🌹آهای برگزار کننده های اعتکاف؛
🌱کارفرمای اعتکاف؛ خدای عزوجل
🌱پیمانکار اعتکاف؛ شما
🌱ناظرین پروژه؛ پیامبر، اهلبیت، شهدا و فرشته ها
🌱مدت اتمام پروژه؛ ۳۷۷۷دقیقه
🌱واریزی سه فاز اعتکاف؛
سه لبخند امام زمان"علیه السلام"
🎁شکرش رو با نماز شب خوندن ادا کن.
🌹 خدایا شکر
#اعتکاف_تشکیلات
🪴چک لیست مراسم استقبال
✍️امیرالمومنین می فرمایند؛ خداوند کارهای فاخر را دوست دارند.(تشریفات ممنوع.در حین سادگی و بی آلایشی، فاخر باشیم.)
🔆۱.فضاسازی عاطفی؛
افرادی که قرار است ابتدای ورود و حین حضور کرامت بخشی کنند انتخاب شده اند؟ ملاک انتخاب چه بوده؟
〽️ساعات ابتدایی؛ نوجوان دنبال حس تعلق می گردد.
🔆۲.فضاسازی رفتاری کلامی؛
واژه های که قرار است کادر، مربی و علمدار؛ ابتدای ورودی و حین حضور بمعتکف بگویند مشخص شده است.
❌خواهشا با نسل الان مصنوعی برخورد نکنیم. واژه هاهم فانتزی و خیلی رمانتیک نباشد.
🔆۳.فضاسازی شناختی
〽️معرفت بخشی؛ قوانین، احکام مسجد
〽️در هنگام حضور در صحن مسجد قرار است اطلاعاتی به او و والدینش داد شود؟ ساعات ملاقات، سین برنامه ها، موبایل نداشتن.
〽️اهدا بروشور دانش و مهارت استقبال از فرزند در شبها توسط والدین عالیست."بارگذاری میکنم"
⭕هر خانواده به همراه فرزندش توجیه یک دقیقه ایی بشود تا مبهم نباشد.
🎊میزِ خدمتِ از من بپرسید!
🔆۴.فضاسازی استشمامی
-بوی دلنشین اسفند
ذهن ما شرطی شده به معنویت جویی هنگام استشمام بوی اسفند.
❌برای فرار از انباشتگی کفش ها و بوی دلزدای جوراب ها کفش ها چه تدبیری کرده ایم؟
🔆۵.فضاسازی سمعی
خانواده ها و معتکفین اولین صوتی که به هنگام ورودی می شنوند چیست؟
یک مداحیِ شورِ معلوم نیست چی میخونه، که دائم قطع و وصل یا تغییر میکنه؟! یا مجموعه فایل های مناجاتیِ هنگامه ی استقبال. فعلاً فیتیله مناجات را همون ابتدا بالا نکشیم."ابتهال خوانی ها برای هنگامه افتتاحیه و حضور والدین عالیست"
🔆۶.فضاسازی بصری
معتکف و والدین قرار است اولین مشاهدشون چه باشد؟
سطل زباله که وسط حیاط مسجد هست و معلوم نیست چند سالی شسته نشده؟
🔆۷.فضاسازی معنوی
کادر اعتکاف دائم بدانند این حضور پر شور فضل خداوند است. با وضو باشند، فردی ختم صلوات داشته باشند.
🔆۸.فضاسازی زیبا شناختی
-هماهنگی و نظمِ موجود در تشکیلات را معتکف و والدینش می بینند.
-یکپارچگی در برنامه ریزی ها می باشد. یا وسط کار قرار نیست کی چیکار بکند.
-آراستگی مسجد
⭕خواهش میکنم بحث نظافت سرویس های بهداشتی را به یک نیروی خدماتی"زن در دختران و مرد در پسران" بسپاریم.
🔆۹.فضاسازی ساختاری
فرآیند پذیرش دقیقاً چگونه رقم می خورد. ابتدا باید معتکف نزد که برود و...
#اعتکاف_استقبال
#اعتکاف_فرهنگی
https://eitaa.com/nojavanetekaf
🪴اعتکاف؛ واحد گمشدگانه!
ماموریتت،
اولویتت،
خودت رو؛
پیدا کن...
