eitaa logo
نکته های ناب نوحه ، نکات ناب ، فاطمیه
6هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حاجی هميشه می گفت: ما هيچ وقت از لطف و عنايت علیهم السلام ، مخصوصاً آقا امام رضا عليه السلام بی نياز نيستيم... هواپيمای سوخو رو حاج احمدکاظمی وارد نيروی هوايی سپاه كرد مراسم افتتاحيه‌ اش را همه انتظار داشتيم در تهران باشد ، ولی سردار گفت: می خوام مراسم افتتاحيه توی مشهد باشه مشهد كوچیک بود و كفاف چنين برنامه‌ ای رو نمی داد بعضی ها همين رو به سردار گفتند ؛ ولی سردار اصرار داشت مراسم توی مشهد برگزار بشه. با برج مراقبت هماهنگی های لازم شده بود خلبان ، بر فراز آسمان ، هواپيما را چند دور ، دور حرم آقا امام رضا علیه السلام داد اين را سردار ازش خواسته بود. خيلی ها تازه دليل اصرار سردار را فهميده بودند. روحش شاد 🏴 نکته های ناب کـوتاه @noktehayenabekotah
زن و مرد جوان به محله جدید اسباب کشی کردند. صبح روز بعد وقت صرف خانم متوجه شد که همسایه اش در حال آویزان کردن رخت های شسته است. رو به همسرش کرد و گفت: لباس ها را چندان تمیز نشسته. احتمالا بلد نیست لباس بشوید شاید هم باید پودرش را عوض کند. مرد هیچ نگفت. مدتی به همین منوال گذشت و هر بار که زن همسایه های شسته را آویزان می کرد، او همان حرف ها را تکرار می کرد. یک روز با تعجب متوجه شد همسایه لباس ها را خوب شسته و روی طناب پهن کرده است به همسرش گفت: یاد گرفته چه طور لباس بشوید. مرد گفت: امروز صبح زود بیدار شدم و هایمان را تمیز کردم! مشکل تمیز نبودن پنجره های ما بود . بعضی وقت ها بد نیست به خودمون بگیم شاید مشکل از خود ماست 🏴 نکته های ناب کـوتاه @noktehayenabekotah
@noktehayenabekotah امیرالمومنین علیه السلام مولا فرمودند تعجب میکنم از کـــسی که نا امـــید است در حـالی که نجــات بخشی مثل #استغفار همراه‌اوست #نهج_البلاغه #حکمت ۸۷
📖 مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزهای شکایت می کرد. تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش، در مزرعه شخم می زد. یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد. بلافاصله همسر نق نقو مثل همیشه شکایت را آغاز کرد. ناگهان قاطر پیر با هر دو پای عقبی لگدی محکم به پشت سر زن زد و او در دم، کشته شد. در مراسم تشییع جنازه چند روز بعد، کشیش متوجه چیز عجیبی شد. هر وقت یک زن عزادار برای تسلیت گویی به مرد کشاورز نزدیک می شد، مرد گوش می داد و به نشانۀ تصدیق سر خود را بالا و پایین می کرد، اما هنگامی که یک مرد عزادار به او نزدیک می شد، او بعد از یک دقیقه گوش کردن سر خود را به نشانۀ مخالفت تکان می داد. پس از مراسم تدفین، کشیش از کشاورز قضیه را پرسید. کشاورز گفت: خوب، این زنان می آمدند چیز خوبی در مورد همسر من می گفتند، که چقدر خوب بود، یا چه قدر خوشگل یا خوش لباس بود، بنابراین من هم تصدیق می کردم. کشیش پرسید: پس مردها چه می گفتند؟ کشاورز گفت: آنها می خواستند بدانند که آیا قاطر را حاضرم بفروشم یا نه!؟ انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
اگر برای به دست آوردن پول مجبوری دروغ بگویی و دیگران را فریب بدهی، تهیدست بمان... اگر برای به دست آوردن جاه و باید چاپلوسی کنی و تملق بگویی ، از آن چشم بپوش ... اگر برای آن که مشهور شوی ، مجبور می شوی مانند دیگران ، خیانت کنی ، در گمنامی زندگی کن... بگذار دیگران پیش چشم تو با وبا فریب دادن ثروتمند شوند. با تملق و چاپلوسی شغل های بزرگ را بدست آوردند و با خیانت و نادرستی شهرت پیدا کنند... تو گمنام و تهیدست و قانع باش ، زیرا اگر چنین کنی تو سرمایه ای را که آنها از دست داده اند ، به دست آورده ای و آن است... 