🌷
مهدی میگفت :
👈حضرت آقا یا نماینده ایشان امر کنند که برو رفتگر محله باش نظام به جارو کردن خیابان نیاز دارد من میروم. مطیع امر ولایت بود👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷 وامام شهدا🌷صلوات
.
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
ندبه هاے دلتنگے
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۳۸ *═✧❁﷽❁✧═* به هول 😵از جا بلند شدم و دویدم به طرف اتا
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
#داستان_واقعی
#دختر_شینا
#قسمت_۳۹
*═✧❁﷽❁✧═*
همه زن هایی که دور و بر مادرشوهرم نشسته بودند، از خوشحالی😌 بلند شدند.
قابله بچه👶 را توی پارچه سفید پیچید و به زن ها داد. همه خوشحال بودند و نفس هایی را که چند لحظه پیش توی سینه ها حبس شده بود با شادی☺️ بیرون می دادند، اما من همچنان گوشه اتاق نشسته بودم. خواهرشوهرم گفت: «قدم آب 💦جوش، این لگن را پر کن.»
خواهرشوهر کوچک ترم به کمکم آمد و همان طور که لگن 🛁را زیر شیر سماور گذاشته بودیم و منتظر بودیم تا پر شود، گفت: «قدم! بیا برادرشوهرت را ببین. خیلی ناز😍 است.»
لگن که تا نیمه پر شد، آن را برداشتیم و بردیم جلوی دست قابله گذاشتیم. مادرشوهرم هنوز از درد🤕 به خود می پیچید. زن ها بلندبلند حرف می زدند.
قابله یک دفعه با تشر😖 گفت: «چه خبره ساکت🤫بالای سر زائو که این قدر حرف نمی زنند، بگذارید به کارم برسم.
یکی از بچه ها به دنیا🌏 نمی آید. دوقلو هستند.»
دوباره نفس ها حبس شد و اتاق را سکوت برداشت. قابله کمی تلاش💪 کرد و به من که کنارش ایستاده بودم گفت: «بدو... بدو... ماشین🚙 خبر کن باید ببریمش شهر. از دست من کاری برنمی آید❌»
دویدم توی حیاط. پدرشوهرم روی پله ها نشسته و رنگ و رویش پریده😰 بود. با تعجب نگاهم😳 کرد. بریده بریده گفتم: «بچه ها دوقلو هستند😳 یکی شان به دنیا نمی آید. آن یکی آمد. باید ببریمش شهر. ماشین! ماشین خبر کنید😧»
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
🥀🌱🥀🌱
#سوره مبارکه ی نساء آیه ۱۱۰
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
👈وَمَنْ يَعْمَلْ سُوٓءًا أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ
يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُورًا رَحِيمًا .
👈و هر كه كار بدی كند یا به خود ستم
نماید (ظلم به غیر یا ظلم به نفس كند یا
گناه اعتقادی یا عملی نماید) سپس از
خدا آمرزش طلبد خدا را آمرزنده و
مهربان خواهد یافت.
👌هرکس توبه کند خدا آمرزنده ی
مهربان است.
🥀🌱🥀🌱
#سید_محمد_شکری
🌷🌷🌷🌷🌷
خیره شده بود به آسمان
حسابی رفته بود توی لاک خودش...
بهش گفتم: «چی شده محمد؟»
انگار که بغض کرده باشه، گفت: «بالاخره نفهمیدم ارباً اربا یعنی چی؟ میگن آدم مثل گوشت کوبیده میشه یا باید بعد از عملیات کربلای ۵ برم کتاب بخونم یا همین جا توی خط مقدم بهش برسم»
توی بهشت زهرا که میخواستند دفنش کنند، دیدمش؛ جواب سؤالش رو گرفته بود با گلوله توپی که خورده بود به سنگرش، "ارباً اربا" شده بود مثل مولایش حسین (علیهالسلام)👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷 وامام شهدا🌷صلوات
.
