eitaa logo
نکته های ناب نوحه ، نکات ناب ، فاطمیه
6.1هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ با ذره ز غبــارهـای چادرت ، از گوشه‌ ی خرابه مرا کربلا بده خانم جان یا حضرت رقیه: می گـویند سـری را که درد نمی‌کند دستمال نمی بندند اما سر من درد می‌کند برای سربندی که نام مقدس شما روی آن شـــده باشـد ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 ! خداوندا امشب چه شبی است. در و دیوار فرو ریخته‌ ی خرابه غزل کدامین خداحافظی را می سرایند؟ زینب سلام الله علیها ، این بانوی نور و نافله های نیمه شب ، دستی به آسمان دارد و دستی بر سر رقیه سلام الله علیها ؛ که بخواب عزیز برادرم. باز هم رقیه سلام الله علیها و گریه های شبانه ، باز هم بهانه ی بابا و بی قراری هایش و این بار شامیان چه نامردانه پاسخ بی قراریِ رقیه سلام الله علیها را می دهند و سر بابا را نزد او می آورند. آن شب، هیچ‌کس توان جدا کردن رقیه سلام الله علیها را از سرِ بابا نداشت. بی بی جان با سرِ بابا چه گفتی؟ چشم های پدر ، کدامین سرود رفتن را برایت خواند که مانند فرشته ای کوچک، از گوشه خرابه تا عرش اعلا پر کشیدی و غربتِ خرابه را برای عمه به جای نهادی. شهادت فاطمی ترین اسیر قافله، حضرت رقیه سلام الله علیها را خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و همه شما محبین تسلیت عرض می نماییم انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
Taheri-Shab 03 Moharam1397-005.mp3
5.33M
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِالله 🎙 محمـد رضـا طاهـری 🗒 شهادت حضرت رقیه ⏱ ۰۹ دقیقـه و ۲۳ ثانیه نشر دهنده معارف باشید ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 در ۲۵ سالی که امیرالمومنین علیه السلام خانه‌ نشین بود زبیر کامل تغییر کرد یکی از دلایلش دنیا طلبی ها و بریز و بپاش هایی که در دوران خلیفه سوم اتفاق افتاد کار را به آنجا رساند. مسعودی تاریخ نویس اهل‌ سنت می‌ نویسد زیبر ۱۱ خانه اشرافی داشت. اشرافی گری سبب می شود انسان از امامش دور شود. کینه ها عامل دیگر از همراهی نکردن امام علیه السلام است. در کربلا مردم با امام حسین علیه السلام مشکلی نداشتند اما مردم می گفتند ما تو را به خاطر بغض امیرالمومنین علیه السلام می کشیم. در جریان فدک یکی از عواملی که باعث شد آن ها به درب خانه امیرالمومنین علی علیه السلام بیایند حسادت بود چون در هر مساله ای که پیش می آمد خداوند در قرآن علی ابن ابیطالب علیه السلام را تجلیل می کرد حسادت در آنها گل کرد. چیزی که شیطان را از درگاه الهی راند و بیرون کرد تکبر بود و حاضر نشد ولایت را بپذیرد. یکی از این عیوب میتواند انسان را از اهل بیت علیهم السلام دور کند. استاد حسینی قمی انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
مرحـوم علامه طباطبایی: فرستادن تبـدیل بــه چنـان نــوری در عالــم بـرزخ برای مردگان میشود که آنها را از گرفتـاری های آن عـالـم نجات میـدهد. تا میتوانید برای اموات خود صلوات بفرستید که چشم انتظارند اسـت. شـــادی روح همه‌ی شهدا و اموات صلـواتی هـــدیه بفرمایید ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 قرآن می‏فرماید: لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم. سوره حدید ، آیه۲۳. آن گونه باشید که اگر چیزی را از دست دادید، تاسف نخورید و اگر چیزی به شما دادند، شاد نشوید. راستی آیا می‏شود انسان اینگونه متعادل باشد که دادن‏ ها و گرفتن‏‌ها در او اثری نگذارد؟ کارمند بانک، یک روز مسئول دریافت پول مردم می‏ شود و روز دیگر مسئول پرداخت پول به مردم می‏ شود. نه آن روزی که پول می‏گیرد خوشحال است و نه آن روزی که می‏ پردازد، ناراحت. زیرا او می‏داند هر دو روز، امانتداری بیش نبوده است. مثالی دیگر: برای لاستیک تراکتور، حرکت در زمین هموار و غیر هموار یکسان است، ولی برای لاستیک دوچرخه، تفاوت دارد. نشستن و برخاستن یک گنجشک، روی شاخه گل اثر می‏گذارد ولی روی درخت تنومند، اثر چندانی ندارد. آری، انسان‏های بزرگ به خاطر سعی صدری که دارند، مسایل جزئی در روح آنان اثر چندانی ندارد. امام حسین علیه السلام ظهر عاشورا در برابر دهها تیر که به سویش رها شد و ده ها داغی که دید ، نماز با حال و خشوعی خواند، در حالی که کوچک‏ ترین حرکت، ما را از نماز یا خشوع باز می‏دارد. انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
Mirza-10.mp3
3.97M
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِالله 🎙استـاد میـرزامحمــدی 🗒 قلب‌های مبتلای امام ⏱ ۰۷ دقیقـه و ۰۰ ثانـیـه نشر دهنده معارف باشید ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 آمد و گفت مى‏ خواهم بروم اصفهان. گفتم دو، سه روز بايد صبر كنى. اون هم رفت. يك هفته‏ اى گذشته بود كه ياد او افتادم. نكند خجالت مى‏ كشد پيش من بيايد. سراغش رفتم ، گفت: ديگر نمى‏ خواهم به اصفهان بروم. چند شب بعد براى سركشى به سوله‏ ى دسته‏‌ ها رفتم. صداى گريه مى‏‌ آمد، نزديك شدم. خودش بود. علت را از بچه‏ ها جويا شدم. گفتند: چند شب است كه سوله را آب و جارو مى‏ كند و مثل اين كه منتظر كسى باشد، سر از پا نمى‏ شناسد ، گاهى هم گريه مى‏ كند. در عمليات كربلاى ده، پس از حماسه آفرينى در شكستن خط اول دشمن، جزء اولين شهداء بود كه رداى فاخر شهادت، زيبنده‏ ى وجودش گرديد. او بهمن امينى بود كه دير آمد و زود از ميان ما پر كشيد. حديث حماسه اكبر جوانى. احمد رضا كريميان ، لشكر ۱۴ امام حسين علیه السلام ، تابستان ۷۵ ، صفحه ۴۸ انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
کجای مدینه سراغ شما را نگیرم که هر کوچه، شمیم نفس شما را گرفته؟ از کــدام کوچه بگــذرم که هوای شما، هوایی‌ اش نکرده باشد؟! به کـدام حادثه بگریزم که از مـــرثیه مظلـومی شمـا، زمــزمه آشفته و نداشته باشد؟! مظلومـــانه امام حسن مجتبی علیه السلام را خدمت همه شما تسلیت عرض می نمایم ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 آقای غریبم سلام. سال ها بود زهر در کام داشتی و دم بر نمی آوردی. سال ها بود به هر بهانه ای راه خانه مخفی مادر را پیش می گرفتی و زائر شبانه اش بودی ، اگر دردت را به خاک او نمی گفتی ، دیگر چه کسی می توانست مرهم زخم هایت باشد؟ سالها بود حتی برای زیارت مزار جدت باید از ازدحام نگاه های مرموز و پر کینه عبور می کردی و خود می دانستی معنی آن نگاه ها را. سالها بود پشت صبر را به خاک رسانده بودی و طاقت برایت شده بود مصیبتی. با این حال، هر که از هر کجا بی‌نصیب میماند، راه خانه شما احاطه‌اش میکرد و ناگاه، خود راجلوی دروازه کرامت شما میدید و بی پروا حاجتش را طلب میکرد. از کوچه ها که می گذشتی، هرکس به بهانه ای در مسیر راهت می ایستاد تا لحظه‌ای، جلوه ای از بهشت را در سیمای ملکوتی شما ببیند وشما با آن لبخند بی ریا و مهربانت به او سلام کنی؛ درست مثل جد بزرگوارت. با این وجود ، شما در شهر خودت هم غریب بودی و در خانه‌ات و در میان دوستان و... حالا چگونه میشود این همه غربت را بایک کلمه تصویر کرد، امام مظلوم و غریب ما ... انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
