#شبهاتامامت
🏝پاسخ به شبهات آیهی اکمال🏝
👈قسمت یازدهم👉
🔸بنابراین، تنها روزى که روز نزول آیه و داراى تمامى این خصوصیات مى باشد روز غدیر خم است که شواهد تاریخى فراوان و روایات و شان نزولهایى که از فریقین نقل شده نیز آن را تایید مى کند.
به عنوان مثال، بیشتر عامه نقل کرده اند که پس از نزول این آیه، حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) هشتاد و یک روز بیشتر عمر نکردند.
📚محمدبن جریر طبرى، در جامع البیان، ج۶، ص۵۱ مى نویسد: «مکث النبى(صلی الله علیه _و آله_) بعد ما نزلت هذه الایة احدى و ثمانین لیلة
جلال الدین سیوطى،الدرالمنثور، ج۳،ص۱۶؛ فخررازى،تفسیرالکبیر، ج۱۲، ص۱۳۹
ابى السعود، تفسیرابى السعود، ج۳،ص۷
رشید رضا، المنار، ج۶، ص ۱۵۴
🔸از سوى دیگر، مورخان عامه وفات آن حضرت را روز دوازدهم ربیع الاول مى دانند که مرحوم علامه امینى نقل کتب تاریخى عامه را ذکر کرده اند.
📚ن.ک: الغدیر، ج۱ ، ص ۲۳۰
🔸از جمع بین این دو نقل و جمع و تفریق اعداد، ظاهر مى شود که روز نزول آیه ی هجدهم،ماه ذى الحجه-روز غدیر- بوده است، و این با روز عرفه چندین روز اختلاف دارد.
#ویژهبرنامهاستقبالازعیدغدیر
#شهید_بهزاد_شامبیاتی
🌷🌷🌷🌷🌷
تاریخ شهادت: ۱۸ \ ۷ \ ۱۳۶۸
قسمتی از وصیت نامه:
دشمنان اسلام! بدانید که هر چیز فصل و زمان خاصی دارد
و الان فصل شکوفایی اسلام و پشت آن انقلاب حضرت مهدی " عجل الله تعالی فرجه الشریف "است👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۱۸۳
*═✧❁﷽❁✧═*
حلیمه بیقرار 💔نادر بود و مرتب جویای حال او بود اما آنها با جوابهای بیربط، مغلطه میکردند. او ساک 👜دستیاش را تقاضا کرد. گفتند: در ساک شما مواد مخدر بوده است و ما نمیتوانیم آن را به شما برگردانیم.
- این دیگه چه اتهامیه❓ چون نمیتونستند جرم سیاسی و نظامی به من ببندند، قصه برام درست کردند😞
حلیمه گفت: با این حساب یعنی من و نادر معتادیم😏 راه حلش اینه که شما از ما آزمایش بگیرید تا ثابت بشه.
بعد از عبور از راهرویی باریک هر چهار نفرمان را در یک سلول بسیار کثیف و نمور و متعفن🤢 انداختند. تاریکی مطلق بود، مثل این بود که پردهای سیاه بر چشمانمان کشیدهاند. زمان میگذشت اما چشمانمان 👀به تاریکی عادت نمیکرد؛ گویی همدیگر را گم کرده بودیم😔
شروع کردیم با دست اطرافمان را لمس کردن. ابتدا، شیشهای🍶 را لمس کردم و آن را تکان دادم. فکر کردم شیشهی آب 💦زندانی قبلی است. خوشحال شدم. به دلیل اسهال بدنم به شدت بیآب شده بود. عطش داشتم. بدون تعارف به بقیه، شیشه را بالا بردم که سر بکشم اما از بوی تعفن آن متوجه شدم شیشهی ادرار زندانی قبلی است🤮
تمام بدنم از عرق سرد، خیس شده بود. سرم را تا آنجا که خم میشد در شکمم فرو برده بودم😣اگرچه نیازهای فیزیولوژیک جزیی از طبیعت آدمی است اما احساس میکردم این اسهال لعنتی مرا از قلههای بلند انسانی به زمین کشانده است🤕
هرچه فریاد 🗣میزدیم و به در میکوبیدیم، کمتر نتیجه میگرفتیم. به جنون رسیده بودم، نمیخواستم شرمنده دوستانم شوم.
تعفن و کثافت آن سیاهچال دست کمی از مستراح 🚽نداشت اما بالاخره حرمت آدمی فقط به لحظههای خصوصی و پنهانیاش است که جزیی از طبیعت اوست.
گاهگاهی صدای فاطمه را میشنیدم👂 که میگفت: راحت باش، چارهای نیست، اسیریه دیگه.
حلیمه میگفت: خدا لعنتشان😖 کند.
مریم فریاد میزد خواهرم مرد دکتر👨⚕ بیاورید.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
هدایت شده از امام زمانی ام ³¹³
#فقطحیدراميرالمؤمنيناست💚
🔸علی علیه السلام صاحب اختیارتان پس از خدا و رسول است و پروردگارم آیه ای بر من نازل فرموده است که: «همانا ولی و صاحب اختیار شما، خدا و پیامبرش و کسانی هستند که ایمان آورده و نماز را به پا می دارند و در حال رکوع زکات می پردازند. (سوره مبارکه مائده، آیه 55)»
و هر آینه علی بن ابی طالب است که نماز را به پا داشته و در حال رکوع زکات داده و پیوسته خداوند عزّ و جلّ را قصد می کند.»
