eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
291 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
952 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم خداوند هرکس را به خاطر اعمال زشت گمراه سازد، هیچ هدایت کننده ای وجود ندارد (که او را هدایت کنند) و خداوند آنها را همچنان در طغیان و سرکشی رها می سازد تا حیران و سرگردان شوند
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز صد و پنجاه و ششم ┄┄┅┅✿❀🌿🌸🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 : (مطالب اين خطبه، بخشی از نوشته های افشاگرانهای است كه در سال ۴۰ هجری برای روشن شدن واقعيّتهای تاريخ اسلام به دستور امام نوشته شد) 1️⃣ گفتگو در روز شورا ♦️ ستايش خداوندی را سزاست که نه آسمانی مانع آگاهی او از آسمان ديگر و نه زمينی مانع او از زمين ديگر می شود. شخصی در روز شورا به من گفت: «ای فرزند ابوطالب! نسبت به خلافت حريص می باشی.» در پاسخ او گفتم: به خدا سوگند! شما با اينکه از پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) دورتريد، حريص تر می باشيد، امّا من شايسته تر و نزديک تر به پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) هستم. همانا من تنها حقِّ خود را مطالبه می کنم که شما بين من و آن حائل شديد و دستِ رد بر سينه ام زديد. پس چون در جمع حاضران با برهان قاطع او را مغلوب کردم، درمانده و سرگردان شد و نمی دانست در پاسخم چه بگويد!." 2️⃣ شكوه از قريش ♦️بار خدايا! از قريش و از تمامی آنها که ياريشان کردند به پيشگاه تو شکايت می کنم، زيرا قريش پيوند خويشاوندی مرا قطع کردند و مقام و منزلت بزرگ مرا کوچک شمردند و در غصب حقِّ من، با يکديگر هم داستان شدند، سپس گفتند: برخی از حق را بايد گرفت و برخی را بايد رها کرد. (يعنی خلافت حقّی است که بايد رهايش کنی.) 3️⃣ شكوه از ناكثين ♦️و آنها (طلحه و زبير و يارانشان) بر من خروج کردند و همسر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) - عايشه - را به همراه خود می کشيدند، چونان کنيزی را که به بازار بَرده فروشان می برند، به بصره روی آوردند در حالی که همسران خود را پشت پرده نگهداشتند. امّا پرده نشين حَرَم پيامبر(صلی الله علیه و آله) را در برابر ديدگان خود و ديگران قرار دادند. لشکری را گرد آوردند که همه آنها به اطاعت من گردن نهاده و بدون اکراه و با رضايت کامل با من بيعت کرده بودند. پس از ورود به بصره، به فرماندار من و خزانه داران بيت المال مسلمين و به مردم بصره حمله کردند، گروهی از آنان را شکنجه و گروه ديگر را با حيله کشتند. به خدا سوگند! اگر جز به يک نفر دست نمی يافتند و او را عمدآ بدون گناه می کشتند، کشتار همه آنها برای من حلال بود، زيرا همگان حضور داشتند و انکار نکردند و از مظلوم با دست و زبان دفاع نکردند، چه رسد به اينکه ناکثين به تعداد لشکريان خود از مردم بی دفاع بصره قتل عام کردند. ┄┄┅┅✿❀🌿🌸🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 : دعای امام (علیه السلام) در آغاز نبرد صفين در نبرد با قاسطین در هفتم صفر در سال ٣٧ هجری 1️⃣ نيايش در آستانه جنگ ♦️ای خدای آسمانِ برافراشته و فضایِ نگاه داشته! که آن را زمينه پيدايش شب و روز و جريان گردش ماه و خورشيد و مسير آمد و شد ستارگان سيّار قرار داده ای و