سلامتکده نون و نمک 🥖🧂(شعبه مرکزی)
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ #قسمتهشتم 🏴 از قبر بیرون رفتیم. نیک جلو رفت و من با کمی فاصله از پشت سر
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ
#قسمتنهم
💠همان طور که به راه خویش می رفتیم، صدای وحشتناکی، توجه مرا به خود جلب کرد.
💥 به سمت چپ بیابان نگاه کردم، آنچه دیدم باعث شد که وحشتزده خود را از دوش نیک به زمین اندازم و بی اختیار خود را پشت او مخفی کنم.
❌دو شخص با قیافه هایی بزرگ و سیاه که از دهان و بینی شان، آتش و دود شعله ور بود و موهایشان بر زمین کشیده می شد، در حالی که در دست هر کدام یک گرز آهنی تفتیده به چشم می خورد، در حرکت بودند...🔥
🔅با نگرانی به نیک گفتم: اینها کیستند، نکند به سمت ما می آیند؟! نیک لبخند زنان گفت: نترس. اینها نکیر و منکرند، می روند از کافری که تازه از دنیا آمده، بپرسند آنچه از تو پرسیدند. ❇️ گفتم: اینها وحشتناک ترند. گفت: زیرا با کافر سروکار دارند.
فاصله ای نشد که صدای فرود آمدن چیزی، زمین زیر پاهایم را به شدت لرزاند، وقتی از نیک علت را جویا شدم، گفت: ضربه آتشی بود که بر آن کافر فرود آمد.
⭕️از این به بعد نیز این گونه صداها که زمین را به لرزه می آورد بسیار خواهی شنید.
🔰 نیک مسیر راه را از روی تپهها و گاه از درون درههایی کوچک و بلند انتخاب میکرد تا اینکه به ناگاه خود را لب پرتگاه بزرگ و عظیمی دیدم.
🌀 از نیک پرسیدم: باید از پرتگاه نیز بگذریم؟ گفت: آری.
با وحشت به ته دره نگاه کردم، به قدری عمیق بود که انتهایش پیدا نبود. برگشتم و به نیک گفتم: تو که دوست و همراه منی چرا اینهمه آزارم میدهی؟! گفت: چطور؟ گفتم: آیا واقعا در این برهوت راه دیگری، که اندکی راحتتر باشد وجود ندارد؟!
🔶نیک دستی به سرم کشید گفت: راه عبور در این وادی بسیار است، اما هرکس را مسیری است که به ناچار باید از آن بگذرد.
🔘 با ناراحتی گفتم: آیا لیاقت من این بود که از بالا، آتش و دود آزارم دهد و از پایین، تپهها و درههای سخت و جان فرسا محل عبورم میباشد؟!
♦️یک لبخندی زد و گفت: دوست من بدان این زجرها، بازتاب کردارهای زشت تو در دنیاست. اگر در این مسیر عذاب آنها را تحمل نکنی هرگز به وادی السلام نخواهی رسید. کوچکترین عمل زشت تو در دنیا ضبط گردیده، اینها تاوان آنهاست...
⚡️ مدتها با رنج و مشقت بسیار مشغول پایین رفتن از دره بودیم که ناگاه، صدای ریزش سنگلاخها، از بالای دره، مرا به خود آورد. فورا خود را به نیک رساندم، تا چنانچه مشکلی پیش آید، به کمکم بشتابد
☄ وحشتزده و مضطرب، در حالیکه چشمانم از حدقه بیرون آمده بود، دیدم که مردی همراه با سنگهای کوچک و بزرگ در حال سقوط به ته دره میباشد. نیک به من اشاره کرده و گفت: نگاه کن...!
✍ادامه دارد...
⚜⚜❇️❇️⚜⚜
🆔 @barzakhe
‼️❌حماقت احمق، بدتر از گناه #گناهکار‼️❌
✅عده ای از اصحاب، در حضور حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله از مردى به خاطر #عباداتبسیار و صفات خوبش ستايش میكردند.
رسول الله پرسيدند:
«کسی که از او تعریف میکنید، عقلش چگونه است؟»
اصحاب گفتند:
«يا رسول اللَّه! ما از كوشش در عبادت و خوبیهاى گوناگونش خبر میدهيم؛ اما شما از عقلش مى پرسيد؟»
حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمودند:
«گرفتاریهایی که از #حماقت احمق به وجود میآید، بزرگتر از #بلایی است که از گناه گناهکار پدید میآید. در روز #قیامت ، مردم به میزان عقلشان به درجات عالى و قرب پروردگار میرسند.»
📚تحف العقول - صفحه ۹۱
📚مستدرک الوسائل،جلد ۱۱ ،صفحه ۲۱۰
#حضرتمحمدصلاللهعلیهوالهوسلم
💠💠🔰🔰💠💠
🆔 @barzakhe
سلامتکده نون و نمک 🥖🧂(شعبه مرکزی)
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ #قسمتنهم 💠همان طور که به راه خویش می رفتیم، صدای وحشتناکی، توجه مرا به
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ
#قسمتدهم
🌷نیک به من اشاره کرده و گفت: نگاه کن!
