eitaa logo
نکته های دلنشین
265 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
3.3هزار ویدیو
6 فایل
مطالب کانال نکته های دلنشین : احادیث ، کلیپ های سخنرانی ، نکته های مهم زندگی و کاربردی و هشدارها...
مشاهده در ایتا
دانلود
طاووس ها همه چیز خوار هستند و اصطلاحا به آنها ground feeder گفته می‌شود به این معنی که از سبزی‌ها، علف، گل‌ها، حشرات، مارهای کوچک، مارمولک‌های سطح زمین تغذیه می‌کنند.
همه آدم ها بلدند شکایت کنند؛ اما فقط 5% آدم ها راه حل می دهند. دنیا برای پیشرفت بیشتر به این 5% نیاز دارد. جزء این 5% باشیم!
⚡️ابن ابي الحديد مي‌‌گويد : 🔥معاويه مردم عراق و شام و غير آن دو را مأمور كرده بود تا به علي (ع) دشنام دهند و از او برائت بجويند!! و خودش هم در خطبه‌ها چنين مي‌‌كرد و آن را سنت قرار داده بود و اين سنت سيئه‌ي او تا زمان عمر بن عبدالعزيز ادامه داشت تا اين كه او اين سنت را برداشت!! 📒شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج4، ص: 56
#حدیث_روز امیرالمومنین : 🔸 #ریاکار، ظاهرش زیبا و باطنش، بیمار است! ‌ 📚 امالی صدوق، ص ۳۹۸ ‌
👈 پاداش پاکدامنی  آیت الله کشمیری صبح ها قریب دو ساعت به ظهر مانده در یکی از ایوان صحن امیرالمؤمنین علیه السلام می نشستند و افراد مختلف در این موقع برای گرفتن استخاره به ایشان مراجعه می کردند. ایشان فرمودند: مدتی بود، می دیدم زنی با عبای سیاه و حالت زنان معیدی (روستائی و چادرنشین) زیر ناودان طلا می نشیند و زنها به او مراجعه می کنند. او نیز با تسبیحی که به دست دارد برایشان استخاره می گیرد. این حالت نظرم را جلب کرد. روزی به یکی از خدام صحن مطهر گفتم هنگام ظهر که کار این زن تمام می شود او را نزد من آورد. از او سؤال کردم: تو چه می کنی؟ گفت برای زنها استخاره می گیرم. گفتم استخاره را از که آموختی؟ چه ذکری می خوانی؟ و چگونه مسائل را به مردم می گوئی؟ گفت: من داستانی دارم و شروع به تعریف آن کرد و گفت: من زنی بودم که با شوهرم و فرزندانم زندگی عادی را می گذراندم؛ شوهرم در اثر حادثه ای از دنیا رفت و من با چهار فرزند یتیم ماندیم! خانواده شوهرم، به این عنوان که من بدشگون هستم و قدم من باعث مرگ پسرشان شده است، مرا از خود طرد کردند. خانواده خودم هم اعتنایی به مشکلات مادی من نداشتند؛ لذا زندگی را با زحمات زیاد و رنج فروان می گذراندم. ضمنا از آنجا که زنی جوان بودم، طبعا دامهایی نیز برای انحرافم گسترده می شد. چندین مرتبه بر اثر احتیاجات مادی نزدیک بود به دام بیفتم و به فساد کشیده شوم و تن به فحشاء بدهم؛ ولی خداوند کمک نمود و خودداری کردم؛ تا روزی بر اثر شدت احتیاج و گرفتاری تصمیم گرفتم که چون زندگی برایم سخت شده و دیگر چاره ای نداشتم، تن به فحشاء بدهم. من تصمیم خودم را گرفته بودم؛ اما این بار نیز خدا به فریادم رسید و مرا نجات داد. در بین ما رسم است که اگر حاجتی داریم به حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام می آییم و سه روز اعتصاب غذا می کنیم تا حاجتمان را بگیریم و اکثرا هم حاجت خود را می گیرند. من تصمیم گرفتم این رسم را انجام دهم؛ پس رفتم کنار ضریح حضرت عباس علیه السلام و اعتصاب غذا را شروع کردم. روز سوم بود که کنار ضریح خوابم برد و حضرت عباس به خوابم آمد و حاجتم را برآورده و فرمود: تو برای مردم استخاره بگیر! عرض کردم من استخاره بلد نیستم! فرمود: تو تسبیح را به دست بگیر؛ ما حاضریم و به تو می گوییم که چه بگوئی. از خواب بیدار شدم و با خود گفتم: این چه خوابی است که دیده ام؟ آیا براستی حاجت من روا شده است و دیگر مشکلی نخواهم داشت؟ مردد بودم چه کنم؟ بالاخره، تصمیم گرفتم که اعتصابم را شکسته و از حرم خارج شوم، ببینم چه می شود. از حرم خارج شدم و داخل صحن شدم. از یکی از راهروهای خروجی که می گذشم زنی به من برخورد کرد و گفت خانم استخاره می گیری؟ تعجب کردم این زن چه می گوید؟ معمول نیست که زن استخاره بگیرد، آن هم زنی چادرنشین و روستائی! آیا این خانم از خوابم مطلع است؟ آیا از طرف حضرت مأمور است؟ بالاخره به او گفتم: من تسبیح برای استخاره ندارم. فورا تسبیحی به من داد و گفت: این تسبیح را بگیر و استخاره کن! دست بردم و با توجهی که به حضرت ابوالفضل داشتم، مشتی از دانه های تسبیح را گرفتم، دیدم حضرت در مقابلم ظاهر شد و فرمود به این زن چه بگویم. مطلب را گفتم و او رفت. از آن تاریخ من هفته ای یک روز به این محل زیر ناودان طلا می آیم و زنانی که وضع مرا می دانند، نزدم می آیند و من برایشان استخاره می گیرم. بابت هر استخاره پولی به من می دهند. ظهر آن روز با پول حاصله، وسایل معیشت زندگی خودم و فرزندانم را تهیه می کنم و به منزل برمی گردم. 📗 ، ص88 ✍ سید علی اکبر صداقت
〰🍃🌺✨〰✨🌺🍃〰 ﷽❤️ سلام امام زمانم ❤️﷽ هـــــزار قصـــــہ نوشتیـــــم بـر صحیـــــفہ ےِ دِل هنوز عشـــــقِ تـــــو عنوانِ سَـر مقـــالہ ے ماسٺـــــ ☀️تعجیل در ظهور 3صلوات☀ 〰🍃🌺✨〰✨🌺🍃〰
سلام صبح بخیر امروز یکشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۷
👈 نتیجه دوستی با نااهلان شیر مردی در بیابان عبور می کرد، خرسی را دید که گرفتار اژدها شده، و اژدها او را محکم گرفته و می کشد، و او هر چه تلاش می کند نمی تواند خود را از اژدها نجات دهد. آن مرد برای نجات خرس، دست به کار شد و سرانجام خرس را نجات داد. از آن پس خرس مثل سگ اصحاب کهف برای پاسداری از آن شیر مرد به دنبال او راه افتاد، تا در همه جا به او خدمت کند و خدمت او را جبران نماید. حکیمی به آن شیر مرد رسید و به او گفت: خرس یک حیوان نااهل است، دوستی با نااهلان روا نیست، به دوستی خرس دل نبند...   شیر مرد سخن حکیم را گوش نکرد و حتی به او گفت: تو نسبت به من حسادت می ورزی، برای اینکه می بینی خرسی این گونه خادم من شده است. تا روزی خرس در بیابان خوابیده بود، آن شیر مرد نیز در کنار خرس خوابیده بود مگسی به سراغ خرس آمد، خرس هر چه با دستش آن مگس را رد می کرد، باز مگس می آمد و او را آزار می داد.  سرانجام خرس برخاست و رفت کنار کوه و سنگ بزرگی برداشت و آورد دید آن مگس روی صورت آن شیر مرد نشسته است، آن سنگ بزرگ را با خشم روی آن مگس انداخت تا او را بکشد، در نتیجه سر آن شیر مرد زیر آن سنگ بزرگ کوفته شد و او جان داد.  🍂مهر ابله، مهر خرس آمد یقین 🍂کین او مهر است و مهر اوست کین 👌بنابر این با ابلهان جاهل، همنشین مباش. 📗 ✍ جلال‌الدین محمد بلخی (مولانا)