🏴 نکته های ناب کـوتاه @noktehayenabekotah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آلبرت انشتین از دانشگاه خود اخراج شد ولی را با فرضیه هایش دگرگون کرد. ونگوک در سراسر زندگی خود حتی یک تابلو نفروخت اما امروز آثار او میلیون ها دلار ارزش دارد گابریل گارسیا مارکز برای نوشتن رمانِ صد سال تنهایی ، سه سال درب خانه را بر روی خودش بست . در این سه سال همسر او برای آنکه از نمیرند حتی پلوپز خانه را هم فروخت اما در نهایت اثری بی مانند خلق شد و برای نویسنده اش جایزه ی نوبل ادبیات را به ارمغان آورد این آدم‌ ها هیچ نبوغ خاصی نداشته اند ، نبوغ آنها در شناخت خود بود. نبوغ آنها در دنبال کردن راهشان بود. نبوغ آنها در توانایی و در جور دیگر فکر کردن بود. و نپذیرفتن به عنوان یک اصل غیر قابل تغییر بوده است. آنها شهامت رو برو شدن با مشکلات را پیدا کردند 🏴 نکته های ناب کـوتاه @noktehayenabekotah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیرمرد هر روز توی محله پسرک رو با پای برهنه میدید که با توپ پلاستیکی بازی می کرد. روزی رفت و یه کفش کتونی نو خرید و اومد به پسرک گفت: بیا این کفش ها رو بپوش پسرک کفش ها رو پوشید و خوشحال رو به پیرمرد کرد و گفت: شما هستی؟ پیرمرد لبش رو گزید و گفت نه پسرجان پسرک گفت پس دوست خدایی ، چون من دیشب فقط‌ به خدا گفتم که کفش ندارم. دوست خدا بودن سخت نیست 🏴 نکته های ناب کـوتاه @noktehayenabekotah
مرحوم محدث قمی می فرماید: سید نعمت الله جزایری چون در اوائل تحصیل قادر به تهیه چراغ نبود از نور برای مطالعه استفاده می کرد لذا از کثرت مطالعه چشم او کم نور شده بود از این رو طبق اعتقادی که داشت ، تربت سیدالشهداء علیه السلام را به چشم خود مالید و از آن روشنی دیده اش افزون گشت محدث قمی اضافه می کند این موضوع جای تعجب ندارد زیرا دِمیری دانشمند و دیگران نقل می کنند که افعی وقتی که کور می شود بعد از طی مسافتی طولانی به هدایت الهی چشمانش را به گیاهی می مالد و در اثر آن دوباره بینا می شود پس در صورتی که خداوند در آن گیاه این خاصیت را قرار داده چه عجب که در فرزند رسول اللّه صلی الله علیه و آله چنین اثری وجود داشته باشد . فوائد الرضویه ، صفحه ۶۹۵ 🏴 نکته های ناب کـوتاه @noktehayenabekotah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هارون عهد کرد هرکس حرف حکیمانه و شیرینی زد به او کیسه زری ببخشد، روزی دید پیرمردی با سختی ، مشغول کاشت درخت زیتون است هارون گفت ای پیرمرد تو با این سن و سال زیتون می کاری و حال آنکه عمر تو کفاف برداشت آن نمی کند؟ پیرمرد خندید و گفت دیگران کاشتند و ما خوردیم ما هم میکاریم ، دیگران بخورند. هارون خوشش آمد و کیسه زری به او داد پیرمرد گفت درختان مردم بعد از سال ها میوه میدهد ولی درخت ما در حال میوه داد. هارون بیشتر خوشش آمد و کیسه ای دیگر زر به او داد پیرمرد گفت درختان دیگر سالی یکبار میوه می‌دهد اما ما دوبار به بار نشست. هارون بیشتر خوشش آمد کیسه ی زری دیگر به او داد و زود از آنجا عبور کرد و می گفت: اگر بایستیم خزانه را خالی خواهد کرد 🏴 نکته های ناب کـوتاه @noktehayenabekotah
یک روز ملا نصر الدين براي تعمير بام خانه خود مجبور شد مصالح ساختماني را بر پشت الاغ بگذارد و به بالاي پشت بام ببرد. الاغ هم به سختي از پله ها بالا رفت. ملا مصالح ساختماني را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پايين هدايت كرد. ملا نمي دانست كه خر از پله بالا مي رود، ولي به هيچ وجه از پله پايين نمي آيد. هر كاري كرد، الاغ از پله پايين نيامد. ملا الاغ را رها كرد و به خانه آمد كه استراحت كند. در همين موقع ديد الاغ دارد روي پشت بام بالا و پايين مي پرد. وقتي كه دوباره به پشت بام رفت، مي خواست الاغ را آرام كند كه ديد الاغ به هيچ وجه آرام نمي شود. برگشت و بعد از مدتي متوجه شد كه سقف اتاق خراب شده و پاهاي الاغ از سقف آويزان شده است. بالاخره الاغ از سقف به زمين افتاد و مرد. بعد ملا نصرالدين گفت لعنت بر من كه نمي دانستم كه اگر خری به جايگاه رفيع و پست مهمي برسد، هم آنجا را خراب مي كند و هم خودش را مي كشد. 🏴 نکته های ناب کـوتاه @noktehayenabekotah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