جايگاه گروهی از فرشتگانت ساخته ای که از عبادت تو خسته نمی گردند؛ ای پروردگار اين زمين! که آن را جايگاه سکونت انسان ها و مکان رفت و آمد حشرات و چارپايان و پديده های ديدنی و ناديدنی غيرقابل شمارش قرار داده ای و ای پروردگار کوه های بلند و پابرجا! که آن را برای زمين چونان ميخ های محکم و برای مخلوقات تکيه گاهی مطمئن ساخته ای. اگر بر دشمن پيروزمان ساختی، ما را از تجاوز بر کنار دار و بر راه حق استوار فرما و چنانچه آنها را بر ما پيروز گرداندی شهادت نصيب ما فرموده و از شرک و فساد و فتنه ها، ما را نگهدار! 2️⃣ روش بسيج نيروها در جنگ ♦️کجايند آزادمردانی که به حمايت مردم خويش برخيزند؟ کجايند غيور مردانی که به هنگام نزول بلا و مشکلات مبارزه می کنند؟ هان مردم!! ننگ و عار پشت سر شما و بهشت در پيش روی شماست. ┄┄┅┅✿❀🌿🌸🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 📣 (در آستانه جنگ بصره، گروهی از اعراب،《 کلیب جرمی》 شخصی را جهت آگاهی از حقيقت و دانستن علل مبارزه امام (علیه السلام ) با ناكثين به نمايندگی نزد حضرت علی (علیه السلام ) فرستادند، امام به گونه ای با آن شخص صحبت فرمود كه حقيقت را دريافت، آنگاه به او فرمود: بيعت كن! كليب جرمی گفت: من نماينده گروهی هستم و قبل از مراجعه به آنان به هيچ كاری اقدام نمی كنم امام علیه السلام فرمود:) 🔹روش هدايت كردن ♦️اگر آنها تو را می فرستادند که محلِّ ريزش باران را بيابی، سپس به سوی آنان باز می گشتی و از گياه و سبزه و آب خبر می دادی، اگر مخالفت می کردند و به سرزمين های خشک و بی آب روی می آوردند، تو چه می کردی؟ گفت: آنها را رها می کردم و به سوی آب و گياه می رفتم، امام فرمود: پس دستت را برای بيعت کردن بگشای. مرد گفت: سوگند به خدا به هنگام روشن شدن حق، توانايی مخالفت نداشتم و با امام(علیه السلام) بيعت کردم. ┄┄┅┅✿❀🌿🌸🌿❀✿┅┅┄┄
❣ 🍃السَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ... 🌷سلام ‌بر تو‌ ای مولایی که در برابر کلام نافذت، همه دلیلها رنگ می بازد؛ سلام بر تو و بر روزی که برهان های محکمت، جایی برای تردید باقی نخواهند گذاشت... 📗صحیفه رضویه، ص541، زیارت امام زمان عجّل تعالی فرجه در حرم شریف امام رضا علیه السلام.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انسان شناسی ۲۴٠.mp3
12.24M
۲۲۶ ✘ چطور می‌شود بعضی‌ها اینقدر واضح روی عالَم غیبی که نمی‌بینند، حساب می‌کنند و قادرند امدادهایی را از آن جذب کنند، که دیگران نمی‌توانند؟ ✘ و چطور می‌شود که بعضی‌ها از ساده‌ترین تغییرات می‌ترسند و نمی‌توانند بسمت جلو حرکت کنند؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢آیت الله بهجت (ره) : 🔸اگر کسی طالب هدایت و معرفت خدا باشد و در طلب ، جدی و خالص باشد ، در و دیوار باذن الله ، هادی او خواهند بود .
🌷🌷🌷🌷🌷 دست‌نۅشتہ‌ي‌شھیدنویدصفری: دۅسدارم‌درمنتهاےِ‌بی‌کسی‌باشم، درمنتهای‌ِگُمنامے :) دوسدارم‌بدنم، درزیرِآفتاب‌سہ‌شبانه‌روز‌بمۅنه دوسدارم‌بدنم‌اززخم‌هایِ‌جایِ‌پای‌ِ‌دشمنانِ خداودین‌پُرباشه! دوسدارم‌سرمۅازپُشتِ سَربِبُرند، همه‌اینهارودوست‌دارم چۅن‌نمیخوام‌فردایِ‌قیامت، ڪه‌حضرت زهرا(سلام الله علیه و آله)برای‌شفاعتِ‌اُمّت‌پدرش‌ظهور میکنن من‌بااین‌جسمِ‌ڪم‌‌ارزشِ‌خودسالم حاضرباشم +اونقدرصادقانہ‌‌طلب‌ڪردی‌،ڪه‌همونطور که‌خواستے، فداییِ‌ارباب‌‌شدی🥀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات 🕊🌷🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
