📛😳📃😢📛
#سیاحت_ݟرب
#آقانجفی_قوچانی
#قسمت_سیهشتم
گفت :من تربیت شده درمدینه شریفه بوده ام واین کوه های سبز وخرم وباروح وریحان از ییلاقات پست آنجا است .
🌟قال رسول الله (ص)، (ابوفاطمة): «أنا مدینة العلم و عليٌّ بابها؛ من شهر علم هستم و علی (ع) هم درب آن است.»
من تربیت شدهی دست فاطمه (س)، دختر پیغمبرم که او نیز چون پدرش: «مدینة الحکمة و العصمة و عليٌّ بابها؛ شهر حکمت و عصمت است و علی درب آن شهر است»
و اوست لیلهی مبارکه و لیلة القدر، و اوست بهتر از هزار ماه، و او است که علوم قرآن بر او نازل شده است که: «فیهايُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍحَکیمٍ؛ در آن شب هر امری براساس حکمت، تدبیر و جدا میگردد. / سوره دخان،4»🌟
و اوست شجره زیتونه، «لاشَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَکادُ زَيْتُها يُضی ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ؛ نه شرقی است و نه غربی، نزدیک است بدون تماسّ با آتش شعله ور شود / سوره نور، 35»
🌟و اوست که «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ؛ فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان برای تقدیر هرکاری نازل میشوند. / سوره قدر،4»
و این نوشته زهرا (سلام الله علیها) است که هادی به من رسانید، به این مضمون که: «یکی از اولاد من به تو وارد میشود، از او پذیرایی کن که او صاحب تو است.»😍
☺️گفتم: من میخواهم در میان این باغها و خیام و پستی بلندیها و کنار رودخانهها گردش کنم و از کمّ و کیف اینجا باخبر باشم و شاید آشنایی از بنی نوع (اقوام) خود را در اینجا ببینم.
گفت: در اینجا آزادی، آنچه دلت بخواهد حاضر است.
ولی در داخل شدن خیمه، اجازه و سلام لازم است و هنگامی که من وارد اینجا شدم، خیمهی دختر بزرگ شما را دیدم و به لحاظ آشنایی با شما، بر او وارد شدم و او را دوست گرفتم و اگر میخواهید به آنجا بروید، من هم همراه شما خواهم آمد.
👌گفتم: البتّه میروم.
برخاستم با او رفتم.
در نزدیکی خیمه سلام کردم. او صدای مرا شناخت، با خدمهی خود بیرون دویدند. پس از زیارت یکدیگر و حمد خدا از نعمت و رحمتهای بیپایان او، وارد خیمه شدیم. به روی تختهای جواهرآگین نشستیم. او و رفقایش در یک صف و من و همراهانم در یک صف. «مُتَّكِئینَ عَلَيْها مُتَقابِلینَ؛ در حالی که بر آن تکیه زده و روبروی یکدیگرند. /سوره واقعه 16»
رو به رو بودن بِه از پهلو بود.🍃
🆔 @barzakhe
💀🔥🔥👹🔥🔥💀
📛😳📃😢📛
#سیاحت_ݟرب
#آقانجفی_قوچانی
#قسمت_سیونهم
🤔پرسیدم: در این سفر بر تو چطور گذشت؟
گفت: در منزل اوّل و در اراضی حسد، مقداری از فشارها و سختیها دیدم😢 و گویا بر غالب مسافرین، این طور سختیها بلکه بدتر از آن وارد میشود و در بعضی جاها فهمیدم که خلاصی من از ناحیهی شما بود و از این جهت شما را دعای رحمت نمودم. 😍
حتّی هنگامی که خواهرم مسافر این عالم گردید و شما هم سفرتان نزدیک شد، از خدا شفای شما را خواستار شدم که والده و خواهران دیگرم، خوار و بیپرستار نمانند.☺️
🤔پرسیدم: از آن خواهرت که مسافر این عالم گردید، چه خبر داری؟
گفت: خواهرم را در اینجا دیدم.
از من در جلالت و بزرگواری، بالاتر بود و از او حال و گزارشات بین راه را پرسیدم. آن صدمات و پیاده رویها را ندیده بود. فقط اراضی مسامحه را دیده بود، آن هم به خوشی، و بقيّه را گویا به طيّ الارض آمده بود.
