ندبه هاے دلتنگے
🌹 سهم #روز نود_وسوم : از نامه ۱۳ تا نامه ۱۱ #نهج_البلاغه ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 #نامه ۱۳ : دستور العم
🌹سهم #روز نود_وچهارم: نامه ۱۰ تا نامه ۹ #نهج_البلاغه
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
📜 #نامه ۹ : نامه به معاويه در سال ٣٦ هجری
1⃣ افشای دشمنی های قريش و استقامت پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)
🔻خويشاوندان ما از قريش می خواستند پيامبرمان (صلی الله علیه و آله وسلم) را بكشند و ريشه ما را بركنند و در اين راه انديشه ها از سر گذراندند و هر چه خواستند نسبت به ما انجام دادند و زندگی خوش را از ما سلب كردند و با ترس و وحشت به هم آميختند و ما را به پيمودن كوه های صعب العبور مجبور كردند و برای ما آتش جنگ افروختند، اما خدا خواست كه ما پاسدار دين او باشيم و شرّ آنان را از حريم دين باز داريم، مؤمن ما در اين راه خواستار پاداش بود و كافر ما از خويشاوندان خود دفاع می كرد، ديگر افراد قريش كه ايمان می آوردند و از تبار ما نبودند، يا به وسيله هم پيمانهايشان و يا با نيروی قوم و قبيله شان حمايت شده و در امان بودند، هرگاه آتش جنگ زبانه می كشيد و دشمنان هجوم می آوردند پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) اهل بيت خود را پيش می فرستاد تا به وسيله آنها، اصحابش را از سوزش شمشيرها و نيزه ها حفظ فرمايد، چنانكه عبيده بن حارث در جنگ بدر و حمزه در احد و جعفر در موته، شهيد گرديدند. كسانی هم بودند كه اگر می خواستم نامشان را می آوردم، آنان كه دوست داشتند چون شهيدان اسلام شهيد گردند، اما مقدّر چنين بود كه زنده بمانند و مرگشان به تأخير افتاد، شگفتا از روزگار، كه مرا همسنگ كسی قرار داده كه چون من پيش قدم نبوده و مانند من سابقه در اسلام و هجرت نداشته است، كسی را سراغ ندارم چنين ادعایی كند، مگر ادعاكننده ای كه نه من او را می شناسم و نه فكر می كنم خدا او را بشناسد، در هر حال خدا را سپاسگزارم.
2⃣ افشای ادعای دروغين معاويه در خونخواهی عثمان
♦️اينكه از من خواستی تا قاتلان عثمان را به تو واگذارم، پيرامون آن فكر كردم و ديدم كه توان سپردن آنها را به تو يا غير تو ندارم، سوگند بجان خودم، اگر دست از گمراهی و تفرقه برنداری، به زودی آنها را خواهی يافت كه تو را می جويند، بی آنكه تو را فرصت دهند تا در خشكی و دريا و كوه و صحرا زحمت پيدا كردنشان را بر خود هموار كنی و اگر در جستجوی آنان برآیی بدان كه شادمان نخواهی شد و زيارتشان تو را خوشحال نخواهد كرد، و درود بر اهل آن.
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
5.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ فرزند هشت ساله ای دارم که دروغ میگویید!
⁉️ چه کنم؟
#دروغ
#کودک_نوجوان
🌐 پایگاه حفظ و نشر آثار "استاد تراشیون"
#شهید_احمد_پلارک
🌷🌷🌷🌷🌷
شهادت....
شهادت شهد شیرین رضای حق است
شهادت عبارت تمام وکمال اعتماد واعتقادبه خداست.
شهادت تکامل وجودی روح پرخروش و جوشش ،ولی در عین حال مطمئن و آرام شهید است.
شهادت ارث بزرگ اولیـاء خداست.
شهادت نهایت یک حماسه و ایثار است.
شهادت غایت آرزوی رزمندگان راه خداست.