الحمدالله علی کل حال «يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِکَ»🤲
ندبه هاے دلتنگے
#داستان_واقعی #نسل_سوخته #نویسنده_شهید_سید_طاها_ایمانی #قسمت_۷ *═✧❁﷽❁✧═* توی همون حالت کیفم🧳 رو
*═✧❁﷽❁✧═*   بچه ها همه رفته بودن اما من پای👣 رفتن نداشتم توی حیاط مدرسه بالا و پایین می رفتم نه می تونستم برم  نه می تونستم از یه طرف راه می رفتم و گریه 😭می کردم که خدایا من رو ببخش از یه طرف دیگه شیطان😈 وسوسه ام می کرد   - حالا مگه چی شده؟  همه اش 1/5 نمره بود تو که بالاخره قبول می شدی این نمره که توی نتیجه قبولی تاثیری نداشت بالاخره تصمیمم رو گرفتم ... - خدایا من می خواستم برای تو شهید 🌷 بشم قصدم مسیر تو بود اما حالامن رو ببخش عزمم رو جزم 💪کردم و رفتم سمت دفتر  پشت در ایستادم - خدایا خودت توی قرآن گفتی خدا به هر که بخواد عزت میده به هر کی نخواد، نه عزت من از تو بود من رو ببخش🙏 که به عزت تو خیانت کردم و با چشم هام👀 دزدی کردم تو، من رو همه جا عزیز کردی و این تاوان خیانت من به عزت توئه 😓 و در🚪 زدم ...  رفتم داخل دفتر معلم ها دور هم نشسته بودن چایی ☕️می خوردن و برگه تصحیح می کردن با صدای در، سرشون رو آوردن بالا - تو هنوز اینجایی فضلی؟ _چرا نرفتی خونه؟ - آقای غیور ببخشید میشه یه لحظه بیاید دم در؟ سرش رو انداخت پایین - کار دارم فضلی اگه کارت واجب نیست برو فردا بیا اگرم واجبه از همون جا بگو  داریم برگه 📑صحیح می کنیم نمیشه بیای تو بغض گلوم رو گرفت جلوی همه؟  به خودم گفتم: - برو فردا بیا امروز با فردا چه فرقی می کنه جلوی همه بگی اون وقت ... اما بعدش ترسیدم 😰 _اگر شیطان نزاره فردا بیای چی؟ آقا نمیشه یه لحظه بیاید دم در؟  کارمون واجبه معلوم بود خسته و بی حوصله😖 است - یا بگو یا در رو ببند و برو سرده سوز میاد چند لحظه مکث کردم ...😐 - مهران خودت گند زدی و باید درستش کنی تا اینجا اومدن تاوان گناهت بود  نیومدن آقای غیور امتحان خداست  امتحان خدا؟  یا امتحان علوم؟ - آقا ما تقلب کردیم 🙁 یهو سر همه معلم ها با هم اومد بالا چشم هاشون 😳گرد شده بود علی الخصوص مدیر و ناظم که توی زاویه در تا اون لحظه ندیده بودم شون - برو فضلی مسخره بازی در نیار تو شاگرد اول مدرسه ای چرخیدم سمت مدیر ... - سلام ✋آقا به خدا جدی میگیم من سوال سوم رو یادم نمی اومد  بلند شدم برگه ام رو بدم چشمم افتاد به برگه جلویی بعدشم دیگه آقای رحمانی یکی از معلم های پایه پنجم بدجور خنده اش 😂گرفت - همین یه سوال؟ همچین گفتی: آقا ما تقلب کردیم که الان گفتم کل برگه ات رو با تقلب نوشتی برو بچه جون همه فکر کردن شوخی می کنم اما کم کم با دیدن حالت من معلوم شد اصلا شوخی نیست  خیلی جدی دوباره به معلم مون نگاه کردم 👀 - آقا اجازه لطفا سوال سوم رو به ما صفر بدید از ما گفتن بود آقا از اینجا گناهی گردن ما نیست❌ ولی اگر شما باور نکنید و خطش نزنید حق الناس گردن هر دوی ماست👌 - عجب پر رویی هم هست ها قد دهنت حرف بزن بچه سرم رو انداختم پایین حتی دلم❤️ نمی خواست ببینم کدوم یکی از معلم ها بود - اگر فکر کنم همه اش رو تقلب کردی و کلا بهت صفر بدم چی؟ ♻️ادامه دارد... ══ ೋ💠🌀💠ೋ══
💌 پای حرف هر کسی ننشین!