@noktehayenabekotah پیرمرد عــراقی با عصــا و کمر خمیده، داشت به ســـمت کــربلا میرفت.. میگن کجا میـری با این قد خمیده؟ میگه اباعبدالله رو دیدم... ، اِلَی‌اَلْغَریب اِلَی العَزیز ، 🏴
خیلی‌ ها سوال میکنند: اگر خانوادگی به این سفر برویم ، خوب است؟ بله، خیلی زیباست که بروید. مخصوصاً وقتی با بچه‌ های کوچک خودتان به این سفر می‌ روید ، تداعی‌ کنندۀ خیلی از معانی است! آقا الحسین علیه السلام این سفر را خانوادگی آمدند ، چرا ما خانوادگی نرویم؟ مخصوصاً با فرزند کوچک خودمان. مثلاً اگر کسی دختر سه‌ ساله‌ ای داشته باشد و در این سفر حرکت کند، چقدر زیباست! البته همه باید مراقب این بچه‌ ها باشند. مواظب باشید بچه‌ ها خسته نشوند، اگر بچه‌ تان خسته شد و یک‌ دفعه‌ ای گفت برویم خانه ، دیگه خسته‌ شدم ، به او بگویید ان‌ شاءالله به زودی می‌ رویم ، یا اگر دیدید خیلی خسته شده، حتماً سوار شوید و نگذارید بچه اذیت بشود. حجه‌الاسلام پناهیان 🏴 نکته های ناب کـوتاه @noktehayenabekotah
وارد داروخانه شدم و منتظر بودم تا ام رو آماده کنند. بنده خدایی وارد شد و با لهجه‌ی ساده و روستایی پرسید آقا کرم ضد سیمان دارین؟ فروشنده داروخانه که انگار موضوعی برای خندیدن پیدا کرده بود با لحنی تمسخر آمیز پرسید: کرم ضد سیمان؟ بله داریم خوبش هم داریم . کرم ضد تیرآهن و آجر هم داریم. حالا میخوای یا خارجی؟ اما گفته باشم خارجی گرونه ... مرد نگاهش رو به دستاش دوخت و اون رو به صورت فروشنده گرفت و گفت کارگر ساختمان هستم دستام زبر شده ، نمیتونم صورت دخترم رو ناز کنم اگه بهتره لطفا خارجی بده لبخند روی لب های فروشنده خشک شد. چه حقیر و کوچک است آن کسی که در این دنیا به خود است. چرا که نمی داند بعد از بازی شطرنج ، شاه و سرباز همه در یک جعبه قرار می گیرند 🏴 نکته های ناب کـوتاه @noktehayenabekotah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نعنایی که داخل سبد سبزی فروشی هست ، حتی اگر یک هم از آن بچینی جایش هرگز سبز نمی شود. اما همین نعنا وقتی توی باغچه است و ریشه در خاک دارد حتی اگر ساقه اش را هم بچینی باز سبز می شود ، زیادتر می شود که کمتر نمی شود پس هرچه دلت میخواهد نعنا بچین! اصلا اگر می خواهی بیشتر شود باید بچینی. ما هم چیزی شبیه نعنا هستیم. اگر اهل باشیم به شرط این که بخشش های ما ریشه در خدا داشته باشد و بریده از او نباشد ، یعنی به انگیزه ی الهی ببخشیم ؛ چیزی که از دست نمی دهیم هیچ ، بلکه برخوردارتر هم خواهیم شد و این حقیقتی است که امیرالمؤمنین علی علیه السلام از آن پرده بر می دارد: اِستَنزِلُوا الرِّزقَ بِالصَدَقَةِ . رزق و را با بخشش و صدقه فرود آورید ، یعنی تو وقتی از پول و از اعتبار و از قدرت خود مایه میگذاری ، این خود موجب فرو آمدن رزق و روزی خواهد شد 🏴 نکته های ناب کـوتاه @noktehayenabekotah
مرحوم آیت ‌الله مجتهدی میفرمود در روایت است وقتی تلقین برای بعضی مردگان خوانده میشود و او را تکان میدهند و میگویند: اِسمَع اِفهَم ملائکه می خندند که این بود نفهمید الان چگونه بفهمد؟ خدا کند ما از این دسته نباشیم که ملائکه به ما بخندند. ان‌ شاالله تا زنده هستیم ، بشنویم و بفهمیم یک جای دیگر که ملائکه می خندند ، زن است که رویش را از نامحرم نمی‌ گرفته و حالا مرده است. وقتی او را دفن می کنند ، باید روی او ر ا باز کنند و عقب بزنند ، قبر کن می گوید: یک مَحرَم بیاید   اینجا ملائکه می خندند و می گویند: این وقتی زنده بود ، همه سر و صورت او را می دیدند و محرم و نداشت ، حالا می گویید محرم بیاید، رویش را عقب بزند 🏴 نکته های ناب کـوتاه @noktehayenabekotah