گفتم: رمز کار او این است که قریب هیجده سال که از سنین عمرش گذشت، مسافر این عالم شد و مثل ما مجال نیافت که بار خود را سنگین و کار خود را سخت نماید.😔
در اندیشه فرو رفتم که چه ناتمامی در وجود من و حالات و کار و حواشی کار با من است که چنین شدم.🤔
از صدمات مترقّبه که حالا خلاصم و از بازماندگان در دنیا نیز قطع علاقه شده است. 🌟«فَلاأَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَؤْمَئِذٍ؛ هیچ یک از پیوندهای خویشاوندی میان آنها نخواهد بود./ سوره مؤمنون، 101» و اولادی که مسافرین این عالم شدهاند نیز در رفاه و خوشی هستند، 🤔پس چرا «نه درد دارم، نه جایم میکند درد ـ همی دونم که دل اندوه دارد» ؟
پس از بازرسی کامل و کنجکاوی از زوایای دل، تُخم خائن گیاه را یافتم و دانستم که از کجا رسته و به کجا پیوسته.
صفيّه (حوریه) هم به خود میپیچید که به چه نحو عقده دلم را بگشاید و گاهی تعجّب میکند که در دارالسّرور جای اندوه و ملال نیست.
گفتم: زحمت به خود راه مده که گشودن این عقده کار تو نیست.
🍃دل عاشق، هزاران درد دارد
چه داند آنکه اُشتر میچراند
🍃در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
و راز دلم را به او نگفتم؛
چون او نمیفهمید و فایدهای نداشت؛
زیرا که اهل عالم بالا، همه چیز را درک میکنند؛ امّا عشق که تخم این گیاه در خاک نهفته شده است، همان آدم خاکی است که طالب و عاشق است و به زاری میگوید:
🍃الهی سینه ای ده، آتش افروز
در آن سینه دلی وان دل همه سوز
🍃هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست
دل افسرده خود جز آب و گل نیست
🍃دلم پر شعله گردان، سینه پر دود
زبانم کن به گفتن آتش آلود
🍃سخن در کیمیای جسم و جانست
اگر خود کیمیایی هست، آنست
🍃نهیب عشق گر نبود به دنبال
زند زالی دو صد چون رستم زال
🍃ز بحر عشق بسیار است، بسیار
جهان را عشق در کار است، در کار
🍃کمال اینجاست، دیگر جا چه جویی؟
زهی ناقص، تو دیگر جا چه جویی
🆔 @barzakhe
💀🔥🔥👹🔥🔥💀
هدایت شده از استاد مهدوی ارفع
📣 ازآنجا که با فشار مجموعه رسانه ای دولت دو برنامه جهان آرا و ثریا که بحق خود را مکلف به روشنگری کرده بودند، تعطیل شده است، لازم است طی یک رزم پیامکی و تلفنی از مسئولان صدا و سیما و همچنین از جناب آقای اسماعیلی بعنوان سخنگوی قوه قضائیه درخواست کنیم که ضمن ادامه این دو برنامه بصورت زنده، از این نوع مداخلات غیر معقول جلوگیر نمایند!
✅دوستان توجه کنند که مطالبه باید جدی و محترمانه باشد!
🔷آقای اسماعیلی
09122263000
🔷دکتر علی عسگری
09121045555
🔷آقای زین العابدین مدیر شبکه 1
09128356170
🔷دکتر جلال غفاری مدیر شبکه افق
09127608904
🔷موسوی مقدم قائم مقام
09128279141
🔷رنجبران روابط عمومی صدا و سیما
09122132698
🔷روابط عمومی صدا و سیما
02122652880
🆔 @mahdavi_arfae
📛😳📃😢📛
#سیاحت_ݟرب
#آقانجفی_قوچانی
#قسمت_چهلم
به صفيّه گفتم: من میخواهم بروم میان آن باغهای دور و با خود خلوت کنم، تا مگر عقده دلم بگشاید☺️.
گفت: به هرجا بروی تنها نیستی. کوه و در و دشت و باغ و راغ (بیابان) هر ذرّه ذرّه، شاعر (دارای شعور) و حسّاس است.😊
گفتم: آنها در اُفُق من نیستند.
گفت: اگر ما نامحرمیم، خوب است که ما را مرخّص نمایید.
گفتم: اگر عطيّه زهرا (سلام الله علیها) نبودی، حالا مرخّص بودی.
