#پروفایل_گل
#پروفایل❢خاص❥
•●❥JOiN👇🏼
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Jõıň ⇄☞ @Axe_Porofil 💌
#پروفایل_خاص
#پروفایل❢خاص❥
•●❥JOiN👇🏼
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Jõıň ⇄☞ @Axe_Porofil 💌
هدایت شده از خصوصی عجایب جهان
گوشی توی دستم لرزید. پیام از هانیه بود. بازش کردم.
_سنا خیلی نگران شدم. امیر مجتبی تو سرماخوردگی هاش تب شدید میکنه. میشه ببینی تب داره یا نه.
به امیر مجتبی نگاه کردم. با چه بهانه ای دستم رو به صورت همسر تازه محرم شدم بزنم. دوباره گوشی لرزید و به صفحش نگاه کردم.
_من میام اونجا ولی باید صبر کنم داداشم بره خونه ی خودشون. تو رو خدا مراقبش باش.
گوشی رو روی اپن گذاشتم. بالای سر امیر مجتبی نشستم. نگاهی به چهره ی جذابش انداختم. دستم رو تا نزدیکی پیشونیش بردم تو راه مکث کردم و زیر لب گفتم
_خدایا خواهش میکنم بیدار نشه.
به سختی جلوی لرزش دستم رو گرفتم و کف دستم رو روی پیشونیش گذاشتم. خدا رو شکر شدت تبش بالا نیست. دستم رو برداشتم که چشم هاش رو باز کرد و از خجالت سرم یخ کرد. شرمنده لب زدم.
_ببخشید. میخواستم ببینم تب دارید یا نه.
نیم خیز شد و با لبخند نگاهم کرد...
https://eitaa.com/joinchat/3259629617C46f880cfa3
با شوهرش تازه محرم شدن خجالت کشید بهش دست بزنه😂❤️♨️