حجت الاسلام سید احمد دارستانی_مصائب جانسوز امام حسن علیه السلام-1485604117.mp3
9.6M
السَّــلامُ عَلَیْکَ یا مَظلُوم 🎙سـید احمد دارستانی 🗒 شهادت امام مجتبی ⏱ ۰۶ دقیقه و ۱۴ ثانیه نشر دهنده معارف باشید ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 آقا امام حسن مجتبی علیه السلام بسیار با گذشت و بزرگوار بودند و از ستم دیگران چشم پوشی می کرد. بارها پیش می آمد که واکنش حضرت به رفتار ناشایست دیگران، سبب تغییر رویه فرد خطاکار می شد. در همسایگی حضرت، خانواده ای یهودی زندگی می کردند. دیوار خانه یهودی، شکاف برداشته و نَم از منزل او به خانه امام نفوذ کرده بود. روزی زن یهودی برای درخواست نیازی به خانه ی آن حضرت رفت و دید که شکاف دیوار سبب شده است که دیوار خانه امام نجس شود. نزد شوهرش رفت و او را آگاه ساخت. مرد یهودی خدمت حضرت آمد و پوزش خواست و از اینکه امام ، در این مدت سکوت کرده و چیزی نگفته بود ، شرمنده شد. امام برای اینکه او بیش تر شرمنده نشود، فرمودند: از جدم رسول خدا صل الله علیه و آله شنیدم که فرمود: با همسایه مهربانی کنید. یهودی با دیدن گذشت و برخورد پسندیده ایشان به خانه اش برگشت و دست زن و بچه اش را گرفت و نزد امام آمد و از ایشان خواست تا آنان را به دین اسلام درآورد. شهیدی، محمد حسن، تحفة الواعظین، جلد ۲ ، صفحه ۱۰۶ انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
می گــوید: مـن از حسین علیه السلام آموختـم که چگونه انسـان می‌تواند در حالی که تحت است برنده باشد و از او آمـوختـم کـه چگـونه می‌ توان زیـر فشـار ظلــم بود و پیروز شد. دُشـمَنَت کُـشـت وَلی تـو خامـوش نشد ، آری آن جلـوه کــه فانی نشـود نور خـــداســت. نــه بقــا کــرد ستمگر ، نه بجا ماند ستم، ظالـم از دست شـد و پایه بجاست ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 هفتصد سال پیش در شهر اصفهان مسجدی می‌ ساختند. کار تمام شده بود و کارگران در حال انجام خرده کاری‌ های پایانی بودند ، پیرزنی از آنجا رد میشد ، ناگهان پیرزن ایستاد و گفت بنظرم مناره مسجد کج است! کارگران‌ خندیدند ولی معمار با صدای بلند فریاد زد ساکت! چوب بیاورید و به مناره تکیه دهید ، حالا همه باهم ، فشار بدید و مرتب از پیرزن می‌ پرسید مادر درست شد؟ بعد از چند دقیقه پیرزن گفت بله درست شد و از آنجا رفت. کارگران گفتند مگر می‌ شود مناره را با فشار صاف کرد؟ معمار گفت: نه! ولی میتوان جلوی شایعه را گرفت! اگر پیرزن می‌ رفت و به اشتباه به مردم می گفت مناره کج است و شایعه کج بودن مناره بالا می‌ گرفت، دیگر هرگز نمیشد مناره را در نظر مردم صاف کرد! ولی من الان با یک چوب و کمی فشار، مناره را برای همیشه صاف کردم. از شایعه بترسید! در تجارت و کسب و کارتان ، حتی در زندگی خود از شایعه بترسید! اگر به موقع وارد عمل شوید به راحتی مناره زندگیتان صاف خواهد شد. به نقل از دکتر الهی قمشه‌ ای انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
Raefipoor-33.mp3
3.98M
