eitaa logo
اللهم ارزقنا شفاعت الحسین(ع)💕
397 دنبال‌کننده
26.1هزار عکس
23.8هزار ویدیو
390 فایل
مجموعه کانالهای حرف دل❤️ کانال امام حسین ع حرف دل❤️ افتخارم حسینی بودنم سایه خورشید سواران مطلب. رنج خودو راحت یاران طلب... گیفدونی حرف دل ایدی مدیر جهت تبادل وتبلیغ کانال شما دردو کانال https://eitaa.com/Ali_alill
مشاهده در ایتا
دانلود
چندین بار به میدان رفت و سرفراز بازگشت. آن هم با به درک واصل کردن چندین یزیدی. 🏴🏴🏴
بار آخر که می‌خواست به میدان برود انگار امام می‌دانست بازگشتی در کار نیست... 🥀🥀🥀
نگاهش را به اسمان دوخت و فرمود:: "خداوندا! گواه باش که جوانى براى جنگ با آنان مى رود که شبیه ترینِ مردم به پیامبرت از جهت صورت و سیرت و سخن گفتن است و ما هرگاه مشتاق دیدار پیامبر تو مى شدیم، به او نگاه مى کردیم 🖤🖤🖤🖤
علی می‌رفت و حسین مایوسانه نگاهش می‌کرد. پسر دور شده بود و در میانه میدان دیده می‌شد. با خود فکر می‌کرد این هدیه ناقابلی است برای دفاع از دین خدا و یاری حق. اما کسی نمی‌دانست حسین چگونه و با چه مشقتی از علی اکبرش سبط نبی خدا دل کند. 😭😭😭😭😭
علی دیگر میانه میدان بود. شمشیر می‌زد و رجز می‌خواند. ده ان را که به هلاکت رساند به سمت حسین روانه شد. همه سرشان را بالا گرفتند تا ببینند علی برای چه بازگشته. به امام که رسید آرام زمزمه کرد: "تشنه ام پدر" 😭😭😭😭😭🥀🥀🥀
سخت‌تر از نمی‌شد. آبی در خیمه نبود که به علی بدهند. تشنگی بیداد می‌کرد در آن گرما، اما از آب خبری نبود. "پسرم طاقت بیاور! بزودی جدت رسول خدا را با مشکی پر از آب زیارت خواهی کرد! " 😭😭😭😭
علی این را که شنید دلش قرص شد و دوباره به میدان بازگشت. این بار چهل نفر را به درک واصل کرد، اما وای از لحظه شهادتش...
 مُرّة بن مُنقِذ که با عمود آهن بر فرق سر علی زد دیگر توان در میدان ماندن نداشت. دستانش را دور گردن اسب انداخت تا او را به خیمه باز گرداند. 😭😭😭
اسب تربیت شده بود و اگر خون سر علی جلوی چشمانش را نمی‌گرفت او را نزد اهل بیتش می‌برد. حسین می‌دید که چه خونی از علی جاری شده. فاصله زیاد بود، اما چشمان پدر تیز. 😭😭😭😭🥀🥀🥀🥀🥀
🖤به ناگاه قلبش تیر کشید اسب کجا می‌رود. چرا علی را به سپاه دشمن برد. فریاد حسین بلند شد آن زمان که با چشمش "اربا اربا" شدن علی را می‌دید.🖤
دوره اش کرده بودند و هر کسی با هرچه به دستش می‌رسید می‌زد. شمشیر و نیزه در هم گم شده بود بس که بر تن علی اکبر فرود آمده بود. این جماعت که بودند اینان حتی به شبیه‌ترین مردم به رسول الله هم رحم نکردند و با او چنین کردند پس چرا دم از مسلمانی می‌زدند.. 😭😭😭😭😭😭😭😭😭🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
حسین غرق گریستن بود که ناگهان زینب از خیمه بیرون دوید و خود را روی بدن تکه تکه شده علی انداخت. خواهرش میانه میدان روی بدن علی بود و حسین تاب این لحظه را نیاورد. زینب را کشان کشان به خیمه برد و سعی کرد آرامش کند. اما چه کسی حسین را آرام می‌کرد... 😭😭😭😭😭😭🏴🏴🏴🏴🏴🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