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
⁉️ #تاحالا_به_این_فکر_کردین که وقتی توی جمعی برای سلامتی و فرج امام زمان صلوات میفرستیم، شاید خود امام هم اونجا باشن؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿 چه کسی یار واقعی امام زمان(عج) است؟
#ظهور #امام_زمان
🎤استاد پناهیان
ندبه هاے دلتنگے
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۳۹ *═✧❁﷽❁✧═* همه زن هایی که دور و بر مادرشوهرم نشسته ب
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
#داستان_واقعی
#دختر_شینا
#قسمت_۴۰
*═✧❁﷽❁✧═*
پدرشوهرم بلند شد و با هر دو دست روی سرش زد و گفت: «یا امام حسین علیه السلام» و دوید🏃♂ توی کوچه.
کمی بعد ماشین 🚙برادرم جلوی در بود. چند نفری کمک کردیم، مادرشوهرم را بغل 🤗کردیم و با کلی مکافات او را گذاشتیم توی ماشین
مادرشوهرم از درد🤕 تقریباً از حال رفته بود. برادرم گفت: «می بریمش رزن.»👌
عده ای از زن ها هم با مادرشوهرم رفتند. من ماندم و خواهرشوهرم، کبری، و نوزادی👶 که از همان لحظه اولی که به دنیا 🌍آمده بود، داشت گریه😭 می کرد.
من و کبری دستپاچه شده😨 بودیم. نمی دانستیم باید با این بچه چه کار کنیم. کبری بچه را که لباس تنش کرده و توی پتویی پیچیده بودند به من داد و گفت: «تو بچه را بگیر تا من آب🚰 قند درست کنم.»
می ترسیدم 😰بچه را بغل کنم. گفتم: «نه بغل تو باشد، من آب، قند درست می کنم.»☑️
منتظر جواب خواهرشوهرم نشدم. رفتم طرف سماور، لیوانی را برداشتم و زیر شیر سماور🚰 گرفتم. چند حبه قند هم تویش انداختم و با قاشق آن را هم زدم. صدای گریه😫 نوزاد یک لحظه قطع نمی شد. سماور قل قل می کرد و بخارش به هوا می رفت.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
🌱💐🌱💐
#سوره مبارکه ی نساء آیه ۱۱۴
🌻بسم الله الرحمن الرحیم🌻
👈لَا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْوَاهُمْ إِلَّا مَنْ
أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلَاحٍ بَيْنَ
النَّاسِ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَٰلِكَ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ
فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا .
👈در بسیاری از رازگویی و سخنان در
گوشی آنها خیری نیست، جز (رازگویی)
آنهایی كه دستور صدقه یا كار نیك یا
اصلاح در میان مردم دهند؛ و هر كه
برای طلب خشنودی خداوند چنین كند
به زودی او را پاداشی بزرگ خواهیم
داد.
👌ملاک ایمان زیادنجوا کردن نیست.
💐🌱💐🌱
#نهضت_انتظار ۵۶
#اصلاح_مدیریت_ازخانواده
🌷به نام خدای مهربان مهربان
مهم ترین چیزی را که ما باید بفهمیم
اون قسمتی از آیه ی شریفه ای است که
باید ازش سر دربیاریم👌
اون چیه؟
👈 "و نجعلهم ائمه "
یعنی ما شما رو (مستضعفان) ائمه در
زمین قرار می دهیم
اینو بفهمیم
بعضی ها فکر می کنند یعنی خدا می خواد
همه ی ما رو رئیس قرار بده❌
مسلما همه ی ما رئیس نمیشیم
پس اون چیزی که مهم هست
این آیه را درک کنیم و بفهمیم✔️
که چی؟
اینکه ریاست را خوب بفهمیم
مدیریت را خوب بفهمیم
شیوه ی مدیریت درست را از شیوه ی
مدیریت غلط تشخیص بدیم👌
بدونیم فرقشون چیه؟
این یه قسمتی از بخش
ببخشید شما تو تیتر بحث نوشتید که
اصلاح مدیریت از خانواده که☹️
این دیگه از کجا اومده؟
حساسیت نظام خانواده به عنوان آخرین آمادگی برای ظهور
دلیلش چیه؟؟
اون وقت ما ربطش را خواهیم فهمید که
چرا اهل بیت علیهم السلام .....