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِالله 🎙 علی اکبـر رائفی پور 🗒 نگاه به تعالیم اسلام ⏱ ۰۷ دقیقـه و ۰۰ ثانیه نشر دهنده معارف باشید ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 درويشی بود که لباس و غذا نداشت. هر روز در شهر هرات غلامان حاكم شهر را می ديد كه جامه‌ های زيبا و گران قيمت بر تن دارند و كمربند های ابريشمی بر كمر می بندند. یه روز با جسارت رو به آسمان كرد و گفت خدایا بنده نوازی را از این حاکم بخشنده شهر ما ياد بگير . ما هم بنده تو هستيم. زمان گذشت و روزی حاکم خزانه دار را دستگير كرد و دست و پايش را بست. می خواست بداند که طلاهای خزانه را چه كرده است؟ هرچه از غلامان سوال می کرد ، چيزی نمی‌ گفتند . يك ماه غلامان را شكنجه كرد تا به حرف بیایند که طلا و پول خزانه حاكم كجاست؟ تهدید کرد اگر نگوييد گلويتان را می برم و زبانتان را بيرون می كشم. اما غلامان شب و روز شكنجه را تحمل می كردند و هيچ نمی گفتند. حاکم آن ها را سخت شکنجه كرد ولی هيچ کدام لب به سخن باز نكردند ، و راز خزانه دار را افشا نكردند. شبی درويش در خواب صدايی را شنيد كه می گفت: ای درویش! بندگی و اطاعت را از اين غلامان ياد بگير انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
ثروتمندی سبدی پراز غذای به فقیری داد. فقیر لبخند زد و سبد را گرفت و از آنجا دور شـد . فقیر همه آنهـا را دور ریخـت و بجـای آنها گُل های زیبایی در سبد گذاشت و برگرداند ثروتمند شگفت زده شــد و گفت سبدی که پـر از چیزهای کثیف بود، پراز گُل زیبــا کرده ای و نزدم آورده ای؟ فقیرگفت هرکس آنچه در دل دارد می بخشد ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 تا حالا میان جامعه با این دسته افراد مواجه شدید که برای هر کاری متوسل به قسم می‌شوند! به والله به پیر به پیغمبر به حضرت عباس به جان مادرم به جان بچه‌ هام ، به قرآن ، آخه چرا این‌ قدر قسم می‌ خوریم. طرف همین‌ طور پشت سر هم قسم می‌ خوره که کارش پیش بره! بیشتر اوقات از قسم هم سوء استفاده می‌ شه ، یعنی برای این که دروغش آشکار نشه قسم می‌ خوره، اگه هم واقعاً راست باشه که نیاز به این همه قسم خوردن نداره چرا که حرف راست راه خودش رو پیدا می‌ کنه. به آدم‌ هایی که خیلی قسم می‌ خورن باید این آیه شریف رو یادآور شد. وَلاَ تَجْعَلُواْ اللّهَ عُرْضَةً لِّأَیْمَانِكُمْ أَن تَبَرُّواْ وَتَتَّقُواْ وَ تُصْلِحُواْ بَیْنَ النَّاسِ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ . سوره بقره ، آیه ۲۲۴. خدا را در معرض سوگند هاى خود قرار ندهید! و براى اینکه نیکى کنید ، و تقوا پیشه سازید ، و در میان مردم اصلاح کنید سوگند یاد ننمایید! و خداوند شنوا و داناست انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
4_5884431574379791778.mp3
3.98M
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِالله 🎙حجه الاسلام کاشانی 🗒 بَندِ پول و حبِّ مقام ⏱ ۰۷ دقیقـه و ۰۰ ثانـیه نشر دهنده معارف باشید ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 خدا به حضرت موسی علیه السلام فرمود: بار دیگر که برای مناجات آمدی ، بدترین مخلوق مرا به همراه بیاور! حضرت موسی علیه السلام هنگام بازگشت در فکر فرو رفت که چه کسی را ببرد؟ به هرکس که فکر می کرد با خود می‌گفت: شاید خدا او را دوست داشته باشد. سرانجام موسی علیه السلام سگی را یافت که تمام بدنش را کِرم گرفته و لاشه گندیده اش رها شده بود و بوی عفونتش رهگذران را آزار می داد. با خود گفت شاید این منفورترین موجود نزد خدا باشد؛ اما این مطلب به ذهنش خطور کرد که شاید خدا همین موجود را نیز دوست داشته باشد. هنگامی که به میقات رفت ، ندا آمد ای موسی! چیزی به همراه نیاوردی؟ موسی علیه السلام پاسخ داد به هرچه نگاه کردم ، آن را شایسته دوست داشتن تو دیدم. ندا رسید: ای موسی! اگر آن سگ را به همراه آورده بودی ، از چشم ما می افتادی! و یا در جای دیگر آمده است ای موسی به عزت و جلالم قسم ، اگر آن سگ را می آوردی نامت را از دیوان انبیاء محو می کرددم انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