📚فرازی از خطبه غدیر
#غدیر
#عید_غدیر
@Emamzamaniam313
هدایت شده از امام زمانی ام ³¹³
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
٠•💔🥀•٠
#استوریپیشنهادی🎞
روزهابےتو گذشتوغربتتتاییدشد
چوندعاےفرجماهمہباتࢪدیدشد😞
بارهانامھنوشتمڪهبیااماحیفـــــ
معصیتکردہاموغیبتتوتمدیدشد(:💔
#یـــــامہـــــدےادرڪـــــنے
@Emamzamaniam313
هدایت شده از امام زمانی ام ³¹³
به عالمی نفروشم دمی ز حالم را
که انتظار فرج قیمتی ترین چیز است ...
#یاایهاالعزیز
▪️برای ظهورش دعا کنیم
▫️اللهم عجل لولیک الفرج
@Emamzamaniam313
🌱💐🌱💐
#سوره ی مبارکه یوسف علیه السلام آیه ۱۰۸
🥀بسم الله الرحمن الرحیم🥀
👈قُلْ هَـذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَي اللّهِ عَلَي
بَصِيرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَانَ اللّهِ وَمَا
أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ .
👈(اى پيامبر تو نيز) بگو: اين راه من
است. من و هر كس پيروى ام كرد با
بينايى به سوى خدا دعوت مى كنيم و
خداوند (از هر شريكى) منزه است و من
از مشركان نيستم.
👌دعوت كننده به توحيد با توده مردم
فرق دارد، همان گونه كه در دو آيه قبل
گفتيم توده ى مردم غالباً ايمانشان آلوده
به شرك است؛ «و ما يؤمن اكثرهم باللَّه
الاّ و هم مشركون» امّا مبلغ آسمانى بايد
بتواند بگويد: «و ما انا من المشركين»
🌱💐🌱💐
•°🌱
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمان
محبوبم!
جهانم آشفته است؛
جهانم میزان نیست.
جهانم پر از اضطراب است.
لحظات چموش اند.
تنها هنگامی که به شما میرسم،
رو به روی تو ام و به تو سلام میکنم،
آن زمان جهان به تعادل میرسد.
جواب بدهی یا نه،
تو جهان مرا متعادل میکنی!
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
سلام مولای ما💞
🏝با هر صبح
بارقهای از نور،
طلوع خورشید مهربانی را
نوید میدهد،
ومن دلگرم به بودنتان
حضرت پدر!
برای شروعی زیبا سلام میکنم!🏝
⚘الْمُؤَمَّلِ لِلنَّجَاةِ، الْمُرْتَجَى لِلشَّفَاعَةِ، الْمُفَوَّضِ إِلَيْهِ دِينُ اللَّهِ
همان كه از او آرزوي نجات برند، و اميد شفاعت از او دارند، آن كه دين خدا به او واگذار گشته⚘
📚مفاتیح الجنان،صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🌷🌷🌷🌷🌷
شنیده بودم نماز جماعت و اول وقت برایش اهمیت دارد، ولی فکر نمیکردم اینقدر مصمم باشد! صدای اذان که بلند شد، همه را بلند کرد.
انگار نه انگار که عروسی است، اون هم عروسی خودش! یکی را فرستاد جلو بقیه هم پشت سرش، نماز جماعتی شد به یادماندنی👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
#غدیر
#خوزستان
#جواد_فروغی
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
استاد قرائتی🔻
💎 امام مهدی (علیه السلام) «واسطه فیض» است.💎
✨ همانطور که یک لامپ کوچک نمیتواند مستقیماً به نیروگاه متصل شود و به یک ترانس نیاز دارد؛
📝ما هم نمیتوانیم فیض را مستقیم از خداوند متعال بگیریم
و به واسطه نیاز داریم که این واسطه «امام» است.
❤️بیُمنِهٕ رُزِقَ الوَریٰ... از برکت او، بندگان روزی یافتهاند...
📚تمثیلات مهدوی، ص۸۲ - دعای عدیله
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۱۸۴
*═✧❁﷽❁✧═*
ناگهان سربازی در میان فریادها در🚪 را باز کرد. به جای یک نفر، هر چهار نفر بیرون پریدیم. یکباره با صدای نکرهاش که بیشباهت به صدای آدمی بود همراه با قفلها🔓 و گیرههای آهنی در سلول را به هم پیچید و ما را توی سلول انداخت و در را بست. پشت هم میگفت: بالصبح، بالصبح افتح الباب (صبح، صبح 🌄در را باز میکنم)
به ساعت ⌚️نگاه کردم. تا صبح چهار ساعت دیگر مانده بود. ثانیهها مثل کوه⛰ بر دوشم سنگینی میکرد. چطور چند ساعت را تاب بیاورم. دوباره سناریوی فریاد و به در کوبیدن را شروع کردیم.
از پشت در فریاد زد: بس نفر واحد. (فقط یک نفر)
بالاخره پایم را از آن خراب شده بیرون گذاشتم. عینک امنیتی بر چشمانم گذاشت و با زور و فشار اسلحه🔫 مرا در مسیر راهنمایی کرد.
از سلول تا آنجایی که رفتم حدود دویست قدم👣 فاصله داشت. چشمبند بر چشمانم بود اما باز هم سرم را به این طرف و آن طرف میچرخاندم تا شاید چیزی ببینم اگرچه از پشت این عینک جز تاریکی مطلق چیزی پیدا نبود❌
یک لحظه تصمیم گرفتم برای رهایی از این کوری خودم را از شر عینک خلاص کنم اما بیماری ترس😰 بدتر از کوری بود؛ ترس از اینکه قبل از مقصد دوباره به مبدأ برگردانده شوم.
ترس از مقصدی که نامعلوم و ناشناس بود، ترس از سربازی 👨🏭که نگهبان من بود. بوی تند و تیز مدفوع💩 باران خورده، نزدیک شدن به مقصد را خبر میداد.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️