eitaa logo
ن والقلم(کریمی)
450 دنبال‌کننده
824 عکس
2.3هزار ویدیو
225 فایل
جهت ارتباط با مدیر کانال از آی دی زیر استفاده کنید @Servant 🎤با ما همراه باشید : ڪاناݪ تࢪبیتـےو آموزشـے، همراه با خلاقیت (سازه ها و کاࢪدستـےها و بازےها و ...) دࢪمقطع ابتدایـے
مشاهده در ایتا
دانلود
39.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
1⃣ یک رقم با یک رقم 2⃣مراحل رسیدن به مهارت عملیات قسمت چهارم جدول شطرنجی کلاس ╲\╭┓ ╭🌈☀️✳️@nonvalglm ┗╯\╲
42.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
1⃣ یک رقم با یک رقم 2⃣مراحل رسیدن به مهارت عملیات قسمت پنجم جدول شطرنجی کلاس ادامه دارد ╲\╭┓ ╭🌈☀️✳️@nonvalglm ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳۹ شیوه ی طراحی با خطوط ساده ╔━━━━━━━━━╗ 🌼➤‌@nonvalglm ╚━━━━━━━━━╝
9.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۴۰ نقاشی جالب سکه ای ╔━━━━━━━━━╗ 🌼➤‌@nonvalglm ╚━━━━━━━━━╝
masjed_0.ppsx
8.05M
پاورپونت در مورد مسجد و آداب مسجد 📿 🕌📿 ╲\╭┓ ╭ 🕋 📿 ✳️ @nonvalglm ┗╯\╲
16.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اذان کودک در مسجد 🌷 🕌🌷 ╲\╭┓ ╭ 🕋 🌷✳️ @nonvalglm ┗╯\╲
💢داستان حكیم و پسر تنبل🔻🔻🔻 مردی پسر تنبلی داشت که از زیر کار درمی‌رفت و همه چیز را به شوخی می‌گرفت. روزی او را نزد حکیم آورد و گفت: از شما می‌خواهم به این پسر من ، چیزی بگویید که دست از این تنبلی و بی‌تفاوتی‌اش بر دارد و مثل بقیه بچه‌ها به دنیای واقعیت و کار و تلاش برگردد. حکیم با لبخند به پسر نگاه کرد و گفت: پسرم اگر تو همین باشی که پدرت می‌گوید زندگی سخت و دشواری مقابلت هست. آیا این را می‌دانی؟  پسر تنبل شانه‌هایش را بالا انداخت و گفت: مهم نیست؟ حکیم با تبسم گفت: آفرین به تو که چیزی برای گفتن داری. لطفاً همینی که می‌گویی را درشت روی این تخته بنویس و برای استراحت با پدرت چند روزی میهمان ما باش. صبح روز بعد وقتی همه شاگردان برای خوردن صبحانه دور هم جمع شدند حکیم به آشپز گفت که برای پسر تنبل غذای بسیار کمی بریزد. طوری که فقط سر پایش نگه دارد. پسر که از غذای کم خود به شدت شاکی شده بود نزد حکیم آمد و به اعتراض گفت: آشپز ،برای من غذای بسیار کمی ریخت. حکیم بی آن که حرفی بزند به نوشته‌ای که شب قبل پسر روی تخته نوشته بود اشاره کرد و گفت: این نوشته را با صدای بلند بخوان! حرفی است که خودت نوشته‌ای روی تخته نوشته شده بود: مهم نیست! و این برای پسر تنبل بسیار گران تمام شد. ظهر که شد دوباره موقع ناهار غذای کمی تحویل پسر تنبل شد. این بار پسر با اعتراض همراه پدرش نزد حکیم آمد و گفت: من اگر همین‌طوری کم غذا بخورم که خواهم مرد. حکیم دوباره به تخته اشاره کرد و گفت: جواب تو همین است که خودت همیشه می‌گویی. روز سوم پسر تنبل زار و نحیف نزد حکیم آمد و گفت: لطفاً به من بگویید اگر بخواهم غذای کافی به دست آورم چه کار کنم؟ حکیم به آشپزخانه رفت و گفت: هر چه را آشپز می‌گوید تا ظهر انجام بده. پسر تنبل تا ظهر در آشپزخانه کار کرد و ظهر به اندازه کافی غذا خورد. او خوشحال و خندان نزد حکیم آمد و گفت: چه خوب شد راهی برای نجات از گرسنگی پیدا کردم! و بعد خوشحال و خندان برای تأمین شام خود به آشپزخانه برگشت.  پدر پسر تنبل با تعجب به حکیم نگاه کرد و از او پرسید: راز این به کار افتادن فرزندم چه بود؟ حکیم با خنده گفت: او حق داشت بگوید مهم نیست! چون چیزی که برای شما مهم بود و برای حفظ اهمیتش حاضر بودید تلاش کنید، او به خاطر تنبلی‌اش و این که همیشه شما بار کار او را بر دوش می‌گرفتید دلیلی برای مهم نبودنش پیدا می‌کرد. اما وقتی موضوع به گرسنگی خودش برگشت فهمید که اوضاع جدی است و این‌جا دیگر جای بازی نیست. معنی مهم بودن را فهمید و به خود تکانی داد. شما هم از این به بعد عواقب کار و نظر او را مستقیم به خودش برگردانید و بی‌جهت بار تنبلی او را خودتان به تنهایی به دوش نکشید. خواهید دید که وقتی ببیند نتیجه اعمال ناپسندش مستقیم متوجه خودش می‌شود اعمال درست برای او مهم می‌شوند و دیگر همه چیز عالم برایش نامهم نمی‌شوند. @nonvalglm
5.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۲ توجه به استعداد فرزند تربیت فرزند استاد دوست محمدی 💕 🦋💕 ╲\╭┓ ╭ 🦋💕 ✳️ @nonvalglm ┗╯\╲
29.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
1⃣ عددی (الگویی) 2⃣مراحل رسیدن به مهارت عملیات قسمت ششم جدول شطرنجی کلاس این جدول توضیحاتی در رابطه با سرعت بخشی به حل این جدول و ذهنی سازی اعدادش دارد که به مرور ارائه می دهیم ادامه دارد ╲\╭┓ ╭🌈☀️✳️@nonvalglm ┗╯\╲