یلحظه صبر کن📛
چی گفتی الان
👈 اهل + بیت ؟؟؟
اهل بیت یعنی اهل یک خانواده
ببینید اصلا پرژوه اسلام از اول
از طرف یک خانواده اجرا شد
چرا؟؟؟؟
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه
می خواییم به امام هامون سلام بدیم
ولی خانوادگی اش می کنیم😍
الهی فدای این خانواده بشیم
که چه رنج ها و سختی هایی کشیدن😢
از همون اول با این خانواده مشکل داشتند
دختر این خانواده یا بعبارت دقیق تر
سر مادر این خانواده چه بلایی آوردند😭
تو کوچه های مدینه کتکش زدند👋
فرق سر پدر خانواده را شکستند
پسر بزرگترش را مسموم کردن
پسر کوچک تر رو هم آواره ی بیابان ها😭
وقتی سرش را از تنش جدا کردن
اهل و عیالش را منزل به منزل آواره
کردن😭
فدای عمه ی سادات بشم
هر وقت می خواستن بچه های کوچک رو
کتک بزنن👋
خودش را سپر این بچه ها قرار می داد😭
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام
اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم
التماس دعای فرج و شهادت👌🌷✋
ان شاءالله
#سید_سجاد_طاهرنیا
🌷🌷🌷🌷🌷
👈نیم ساعت قبل از #اذان کارهای خودش را با اذان هماهنگ میکرد که مبادا از خواندن #نماز اول وقت جا بماند.
اضطراب نماز اول وقت همیشه در چهره اش نمایان بود👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
.
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
ندبه هاے دلتنگے
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۴۰ *═✧❁﷽❁✧═* پدرشوهرم بلند شد و با هر دو دست روی سرش ز
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
#داستان_واقعی
#دختر_شینا
#قسمت_۴۱
*═✧❁﷽❁✧═*
به فکرم 😇رسید بهتر است سماور به این بزرگی را دیگر خاموش کنیم؛ اما فرصت این کار نبود. واجب تر بچه بود که داشت هلاک می شد.😢
لیوان آب را به کبری دادم. او سعی کرد با قاشق آب را توی دهان نوزاد بریزد. اما نوزاد نمی توانست❌ آن را بخورد. دهانش را باز می کرد تا سینه مادر را بگیرد و مک بزند، اما قاشق 🥄فلزی به لب هایش می خورد و او را آزار می داد😥
به همین خاطر با حرص بیشتری گریه 😭می کرد. حال من و کبری بهتر از نوزاد نبود. به همین خاطر وقتی دیدیم نمی توانیم کاری برای نوزاد انجام بدهیم، هر دو با هم زدیم زیر گریه😭
مادرشوهرم همان شب🌚، در
بیمارستان🏩 رزن توانست آن یکی فرزندش را به دنیا🌏 بیاورد. قل دوم دختر بود😍
فردا صبح او را به خانه آوردند. هنوز توی رختخوابش درست و حسابی نخوابیده بود که نوزاد پسر را گذاشتیم توی بغلش تا شیر بخورد، بچه با اشتها و حرص و ولع شیر می خورد 😋و قورت قورت می کرد. ما از روی خوشحالی 😍اشک می ریختیم.
با تولد دوقلوها زندگی همه ما رنگ و روی تازه ای گرفت. من از این وضعیت خیلی خوشحال😌 بودم.
صمد مشغول گذراندن سربازی👨🏭 اش بود و یک هفته در میان به خانه می آمد🚶♂
به همین خاطر بیشتر وقت ها احساس تنهایی و دلتنگی 💔می کردم.
با آمدن دوقلوها، رفت و آمدها به خانه ما بیشتر شد و کارهایم آن قدر زیاد شد که دیگر وقت فکر کردن به صمد را نداشتم❌
از مهمان ها پذیرایی می کردم، مشغول رُفت و روب بودم، ظرف🍽 می شستم، حیاط جارو می کردم، و یا در حال آشپزی🍲 بودم.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
هدایت شده از امام زمانی ام ³¹³
سلام گروه ختم صلوات و قران داریم تشریف بیارید🌷👇
http://eitaa.com/joinchat/1608187940Ccb69ba07b6