#اعتکاف_فضا_سازی_کلامی
#اعتکاف_فرهنگی
https://eitaa.com/nojavanetekaf
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 ده شب؛ دهِ شب🔅
⭕️ از سیر تا پیاز اعتکاف دانش آموزی
🎖جلسه دوم
🎗با ارائه حجت الاسلام محسن عموچی
#اعتکاف_روشمند_هوشمند
https://eitaa.com/nojavanetekaf
🎁ایده برای روز اختتامیه یا افتتاحیه
🌱خاطره خوانی🌱
✍در ادامه متن خاطره ای از یک معتکف نوجوان را بار گذاری می کنم. احساس های متفاوت خودش را به نمایش گذاشته و همچنین تحول هایی که درون او رقم خورده است.می توانیم این خاطره را به صورت های متفاوت عملیاتی کنیم؛
🎊همین متن یا متنی این چنینی را با زیر صدا یکی از نوجوانان به صورت زنده بخواند و همزمان تصاویر اعتکاف در روز سوم نمایش داده شود.
🎊می توان ضبط نمود، با تصاویر اعتکاف ادغام کرد و تبدیل به کلیپ کرد. تا در مراسم اختتامیه نمایش داد.
*خاطره موجود👇👇👇 می تواند به دلیل مهندسی های هوشمندی که درونش شده، فضای اعتکاف را از ابهام برای مخاطب بیرون بیاورد. و در مراسم افتتاحیه پخش شود.
🎊می توان تبدیل به مسابقه کرد. تاببینیم کدام یک از معتکفین استعداد دارند زیبا حس بگیرند و بخوانند. بهترین آنها در جلسه اختتامیه بخواند.
#ایده
#علمدار
#اعتکاف_فرهنگی
🪴تولد در اعتکاف...
✍️اصن اومدنم یهویی شد. وارد مسجد که شدم بوی اسفند و زیر صدایی که گذاشته بودن، فازم رو عوض کرد. هر چند مبهم بودم نمیدونستم دقیقا قراره چیکار بکنیم.
مکان خواب و سرگروهم که مشخص شد یه کم وجودم آروم شد. یه وقت دیدم از بلندگوی مسجد یه کسی میگه"من علمدار اعتکافم، منو نمیبینید ولی من شما رو خوب میبینم. بدون لبخند زدن و نفس کشیدن بیایید تو صحن مسجد تا یه نماز ۲۰۰۰ رکعتی بخونیم" یه دفعه ایی همه خندیدند. انگار فضا منتظر یه تلنگر اینطوری بود."
خداییش علمداره خیلی باحال بود. میگفت سحر پتوهای ۳۰۰کیلویی رو کنار میزنید مثه یه مرد بلند میشید، سحری میخورید، نماز با چشای باز میخونید، بعد میخوابید. من که خوابم نمیبرد. حقیقتا نگران روزه فردا بودم.
یاقمربنی هاشم به زور سحر بلند شدیم. هم جذاب بود هم نبود. چهره ها دیدنی بود. صدای علمدار دوباره اومد"همه با هم، خورده و نخورده، گفته و نگفته بسم الله الرحمن الرحیم" دمش گرم فازمونو عوض می کرد.
حوالی ساعت۱۰ خمیازه های بچه ها تماشایی بود. سخنران گفت"سلام عرض میکنم خدمت دکترای خمیازه و پرفسورهای همیشه خسته که اینجا نشسته" موضوع بحثش قشنگ بود. چطوری با خودمون دعوا کنیم تا از خودمون کتک نخوریم.
عصر انگار با تمام وجود تجربه زندگی معنوی رو حس کردم. این حسم بی سابقه بود...
وقت افطار، دوباره سر و کله ی علمدار پیدا شد"تا نگفته ام کسی افطارش رو شروع نکنه. اجازه بدید هم پذیرایی بشند. آی اونایی که طاقت ندارید ۵دقیقه از دوست داشتنیهاتون فاصله بگیرید..."
بعد افطار از اینکه موفق شده بودم روزه بگیرم خوشحال بودم، لحظه های نشستن در کنار پدر و مادرم و حرف زدن بابت حس قشنگ با خدا بودن و روزه داری فوق العاده بود. به خصوص اونجایی که علمدار اعتکاف به شوخی میگفت" یه پنجمِ خوراکی های مادرتون به کادر اعتکاف میرسه"
نزدیک های ساعت یک شب بود. خوابم نمیبرد، میخواستم خلوت کردن با خودمو تجربه کنم. هر چند حس موبایل نداشتن رنجم می داد.تازه فهمیدم مادرم میگفت معتاد شده ایی یعنی چه. تصمیم گرفتم خودمو نصیحت کنم، اما انگار با یه ادمِ لوسُ،ننرُ لجباز داشتم صحبت می کردم، که طاقت شنیدن نداره. بی خیال نصیحت کردن خودم شدم. احساس کردم پسِ خودم نمیتونم بر بیام. خوبه به مادرم بگم میگفتی کاری برا بعضی رفتارهات بکن، بگم سعی کردم اما نشد.