التماس دعاے شهادت
یاعلے
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۳۸۶ *═✧❁﷽❁✧═* سرم را به سینه اش چسباندم و آرام گریه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۳۸۷
*═✧❁﷽❁✧═*
از روز هفدهم 📅و هجدهم بيشترين لحظه ها و ساعت هاي آن روزها را در عالم ديگري سپري مي كرديم . سرم بزرگ تر از تنم شده بود و ديگر توان كشيدن آن را نداشتم . كاسه سرم خالي شده بود و صداها مثل سنگ ريزه هايي بودند كه در ظرف خالي اين طرف و آن طرف مي شدند...😞
صدا هايي در جمجمه ام نجوا مي كرد كه اينجايي نبود . همه همديگر را مي شناختند و به هم نشان مي دادند و سلام ✋و خوش آمد مي گفتند . ديگر استخوانهايم از اينكه روي زمين سرد و نمور افتاده بود تير نمي كشيد و درد نمي كرد ❌چشم هايم 👀همه چيز را زيبا تر از هميشه مي ديد ، افق نگاهم دور و دورتر ها را مي ديد ، راه كه مي رفتم🚶♀ سفتي زمين را زير پايم حس نمي كردم . همه جا رنگ داشت نه از جنس رنگ هايي كه از آنها خاطره می کند😒 پس کالسکه ران کو! باغ حیاطمان کو، غوره🍇 های کیسه شده ، مترسک باغچه ، حالا که آنها نیستند پس خواهرانم کجایند❓ من هنوز زنده ام؟ یعنی من نمرده بودم! اینجا کجاست؟
من روی تخت خوابیده ام😴 ، یعنی آن کالسکه همین کجاوه ای است که روی آن افتاده ام . فقط سرم را این طرف و آن طرف می چرخاندم .از لا به لای آن همه آدم فاطمه را دیدم👀 که او هم بر روی تخت کنار من خوابیده بود. قطره قطره های سرم که وارد رگ های من می شد مرا نسبت به اطرافم هوشیار و زنده می کرد👌
اما من نمی خواستم زنده بمانم ، من شجاعانه💪 به استقبال مرگ رفته بودم. در یک چشم به هم زدم سرم را محکم از دستم کشیدم. داشتم از آن همه درد 🤕و رنج خلاص می شدم و حالا با یک کیسه آب دوباره می خواهند مرا به روز اول باز گردانند . نه ، اصلا❌ فاطمه و حلیمه و مریم هم مخبت عراقی ها را پس می زدند.
چقدر شبیه هم شده بودیم .
دست و پاهایمان👣 را با طناب به میله های تخت بستند و به زور یک کیسه سرم وارد بدن ما شد . در همین رفت و آمدها و سروصداها🗣 ، کسی تکانم می داد و به زبان فارسی با لهجه عربی می گفت : خواهر من حالت خوب است❓
چشم هایم را باز کردم ! پیرمردی👴 را دیدم حدود هفتاد سال با عمامه ای مشکی که عبایی پشم شتری 🐫را بر دوشش انداخته بود و ریش بلند سفیدی که اصل و قلابی بودن آن را نمی فهمیدم 😒او بالای سرم ایستاده بود و به نرمی صحبت می کرد و می گفت :
- من امام خمینی عراق هستم ، من صاحب کتاب📚 و فتوا هستم . شما هم مثل خواهر دینی من هستید ، می دانی این کاری که می کنی انتحار است و انتحار در اسلام حرام است😳
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_زمر_آیه_۵۳
#هیچ_گاه_از_رحمت_پروردگار_
مهربان_ناامید_نشوید
(از آنجایی که آیات گذشته تهدیدهای مکرری در مورد مشرکان و ظالمان و گناهکاران آمده بود در آیه مورد بحث,
خداوند راه بازگشت و توبه را همراه با امیدواری, برای گناهکاران باز داشته است
چرا که هدف اصلی از همه این امور تنبیه و تربیت و هدایت انسان است نه انتقامجویی.
لذا خداوند به پیامبر گرامی اسلام می فرماید: ای پیامبر صلی الله علیه وآله)
بگو:ای بندگان من که بر خود اسراف و ظلم و ستم کردید از رحمت خداوند نومید نشوید,
که خدا همه گناهان را می آمرزد. به راستی که او آمرزنده مهربان است.
💚 #سلام_امام_زمانم 💚
این روزهای ساکت
چشمان خیلی ها
تا صبح ظهورت بارانی است!💔
به اشک چشم بی کسی محبانت
ترحم کن!🌻
السَّلاَمُ عَلَى خَلَفِ السَّلَفِ وَ صَاحِبِ الشَّرَفِ