برخاستم و رفتم. به زیر هر درختی میرسیدم، شاخه، خم میشد و صدا میزد که: «ای مؤمن! از میوهها بچین و بخور.» و صداهای آنها ولو دلپذیر بود، ولی در گوش من همچون قارقار کلاغ بود و من در جواب آنها خواندم:
🍃دلم ز بس که گرفته است، میل باغ ندارم
به قدر آنکه گُلی بو کنم دماغ ندارم
دیدم درختی شاخه خود را بالا برد و با خود گفت: اگر میل نداشتی چرا آمدی؟!🤔
شنیدم، دیگری میگفت: یقین مَلَک (فرشته) است که اهل خوراک نیست.
دیگری گفت: یا حیوانی است که میوه خور نیست.🤔
دیگری میگفت: بلکه دیوانه است؟!
ولی اینجا جای دیوانگان نیست، یقین نازمی کند.
یکی گفت: بابا! تازه از قحطی به وفور نعمت رسیده، از ذوق دهانش کلید شده است...
دیدم از هر سری، صدایی و از هر شاخهای، لطیفه ای بار نمودند. گفتم:
«باز، رحمت به خیمه.»😕
🆔 @barzakhe
💀🔥🔥👹🔥🔥💀
📛😳📃😢📛
#سیاحت_ݟرب
#آقانجفی_قوچانی
#قسمت_چهلمویکم
📞آمدم به پای تلفن، پس از اعلام و سلام، گویا راز و نیازهای مرا شنیده بودند.
فرمودند:
🍃چرا آزرده حالی، ای پسر جان
مدام اندر خیالی، ای پسر جان
🍃بیا خوش باش و صد شکر خدا کن
که آخر کامیابی ای پسر جان.
جوابش دادم:
🍃پدر! گلشن چو زندانه بچشمم
گلستان، آذرستانه بچشمم
🍃بدون کام دل، آن زندگانی
همه خواب پریشانه بچشمم.
جواب داد:
🍃بوره سوته دلان گرد هم آییم
سخن با هم کریم، غم وا نماییم
🍃ترازو آوریم غمها بسنجیم
هر آن سوتهتریم سنگینتر آییم.
جواب دادم:
🍃غم درد دلِ مو، بیحسابه
خدا دونه که مرغ دل کبابه
🍃حبیبا چون فدا گشتی در آن روز
نداری غم، ترازومان کتابه.
👌یعنی: کتاب ناطق الهی، چنانچه حضرت حجّت عصر(ع) فرموده است که: «چون در وقت استنصار (یاری خواستن) و استغاثه آن معشوق (یعنی امام حسین علیهالسلام) در عالَم نبودم که یاریش نمایم و خود را در حضورش فدا سازم ـ که منتهای آمال عشّاق است ـ؛
اَز این رو همیشه در سوز و گدازم.
🌟« فَلاَندُبَنَّکَ صَباحَاً وَ مَساءً وَ لَاَبکَينَّ عَلَيکَ بَدَلَ الدُمُوعِ دَمَاً؛
شب و روز در مصیبت تو با صدای بلند گریه میکنم و به جای اشک از چشمانم خون میگریم. 😭
/ زیارت ناحیه مقدسه»
و در مکتب عشق، ثابت و محقّق است که عشّاقی که در حضور معشوق، فدای او شوند به منتهای آرزوی خود رسیده، افسوس و حسرت و غم و غصّهای نخواهند داشت و تو ای حبیب! از این قبیلی.😍👌
و امّا گروه اوّل ترسیدهاند تا خدمت و یاری بنمایند و یا معشوق را از چنگ ظالم خلاص کنند و یا آنکه خود را فدا کنند؛ 😔😭
چنین بیچارهای همیشه در سوز و گداز و آتش حسرت در دل شعلهور باشد و هیچ شربت آبی بر او گوارا نشود. در عوضِ شراب و طعام، خون جگر خورد و ما از آن قبیلیم.
🤔یا حبیب! پس از کجا شما با ما، هم ترازو میشوید؟
🤔 واز کجا که بر ما و شما یکسان خوش بگذرد؟
همان کاری که شما در کربلا کردید، که از شدّت شوق برهنه به میدان میرفتید.❗️
🆔 @barzakhe
💀🔥🔥👹🔥🔥💀
سلام
عذرخواهی می کنم قسمت چهل وچهل ویک جابه جا قرار داده شده
مجدد مطالعه بفرمایید🙏
📛😳📃😢📛
#سیاحت_ݟرب
#آقانجفی_قوچانی
#قسمت_چهل_دو
🌟لَبِسوا القُلوب عَلی الدُروع وانّما
یَتهافَتون عَلی ذِهاب الاَنفُس
(قلبهای خود را از روی زره پوشیده و برای باختن جان در راه حقّ، آماده گردیدند.)
همان عیشِ شما را گوارا نموده و شراب شما را چاشنی داده؛
و لکن ما او را نداشتهایم و حسرت او را به گور بردیم.😓
یاحبیب!
🌟«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ؛ هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند!
بلکه آنان زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند. /سوره آل عمران،169» و مشمول این آیه تویی، نه من.
یاحبیب! و تو حیات تازه گرفتی و من مرده هستم.😔
یا حبیب!
تو خوشبخت بوده ای و ما بدبخت شده ایم.
یا حبیب!
مگر تو از سوز و گداز امام دوازدهم، در آن زوایا و خرابههای دنیا، خبرنداری که چه شب و روزی بر او میگذرد و اگر تو هم به مثل ما حسرت بهگور شده بودی، به حال او خون گریه میکردی که: «قدر سوته دل، دل سوته دونه.»
اگر کشتگان را دل داوریست
نه بر کشته، بر زنده باید گریست.
و چون تلفن از آن نوع تلفنهایی بود که در موقع مکالمه، عکس و صورت یکدیگر را میدیدند، دیدم حبیب حالش منقلب و سرافکنده، اشکریزان است.
با خود مترنّم شدم:😭
🍃منم آن آزرین مرغی که فی الحال
بسوجم عالمی را گر زنم بال
🍃مصوّر گر کشد نقشم به دیوار
بسوجم عالم از تأثیر تمثال.
صحبت را قطع نمود و از پای تلفن برخاست و رفت ... و همچنین من.😞
🆔 @barzakhe
💀🔥🔥👹🔥🔥💀
📛😳📃😢📛
#سیاحت_ݟرب
#آقانجفی_قوچانی
#قسمت_چهلوسه
اهالی آنجا که قبلاً مرا دیوانه پنداشته و متعجّبانه نظر میکردند، 😳پس از گفتگوی با حبیب، بیدار شده، دور مرا گرفتند و گفتند که: معلوم شد تو دیوانه نیستی، چرا چنینی؟!🤔
گفتم: شما لابد از محبّین اهل بیت پیغمبرید، والّا در اینجا راه و جا نداشتید. و البتّه امام زمان و مهدی موعود را در دنیا میشناختید که چشم روشنی پیغمبر و اهل بیت و همه مؤمنین است.
☺️گفتند: ما از رعایا و عشّاق و خاکساران درگاه اوییم.
گفتم: «شنیده اید که آواره بیابانها، در صبح و شام، گریان و نالان و در سوز و گداز است؟! 😔
آن هم نه یک سال و نه ده سال، بلکه متجاوز از هزار سال؟!»😭
گفتند: «بلی! ولی کاری از دستمان برنمی آید.
گفتم: از دستتان برنمی آید که ترک این عیش و عشرت وخورد و مسرّت نمایید؟!😳🤔
مرده باد عاشقی که به رنگ معشوق خود نباشد!
او آنطور گرفتار و در فشارِ طول انتظار و شما این طور به چهار بالش عیش و عشرت و راحت و مسرّت متّکی و سوار؛
با این حال، ادعای محبّت نمایید و این اثر محبّت نیست.
🌟«اَحسنُ المَقال ما صَدّقهُ الفِعال؛ بهترین گفتار آن است که اعمال گوینده آن را تصدیق کند.»
آن جمعی که هزارها بودند، حالشان منقلب شده و رفتند.
دیدم خیمهها برچیده و دستگاهها بر هم خورده، همه لباس کهنه پوشیده، با سر و پای برهنه آمدند.
گفتم: هی بنازم غیرتتان را!👌
حال، رو به بیت المعمور ایستاده، بخوانید: 🌟«أَمَّنْ یجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یکشِفُ السُّوءَ!؛ ای کسی که دعای مضطرّ را اجابت میکند و گرفتاری را برطرف میسازد! .. / سوره نمل،62» به صورت بلند، که بدنها گرم شود و مراد از این مُضطرّ خود امام زمان است.
کم کم از طرف حبیب بن مظاهر و هادی، این قضیه در خود وادی السّلام منتشر و شورشی و بههم خوردگی پیدا شد و در مجامع اهالی حومه، در موضوع غریبی و بیناصری و شدّت اضطرار و طول انتظار امام زمان (ع) و حسّ انتقام پیداشدن در روحیات آنان، نطقهای آتشین مینمودیم و همچنین در خود وادی السّلام و مجامع، خطابه تشکیل، خطبا به کرسی خطابه رفتند، نطقهای بلیغ در آن ادا مینمودند.
👌کم کم به توسّط خبرهای خدمتگذاران که از اینجا رفتند و این جوش و خروش اهالی و بههم خوردگی حالشان، که در مناظر مبادی عالیه و ارواح مکرّمه، به منزله رژه و پرده سینما مشهود بود، مطّلع شدیم که علی بن ابی طالب و حضرت زهرا - اُمّ الائمّه - با ده نفر از اولادهای معصومینشان(علیهم السلام) در رواشدن [این] حاجت، لب به شفاعت گشودهاند؛
ولی پیغمبر متعذّر شده بود که هنوز خبیث از طیّب و مؤمن از کافر ممتاز (و شناخته) نشده.
🌟 «لَوْ تَزَیلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذینَ کفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلیماً؛ اگر مؤمنان و کفّار از هم جدا میشدند، کافران را عذاب دردناکی میکردیم./ سوره فتح،25»
و همین آیه است که موجب این همه طول انتظار شده است و نعرههای ما در آن حال به دعا بلند میشود:🙏
🌟 «اَللَّهُمَّ فَرِّجْ فَرَجاً عاجِلاً کلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ مِنْ ذلِک .. یا مُحَمَّدُ یا عَلِی، یا عَلِی یامُحَمَّدُ، اُنْصُرانی فَأِنَّکما ناصِرای، اِکفِیانی فَإِنَّکما کافِیای؛
خدایا! برای ما فرج و گشایش سریع، همانند چشم بر هم زدنی و حتّی از آن هم زودتر کرَم نما.
ای محمّد! ای علی! ای علی! ای محمّد! مرا نصرت دهید، پس بدرستی که شما نصرت دهنده هستید. مرا کفایت کنید پس بدرستی که شما کفایت کننده هستید.»🙏
🆔 @barzakhe
💀🔥🔥👹🔥🔥💀
📛😳📃😢📛
#سیاحت_ݟرب
#آقانجفی_قوچانی
#قسمت_چهلوچهار
🙏بس که «یا محمّدُ یا علی یا علیُ یا محمّد» گفتیم، این دو رئیس را نیز منقلب نمودیم و حضرت زهرا (سلام الله علیها) نیز این آتش را دامن میزد
. مبادیِ عالیه نیز دست به دعا بلند نمودند که: 🌟«اَللَّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَنا بِظُهُورِ قائِمِنا وَ انْتَقِمْ مِنْ أَعْدائِنا بِنُصْرَةِ قائِمِنا وَ اَظْهِرْ فیک الْخالِصِ حَتّی یعْبُدُونَک فِی الْبَلاءِ وَ لایشْرِکونَ بِک شَیئاً؛ پروردگارا! با ظهور قائم ما در فرج و گشایش امور ما شتاب فرما! و با یاری قائم ما، از دشمنان ما انتقام بگیر! و بندگان خالص خود را ظاهر فرما تا به هنگام بلا و گرفتاری، از عبادت تو دست نکشند و کسی را شریک تو نسازند.»
در نزد ما لوحی بود که آنچه گفت و شنودی که در ملأِ اعلی میشد، در آن لوح کپی میشد و ما مطّلع میشدیم.
از حضرت حقّ خطاب رسید که:
🌟«یا مُحَمَّدُ! قَدْ اَجَبْتُ دَعْوَتَک وَ سَأَفی بِذلِک مِنْ قَریبٍ؛
ای محمّد! همانا دعوت (و دعای) تو را پذیرفتم و به زودی به آن وفا خواهم کرد.»
پیغمبر عرض نمود که: «ما راضی بودهایم به رضای تو «هرچه آن خسرو کند، شیرین بُوَد.» ولی بندهای از بندگان تو وارد مهمانخانه تو شده و با سایر مهمانان بر سر سفره مهمانی نشسته، ولی دست دراز نمیکند تا اینکه حاجتشان روا گردد و حاجتشان ظهور مهدی موعود است و چنین میگویند که:
«امام زمان و محبوب ما، بهواسطه مصائب وارده و طول انتظار، عیش و نوش بر او گوارا نیست، پس چطور بر ما گوارا شود و او در گریه و ناله باشد؟
چطور میشود که ما در خنده و سرور باشیم؟ مرده باد عاشقی که به رنگ معشوق نباشد» و چون در دنیا به این عادت آموخته شدهاند که حوائج و خواهش بزرگی که از کریمان داشتند، در سر سفرهی آن کریم اگر دست دراز نمیکردند تا آن حاجت روا نمیشد، آن میزبان کریم آن حاجت را بلاتأمّل برمیآورد؛ ولو هر چه بر او سخت و مشکل بود و معتقدند که: 🌟«اَنْتَ اَکرَمُ الْاَکرَمینَ وَ اِنَّک عَلی کلِّ شَی ءٍ قَدیرٍ وَ مَوضِعُ حاجاتِ الطَّالِبینَ وَ غِیاثُ الْمُضْطَرّینَ وَ لا رادَّ لِحُکمِکَ وَ لا مانِعَ مِنْ اَمْرِک.؛ تو بزرگوارترین بزرگوارانی و تو بر همه کاری توانا هستی و جایگاه حوائج طالبین هستی و تو فریادرس بیچارگانی. منع کننده ای برای حکم و امر تو نیست.»
و ما همچون شتران تشنه که بر آب ورود کنند، در اطراف آن لوح، که کلمات پیغمبر کپی [و منعکس] میشد، ازدحام نموده، از نکات و اشارات آن کلمات فهمیدیم که میلِ دل پیغمبر به طرف ما میدَوَد و به بعضی ملاحظات، وسط ریسمان را گرفته؛
امیدواری کلّی حاصل نمودیم که شاهد مقصود را به زودی در آغوش درخواهیم آورد. همانطور روی آن لوح، به صورت ازدحام و پهلو زدن و فشار یکدیگر، با صورتهای برافروخته از خوشحالی، منتظر جواب حقّ هستیم که جواب پیغمبرش را چه خواهد داد؟🤔
و مطمئن هستیم که به نجاح مقصود، جواب خواهد داد، چه میل دل پیغمبر به این طرف مشهود حقّ بود و آن بیان پیغمبر که قدرت و کرم حقّ را به جوش میآورد، به جز رواکردن حاجت، جوابی برای حقّ نگذاشت.
و مقداری حقّ متعال در جواب پیغمبر تأمّل و سکوت نمود، گویا تردید دارد در جواب. 🌟«کَتَرَدُّدِهِ فِی قبَضِ رُوح عَبدِه المُؤمِن؛ مانند تأمّل و تردید در قبض روح بنده مؤمنش» که جواب حبیبش را به «لا» (نه) بدهد «وَ هُوَ یُکرِه مسائتَهُ؛ در حالی که خداوند ناخوشی دوستش را نمیخواهد» و یا به «نَعَمْ» (بلی) بدهد.
و شاید سلسله تقادیر به این زودی مقتضی نشده است.
👌ناگهان جواب حقّ اینطور صورت گرفت که: «انتقام ما، از اعداء (دشمنان) در برهوت باشد. ما یتصوّر (آنچه به تصویر کشیده یا تصوّر میشود) در نزد ولیّ ما حجّة بن الحسن مکشوف است، و او چندان از تأخیر در انتقام دنیوی ـ با وجود آن مصالحی که در تأخیر است ـ نگرانی ندارد و رضای او منوط به رضای ماست.
🌟«وَ ما تَشاؤُونَ اِلاَّ أَنْ یشاءَ اللَّه؛ و شما هیچ چیز را نمیخواهید مگر اینکه خدا بخواهد. /سوره انسان،30»
و امّا این گروه کم استعداد که حوصلهشان تنگ شده و مجالسی تشکیل داده و ختم گرفتهاند ـ اگرچه به درجهای هم حقّ دارند ـ که دریای رحمت و غیرت مرا به جوش آورده اند، به من لازم شده است که جبران دردِدل آنها را بنمایم که مهمان منند.
لذا فوجی از ملائکه فرستادم که آنها را ببرند به سرحدّ برهوت و ببینند که چه بر دشمنان میگذرد از سختی عذاب، که دلهایشان خنک شود.»😐
🆔 @barzakhe
💀🔥🔥👹🔥🔥💀