ظهر روز دوم بین حلقه معرفتی برا چند لحظه غرورمو با چشمام دیدم، که همه رو هیچ و خودم رو همه چیز میدونم. کنجکاو شدم بدونم چرا دوست دارم همه رو اینطوری ببینم، چیزی به ذهنم نرسید.
عصر روز دوم یه تصمیم جدی گرفتم که حس همیشگیِ"خسته ام، حال ندارم" رو زمین گیر کنم. خدایی خیلی سخت بود. تا حداقل یه نماز دو رکعتی بخونم و خوندم اون هم سرعتی. تازه علمدار میگفت شب میخوایم نماز والدین بخونیم.یا ایزد منان...کی حال داره. داشتم پی میبردم به علم غیب علمدار. انگار ذهن خونی میکرد. میگفت حال دارم و نداریم، ما اینجا نداریم.
بعد افطار روز دوم؛ مادرم وقتی التماس دعا گفت و پیشونیمو بوسه زد؛ برا چند لحظه حس خوب میهمون خدا بودن و خدایی شدن بغض گلومو شکوند، چند قطره اشک ریختم یا به قول علمدار چشام بارونی شد. بیش از تر از من حال مادرم خوب بود. تا ساعت هشت منتظر می موند تا صلوات خاصه امام رضا رو بشنوه و بره.شکر.
روز سوم؛ یه دفعه ایی با شنیدن حرفای سخنران، بین سخنرانی با خودم چند دقیقه قهر کردم، از دست رفتارها و عادت هایی که داشتم. نمی دونستم هم دقیقاً باید از کجا چطوری تغییر کنم. تصمیم گرفتم با وجود تمام ضعف ها باخودم آشتی کنم. چون سنگینی این احساس رو نمیتونستم تحمل کنم.
برای چند لحظه قول های خاص و جدی به خودم و خدا دادم. اما ته دلم می دونستم مثه قول های همیشگیه که یه دقیقه هم دَوُوم نمیاره. انگار یکی میگفت همین اندازش هم خوبه.
بین نماز ظهر و عصر از خودم پرسیدم، چطور این فضای سالم و مومنانه رو حفظ کنم. چیز خاصی به ذهنم نرسید. اومدم که بیخیال این دغدغم بشم؛ علمدار اعتکاف که دیگه یقین آوردم علم غیب داره؛"بین دو نماز گفت؛ قطره از دریا فاصله بگیره تبخیر میشه. مسجد دریاست و ما قطره، بعد اعتکاف از دریا فاصله نگیر.دمش گرم.
حس عصر روز سوم عجیب بود. خصوصاً ساعات پایانیش. وقتی وسایل شخصی رو جمع می کردیم. جدی جدی خدا حافظی سختی بود. حسرت تموم شدنش، هم توی ذوق میزد هم نمیزد. تو سجده عهد کردم این حس پاک رو برا همیشه رها نکنم،بی معرفتی نکنم.
اطرافم رو که نگاه کردم دیدم بغض گلوی بچه ها منتظر یه تلنگر از علمداره. خداییش با مزه بود، مودب بود. میکروفن رو به دست گرفت. گرفتگی صداش از بغض گلوش بود، معلوم بود این لحظات براش سخته. مثه همیشه صورتش نشاط نداشت؛ درست حدس زدم قراره از سنگینی لحظه های آخر کم کنه، همین که بغضش شکست، بارون چشای بچه ها هم جاری شد؛
من اعتکاف و این فضا را دوست دارم
من گریه کردن با شما را دوست دارم
🪴علمدار بگوووووو
✍️قابل توجه کسانی که امشب درد می کشند، جای نگرانی نداره، عادیه.
آخرش ترک موبایل مثل ترک تریاکِه😀
پیشنهاد می کنم یه گوشی آیفون تو ذهنتون تصور کنید و تو گروه های مجازی ول گردی کنید، ببخشید وب گردی😉
#علمدار
#موبایل_ممنوع
https://eitaa.com/nojavanetekaf
♦️اخطارِ
♦️برق گرفتگی
♦️گاز گرفتگی
♦️گاااااز گرفتگی😀
جدیسسسسسسسسسست.😊
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 ده شب؛ دهِ شب🔅
⭕️ از سیر تا پیاز اعتکاف دانش آموزی
🎖جلسه سوم
🎗با ارائه حجت الاسلام محسن عموچی
#اعتکاف_روشمند_هوشمند
https://eitaa.com/nojavanetekaf