شخصی خـدمت صـلی الله علیـه و آلـه آمد و عـرض کرد پـدر و مـادر پیری دارم که بخاطر اُنس با مـن مایل نیستند جـهاد بروم پیامبر صلی الله علیه‌ وآله فرمود پیش پدر و مادرت بمان. قسـم به آن که جانم در دسـت اوست اُنـس یک روز آنان با تـو از جهاد یک سال بهتـــر است. البته در صورتی که واجـب نباشـد. منبع : بحـارالانوار جلد ۷۴ ، صفحه ۵۲ ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 مریدی لرزان نزد حکیم آمد و عارض گشت که ای حکیم خوابی بسیار ترسناک بدیدم. حکیم گفت بگو بدانم خواب چه دیده ای که بیقراری؟ مرد گفت در خواب دیدم سه گرگ گرسنه مرا دنبال می کردند و گاهی به قدر یک مایل و گاهی دو مایل از من فاصله گرفته اما ناگه از تاریکی بیرون جسته و پاچه مرا به دندان گرفتندی. در این میان کسی اندک گوشتی مرا بدادی که ‌به آنها دهم و آنان را سیر نموده و خود را رهایی بخشم لیک آن تکه گوشت به قدری اندک ‌بوده که دندان نیش آنان را نیز چرب نمی کرد. حکیم دستی بر سر کچلش کشید و لختی آن را خاراند و سپس گفت: آن سه گرگ قبوض آب و برق و گاز بوده که پس از هر ماه و گاهی دو ماه بر تو حمله ور می گردند و آن تکه گوشت یارانه توست که به دستت داده اند. مرد چون این تعبیر شگرف را بشنید، گریبان خویش دریده و دعاهایی نثار مسولین کرده که ‌به دلیل شورانگیز بودن در این مقال نمی گنجد ... انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
22.Maghame Madar.mp3
3M
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِالله 🎙سـید احمد دارستانی 🗒 احترام زیاد بـه مادر ⏱ ۰۲ دقیقه و ۳۸ ثانیه نشر دهنده معارف باشید ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 ؟ آتش گلوله و خمپاره لحظه اى قطع نمى شد. از زمین و آسمان مثل نقل و نبات گلوله می بارید. فرصت نفس کشیدن نبود چه رسد به تکان خوردن و عقب و جلو رفتن. هرکس هر کجا مى‌ توانست پناه می گرفت. ولو به این که زمین را بچسبد و سرش را پنهان کند. یک هو یه بابایى دوید طرفم و ناغافل خمپاره‌ اى خورد کنارش و موج انفجار اون رو بلند کرد و کوبید روی من ، نفس تو سینه ام قفل شد. کم مانده بود کار دستم بدهد. با بدبختى از روی خودم انداختمش کنار. بنده خدا لحظه اى بعد با چشمان هراسان از جا پرید. دور و اطراف رو نگاه کرد و بعد هم به من گفت برادر اتوشویى کجاست؟ لباس هایم بدجورى چروك شده. با تعجب پرسیدم: اتوشویى؟ گفت بله آخر مى خواهم چند تا بربرى بخرم، ببرم خانه!! دوزاریم افتاد که طرف رو موج گرفته. افتادم به دست و پا که یک وقت قاطى نکند و بلاملایى سرم بیاورد. سریع سمت اورژانس صحرایى را نشان دادم و گفتم: آنجاست برو و سلام برسان. گفت چشم و مثل شصت تیر رفت. خدا را شکر کردم که بلا دفع شد! انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
ﻣـﺮﺩی ﺗﺎﺑﻠﻮﯼ ﮐﺎﺭﯼ ﺷــﺪﻩ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺭﻭﯼ ﺩﯾــﻮﺍﺭ ﻧﺼﺐ ﮐﺮﺩ ﻫﻤﺴــﺮﺵ به او ﮔﻔﺖ ﺣﺎﻝ ﺑـﺮﺍﺩﺭﺕ ﺭﺍ کــه ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﺍﯼ؟ ﺑـﺎ ﻋﺼﺒـــﺎﻧﯿﺖ ﮔـــﻔﺖ ﺍﻻﻥ ﻧــﺪﺍﺭﻡ. امـا ﺭﻭﯼ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪ شده ﺑﻮﺩ: ﺑﯿﺎ ﺗﺎ ﻗــﺪﺭ یکدﯾﮕﺮ ﺑـﺪﺍنیم کـه تا ناگه زیکدیگر نمانیم ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50