به بالای دره نگاه کردم، هیکل بزرگ و سیاهی که قهقه زنان شادی میکرد، بر بالای دره ایستاده بود.
🍀نیک گفت: این هیکل، گناه🔥 آن شخص است که در حال سقوط بود و به واسطه قدرتی که داشت، توانست بر عمل نیک آن مرد چیره گردد و در نتیجه او را به ته دره پرتاب کند...
نگاه نیک دستش را بر شانهام نهاد و گفت: این است عاقبت پیروی از هوای نفس.
◾️با شنیدن این سخن، ترس از گناهانم و اینکه شاید گناه نیز لحظهای بر من چیره گردد، وجودم را فرا گرفت.
🍀پس از طی یک راه طولانی، سرانجام به انتهای دره رسیدیم. آن مرد را نقش بر زمین دیدم که بیچاره همدم و همراه او یعنی نیک، چنان لاغر و ضعیف بود که هرچه تلاش میکرد او را بر دوش خود بکشد، نمیتوانست.
از نیک خواستم به او کمک کند. اما نیک، عذر خواست و گفت: من فقط مأمورم تو را همراهی کنم. گناه هر کس نیز در کمین خود اوست. 💥
گفتم: اما ما انسانها در دنیا به کمک هم میشتافتیم! نیک گفت: در این عالم، هر کس، خود جوابگوی اعمالش است. اگر هم لیاقت شفاعت داشته باشد، من شفیع نیستم.
🙏 فقط دعا کن از دوستداران اهل بیت (علیه السلام) باشد، شاید که شفاعت آنان نصیبش شود...
⚡️شاید به حساب دنیا، ساعتها در اعماق دره راه پیمودیم، تا به مسیری رسیدیم که به سمت بالا ختم میشد. در این لحظه نیک رو به من کرد و گفت: دوست من! خود را برای بالا رفتن از این دره هولناک، آماده کن....
پس از پیمودن مسیری بسیار طولانی، دوباره به دره خطرناک و لغزندهای رسیدیم.
🔥از ترس اینکه مبادا این بار گناه از کمینگاهش بیرون آید و مرا پرت کند، بدنم به لرزه افتاد.
🌷نیک برگشت و گفت: چرا ایستادی؟ حرکت کن. گفتم: میترسم. گفت: چارهای نیست باید رفت.با نگرانی به سمت پایین حرکت کردم،
🍃اما هنوز چند قدمی از لب دره پایین نرفته بودیم که یک موجود بالدار نورانی💥 از آن سوی دره ظاهر شد و در یک چشم برهم زدن، خود را به نیک رساند و پس از اینکه جویای حال من شد، نامه را به او داد و پس از خداحافظی با همان سرعت بازگشت.
🌻نیک پس از خواندن نامه، آنرا در پرونده اعمالم نهاد و لبخند زنان به طرفم آمد و گفت: مژدهای دارم. شگفت زده پرسیدم: چه شده؟
گفت خویشاوندان و دوستانت، برایت هدیهای فرستادهاند، که هم اکنون توسط این فرشته الهی برایت آورده شده است و به همان اندازه از غم و اندوه تو کاسته خواهد شد...
✍ادامه دارد...
⚜⚜❇️❇️⚜⚜
🆔 @barzakhe
25.mp3
9.04M
❌🎧 تجربه پس از مرگ !
📚 مرور و بررسی کتاب #آن_سوی_مرگ
👈 ادامه داستان سوم کتاب
▪️به بهشت برزخی مادرم وارد شدم !
▪️توصیفات جالب بهشت برزخی از دید دکتر
👤 توسط حجت الاسلام امینیخواه
🔺 #جلسه_بیستپنجم
🌐 منبع: کانال امینیخواه
🔻مشاهده تمامی جلسات👇
yon.ir/oWiCU
🔰🔰💠💠🔰🔰
🆔 @barzakhe
⛔️❗️خانه سالمندان❗️⛔️
✅ابراهیم بن شعیب به امام صادق علیهالسلام گفت:
«پدری ناتوان دارم که او را برای قضای حاجت به دوش میگیرم و به مستراح میبرم.»
امام صادق علیهالسلام فرمودند:
«اگر میتوانی، #زحمتلقمه در دهان گذاشتن را هم از او بردار. نگهداری از پدر و مادر سالمند، سپری در برابر عذاب روز #قیامت است.»
📚المحجة البیضا ، جلد ۳ ، صفحه ۴۴۱
📚 اصول كافى ، جلد ۳ ، صفحه ۲۳۶
#امام_صادق #پدرومادر
💠💠🔰🔰💠💠
🆔 @barzakhe
4_5990302282002990536.mp3
7.38M
❌🎧 تجربه پس از مرگ !
📚 مرور و بررسی کتاب #آن_سوی_مرگ
👈 ادامه داستان سوم کتاب
✅ادامه توصیفات بهشت
👤 توسط حجت الاسلام امینیخواه
🔺 #جلسه_بیستوششم
🌐 منبع: کانال امینیخواه
🔻مشاهده تمامی جلسات👇
yon.ir/oWiCU
🔰🔰💠💠🔰🔰
🆔 @barzakhe