👈 برصیصای عابد حکایت ایمان آدمی، حکایت غریبی است، آدمی اگر عابدترین خلق روزگارهم باشد، پیوسته باید کشیک نفس کشد چه آنکه نفس انسان سرکش است و بدلگام. بوده اند در تاریخ کسانی که در ردیف بندگان خاص خدا جای داشته‌اند اما سرنوشتشان با کفر و شرک در هم آمیخته شد. نمونه مسجّل و روشن آن، ابلیس سیه روی است که بنا به روایتی از امیر اهل ایمان، علی علیه السلام، شش هزار سال خدای را پرستش نمود اما عاقبت با حسد بردن بر آدمی، گرفتار نخوت و کبر گردید و کارنامه سفید گذشته‌اش را سیاه و سرنوشت تاریک آینده‌اش را تباه ساخت. بلعم باعورا، نمونه دیگری است که بنا به نقلی، به پایه و رتبتی رسیده بود که اسم اعظم خدا را می‌دانست و با این اسم، کرامت‌ها از وی سر می‌زد. اما عاقبت در بند شیطان گرفتار آمد و از راه راست بیرون شد.(ماجرای بلعم باعورا در داستان قبل ذکر شد.) برصیصای عابد نمونه سومی است که داستان آن، در قرآن کریم مورد اشاره واقع شده است. در زیر حکایت وی به اختصار از منظر قرآن روایت شده است: در بنی اسرائیل عابدی بود بنام «برصیصا» که مدت درازی از عمر خود را به عبادت و بندگی گذرانیده بود و کار او بجایی رسید که مریض ها و دیوانگان به دعای وی بهبودی و شفا پیدا می کردند. اتفاقاً دختری از خانواده ای بزرگ، دیوانه شد و برادرانش او را به نزد همان عابد نامبرده آوردند و خواهر را درمحل عبادت عابد گذاشتند و خود برگشتند تا شاید بر اثر دعای او خوب شود. شیطان از این فرصت استفاده کرده و پیوسته برصیصا را وسوسه نموده و جمال زن را در مقابل وی جلوه می داد. بالاخره عابد نتوانست خود را حفظ کند و با آن زن زنا کرد و زن از آن عابد آبستن شد. برصیصا بر اثر وسوسه های شیطان از ترس آنکه مبادا رسوا شود او را کشت و دفن کرد. شیطان بعد از این پیش آمد به نزد یکی از برادران او رفت و داستان عابد را مفصلاً شرح داد و محل دفن خواهر آنها را نیز نشان داد. وقتی برادرها از این پیش آمد ناگوار اطلاع یافتند مردم شهر را باخبر کردند و این خبر به سلطان شهر رسید. سلطان با عده ای نزد عابد رفت و از جریان جویا شد و برصیصا که چاره ای جز اعتراف نداشت به تمام کردار خود اقرار کرد. پس سلطان دستور اعدام وی را صادر کرد. همین که او را بالای چوبه دار بردند شیطان بصورت مردی به نزدش آمده و گفت: «آن کسی که تو را به این ورطه انداخت من بودم اینک اگر نجات می خواهی باید اطاعت مرا بنمائی.» عابد پرسید: چکار باید بکنم؟ شیطان گفت: یک مرتبه مرا سجده کن. عابد سؤال کرد: در این حال که من بر بالای دار هستم چگونه تو را سجده کنم. شیطان گفت: من به یک اشاره قناعت می کنم. عابد فقط با سر اشاره به سجده کرد و در آخرین لحظات زندگی نسبت به پروردگار جهان کافر شد و پس از چند دقیقه به زندگیش خاتمه دادند. نام برصیصا در کنار نام ابلیس و بلعم باعورا به عنوان (سه عابد بدنام) یاد می‌شود که هر سه به رغم پیشینه‌ی درخشان در عبادت و بندگی، سرانجامشان تباه می‌شود. 📗 ✍ مرحوم محمدی اشتهاردی