تو شلوغیِ اربعين ديدم خانمی با عبای عربی روبروی حرم سيدالشهدا با لهجه و كلام عربی با ارباب صحبت می کرد عربی می دانستم ؛ زنِ عرب می‌ گفت: آبرويم را نبر ، به سختی اذن از شوهرم گرفته ام . بچه هايم را گم كرده‌ام ، اگر با بچه ها به خانه برنگردم شوهرم مرا می‌كشد. گريه می كرد و با سوزِ او اطرافيان هم گريه می كردند كم كم لحن صحبتش تندتر شد: آقا تو خودت دختر داشتی. جان سه ساله ات كاری بكن. چند ساعت است گم كرده‌ام هايم را. كمی به من برخورد كه چرا اين‌ طور دارد با امام حسين علیه السلام حرف میزند !!! ناگهان دو كودک از پشت سر عبايش را گرفتند. يُمّا يُمّا می كردند. زن متعجب شد. بچه‌ها را به او دادند، اما بی خيالِ بچه ها دوباره روبرویِ حرم گريه اش بيشتر شد. كرده بوديم! رفتم جلو و گفتم: خانم چرا گريه می‌ كنی؟ خدا را شاكر باش! زن با اشک های جاری از چشمش گفت: من از صاحب اين حرم بچه هایِ لالم را كه لال مادرزاد بودند خواسته‌ام، اما نه تنها بچه هايم را دادند ، بلكه شفای بچه هايم را هم امضا كردند 🏴 نکته های ناب کـوتاه @noktehayenabekotah
مرحوم حاج اسماعیل دولابی میفرمود خیلی نگو من گناهکارم ، هی نگو من ، این را ادامه نده تا خودت هم به این یقین برسی... روی صفات و کارهای خوبت کار کن تا روی آن ها به یقین برسی . معصیت را به یقین نرسان . ایمان را به شک تبدیل نکن زبان اینه که اگه چهار بار بگی بیچاره‌ام و عادت کنی ، اوضاع خیلی بد میشود. همیشه بگو الحمدلله ، شکر خدا ، بلکه بتوانی دلت را هم با زبانت همراه کنی اگر پَکر هستی دو مرتبه همراه با دلت بگو الحمدلله آن وقت غمت را از بین می‌ برد... 🏴 نکته های ناب کـوتاه @noktehayenabekotah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنده خدایی دعا می کرد پروردگارا! از كسانى که به من ظلم کرده اند ، درگذر و این دعا را بسیار تكرار مى كرد شخصی به او گفت شنيدم كه براى دشمنانت آن قدر دعاى و بخشش کردی كه آرزو کردم اى كاش از کسانی بودم که به تو ستم کرده اند. چه شد که تو را به چنين دعايی واداشت؟ در پاسخ گفت خداوند فرموده است فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ . پس هر كس گذشت كند و اصلاح نماید ، او با خداست. شورى ٤٠ یعنی خداوند پاداش خاص و ویژه ای برای او مقرر فرموده است. پروردگارا! از هرکه به من ستم کرده است ، درگذر و کسی را که به او ستم نموده یا غیبتش کرده ام درگذر ... 🏴 نکته های ناب کـوتاه @noktehayenabekotah
نقل است برای سلطان محمود غزنوی كبكی را آوردند كه لنگ بود. فروشنده برای فروشش قیمت زياد می‌خواست. سلطان محمود حكمت قيمت زياد كبك لنگ را جويا شد فروشنده گفت: وقتی دام پهن می‌كنم برای كبک‌ها ، اين كبک را نزديک دام‌ها رها می‌ كنم. آواز خوش سر می‌دهد و كبک‌ های ديگر به سراغش می‌ آيند و در اين وقت در دام گرفتار می‌ شوند. هر بار كه را برای شكار ببريم، حتما تعدادی زياد كبک گرفتار دام می‌ شوند سلطان محمود دستور به خريدن کبک داد و چون مبلغ را به فروشنده دادند و كبک را به سلطان ، تيغی بر گردن كبک لنگ زد و سرش را جدا كرد فروشنده كه ناباوارنه سر قطع شده و تن بی‌ جان كبک را می‌ ديد ، گفت اين كبک را چرا سر بريديد؟ سلطان محمود گفت: هر كس ملت و قوم خود را بفروشد ، بايد سرش جدا شود 🏴 نکته های ناب کـوتاه @noktehayenabekotah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا