سلامتکده نون و نمک 🥖🧂(شعبه مرکزی)
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ! #قسمتچهاردهم همچنان حرکت خود را در دل یک دشت بیانتها ادامه میدادیم؛
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ
#قسمتپانزدهم
💥 گردباد شهوات
با اینکه راه زیادی را پس از آن پیمودیم،
اما خبری از انتهای بیابان نبود.
از دور، ستون سیاهی را دیدم که از پایین به زمین و از بالا به دود و آتش آسمان ختم میشد و در حال حرکت بود.
با نزدیک شدن ستون سیاه،
متوجه شدم که همانند گردبادبه دور خود میچرخد.
با دیدن این صحنه، خود را به نیک رساندم و با ترسی که در وجودم رخنه کرده بود، پرسیدم:
این ستون چیست؟
نیک گفت: این گردباد شهوات است، که چنین با سرعت عجیبی به دور خود میچرخد.
با اضطراب گفتم: حالا دیگر، باید چه کنیم؟
نیک گفت: دستهایت را محکم به کمرم حلقه بزن و مراقب باش گردباد، تو را از من جدا نسازد. .
رفته، رفته آن گردباد وحشتناک با آن صدای رعب آورش
به ما نزدیک میشد و اضطراب مرا افزایش میداد
تا اینکه در یک چشم بر هم زدن، هوا تاریک شد. .
گردباد اطراف ما را فرا گرفته بود و سعی داشت ما را با خود همراه کند.
نیک مانند کوه به زمین چسبیده بود و من در حالی که دستم را به دور کمر او قفل کرده بودم
به سختی خود را کنترل میکردم.
هر از گاهی صدای فریادهای نیک را میشنیدم
که در هیاهوی گردباد فریاد میکشید: مواظب باش گردباد تو ار از من جدا نسازد!
لحظات بسیار سختی را سپری میکردم و بیم آن داشتم که مبادا از نیک جدا شوم.
دستهایم سست و گوشهایم از صدای گردباد
سنگین شده بود.
دیگر صدای نیک را نمیشنیدم. .
ناگهان دستم از نیک جدا شد و در یک چشم به هم زدن،
کیلومترها از نیک دور گشته و به بالا پرتاب شدم!
چندی نگذشت که از شدت هیاهو و گرمای طاقت فرسایش از حال رفتم...
وقتی چشمانم را گشودم هیکل سیاه و وحشتناک گناه را دیدم که بر بالای سرم ایستاده بود.
بوی متعفنش به شدت آزارم میداد. .
به سرعت برخاستم و چون خواستم فرار کنم دستم را محکم گرفت و به طرف خود کشید و گفت:
کجا؟
کجا دوست بیوفای من؟
هم نشینی با نیک را بر من ترجیح میدهی؟
و حال آنکه در دنیا مرا نیز به همنشینی با خود برگزیده بودی.
نیم نگاهی به صورت گناه افکندم،
قیافهاش اندکی کوچکتر شده بود.
بدون توجه به سخنانش گفتم:
چه شده که لاغر و نحیف گشتهای؟
با ناراحتی گفت: هر چه میکشم از دست نیک است.
با تعجب پرسیدم:
از نیک؟!
گفت: آری،
او تو را از من جدا کرده تا با عبور دادن تو از راههای مشکل و طاقت فرسا باعث زجر کوتاه مدت تو شود.
گفتم: خوب
زجر من چه ارتباطی با ضعیف شدن تو دارد؟
پرخاشگرانه پاسخ داد:
هر چه تو سختی بکشی،
من کوچکتر میشوم و گوشتهای بدنم ذوب میشود.
و چنانچه تو به وادی السلام برسی دیگر اثری از من بر جای نخواهد ماند...
✍ادامه دارد...
⚜⚜❇️❇️⚜⚜
🆔 @barzakhe
۳۲.mp3
8.11M
❌🎧 تجربه پس از مرگ !
📚 مرور و بررسی کتاب #آن_سوی_مرگ
👈 ادامه داستان سوم کتاب
▪️قاصدک، قطرات آب، فو و ... با من صحبت میکردند..
▪️مادرم گفت، ۳ تا از دوستانت به دیدارت آمدند. مجید و فرهاد و آرمین..
▪️چهره شان بسیار زیبا تر از دنیا بود.. و نقص های دنیا را نداشتند
👤 توسط حجت الاسلام امینیخواه
🔺 #جلسه_سیودوم
🌐 منبع: کانال امینیخواه
🔻مشاهده تمامی جلسات👇
yon.ir/oWiCU
🔰🔰💠💠🔰🔰
🆔 @barzakhe
⛔️ آخر نماز، کمک به از کارافتادگان، سراغ حرفها و کارهای بیهوده نرفتن و اعتقاد به حساب و کتاب #قیامت چه بدی دارد که بعضیها از آنها گریزانند.
✅ فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَهِ مُعْرِضِینَ ★ کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَهٌ ★ فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَهٍ
📖 چرا آنها اینهمه از تذکر قرآن فراری هستند؟ انگار گورهخرانی رم کردهاند؛ که از مقابل شیری در رفتهاند.
(۴۹ تا ۵۱ مُدَّثِر)
#قرآن
#تذکر
💠💠🔰🔰💠💠
🆔 @barzakhe
سلامتکده نون و نمک 🥖🧂(شعبه مرکزی)
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ #قسمتپانزدهم 💥 گردباد شهوات با اینکه راه زیادی را پس از آن پیمودیم،
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ
#قسمتشانزدهم
به سوی آتش!
در حالیکه از شدت وحشت و اضطراب به خود میلرزیدم، پرسیدم به کجا؟
گناه به کوه سمت چپ اشاره کرد و گفت: پشت این کوه وادی باصفایی است که دوست دارم تا قیامت در آنجا بمانی. .
میدانستم لجاجت و طفره رفتن من بی فایده است پس به همان راهی که اشاره کرده بود قدم نهادم.
گناه با عجله و شادی کنان جلو میرفت. .
هراز گاهی بر میگشت و مرا تشویق به ادامه راه میکرد.
با اینکه از گناه خیری ندیده بودم، اما مژدههای مکرر و شادمانی بی سبب او مرا نیز به وجد آورده بود و امیدوارانه به مسیر ادامه میدادم. .
از نیمه کوه گذشته بودیم که نالههایی از دور به گوشم خورد.از ترس و دلهره بر جای ایستادم و به گناه گفتم: این چه صدایی است که به گوش میرسد؟ .
گناه گفت: من صدایی نمیشنوم، شاید هلهله و شادی اهالی آنجاست که غرق نعمتند.
گفتم: ولی صدایی که من میشنوم به ناله و فغان بیشتر شباهت دارد تا هلهله و شادمانی کردن. .
گناه گفت: من چیزی نمیشنوم، بی جهت وقت را تلف نکن و زودتر به راهت ادامه بده.
دریافتم که گناه مطلبی را از من پنهان میکند و بی جهت خود را به ناشنوایی میزند...اما چاره ای نبود.
در کشاکش کوه و با شک و تردید به دنبال گناه در حرکت بودم که ناگهان صدای نیک را شنیدم، فریاد کشید: خودت را کنار بکش.
با عجله خودم را به کناری کشیدم، ناگهان سنگ سیاه بزرگی با شدت تمام به فرق گناه🔥 فرود آمد و او را به پایین کوه پرتاب کرد.
پس از آن نیک را دیدم که با عجله از قله کوه به طرفم آمد و مرا در آغوش گرفت. من نیز صورت بر شانه مهربانش گذاردم و زار زار گریستم..
نیک در حالی که اشکهایم را پاک میکرد گفت: دوست من اینجا چه میکنی؟ هیچ میدانی اینجا کجاست؟ گفتم: نه. .
نیک سری تکان داد و گفت: تو در چند قدمی وادی عذاب هستی. اینجا جایگاه افرادی است که توان عبور از برهوت را ندارند و روز قیامت نیز قدرت عبور از پل صراط را نخواهند داشت و سرانجام به قعر جهنم سقوط میکنند. .
نیک پس از آن مرا دلداری داد و خواست تا برای رفع خستگی اندکی استراحت کنم.
🔵عذاب یکی از بزرگان #برزخ!
.
در همین میان و در لا به لای فریادهای اهل عذاب صدای ناله ای را شنیدم که به ما نزدیک میشد.
پس از لحظه ای صدا واضح تر شد. و شنیدم که صاحب صدا با ناله ای جگر خراش از تشنگی شکایت میکرد. .
با وحشت رو به نیک کردم و پرسیدم: این دیگر چه صدایی است؟
.
نیک نگاه مهربانانه اش را به صورت من دوخت و گفت: به بالای کوه بنگر و آرامشت را حفظ کن..
✍ادامه دارد...
⚜⚜❇️❇️⚜⚜
🆔 @barzakhe
#سه_چشم_که_در_قیامت_گریان_نیستند
❇️ آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) :
💠 در حدیث آمده است تمامی چشم ها روز #قيامت گريان است، به جز سه چشم:
✅اول 《چشمی که نامحرم را ندیده باشد》
من پریروز به خانواده ام می گفتم که ما پنجاه سال پیش به مدت شش سال در یک خانه مستاجر بودیم ، در این مدت هرگز من زن صاحبخانه را ندیدم، نه عمداً و نه سهواً شما هم باید این طور باشید.
اگر در خانه ای نا محرم هست ،دقت کنید.
✅دوم 《چشمی که در راه اطاعت خدا شب زنده دار است.》
سحرها از خواب بر می خیزد ، نماز شب می خواند ، و... چنین چشمی در روز قیامت گریان نیست. ( و لو اينكه سحر پا شده است و خوابش نبرده نشسته و چاي خورده است، همين خوب است.
لازم نيست حتماً دعا بخوانيد؛ نه، خود بيداری شب، اثری دارد)
✅ سوم«چشمی که در دل شب از ترس خدا گریه کند»
حاج میرزا علی موذن زاده بر روی منبر می گفت ما در نجف از صدای هق هقِ گریه حاج شیخ عباس قمی از خواب بلند می شدیم.
❇️❇️⚜⚜❇️❇️
🆔 @barzakhe
33.mp3
8.33M
❌🎧 تجربه پس از مرگ !
📚 مرور و بررسی کتاب #آن_سوی_مرگ
👈 ادامه داستان سوم کتاب
▪️یکی از دوستانم در شهر بهشتی بود.
▪️مردم شهر بهشتی، عقده هایی که در دنیا داشتن برآورده شده بود.
▪️آموزشگاه های بهشتی وجود داشت
▪️آموزش بهشتی مثل دنیا نیست، همه چیز را عینی یاد میگیرید.
👤 توسط حجت الاسلام امینیخواه
🔺 #جلسه_سیوسوم
🌐 منبع: کانال امینیخواه
🔻مشاهده تمامی جلسات👇
yon.ir/oWiCU
🔰🔰💠💠🔰🔰
🆔 @barzakhe
⚫️⚫️🏴🏴🏴🏴⚫️⚫️
🔲 امیرالمومنین که درود خدا بر او باد (هنگام دفن رسول خدا صلی الله علیه و آله) فرمود: همانا #شكيبايی نيكوست جز در غم از دست دادنت، و #بیتابی ناپسند است جز در اندوه مرگ تو، #مصيبت تو بزرگ، و مصيبتهای پيش از تو و پس از تو ناچيزند.
📚 #نهجالبلاغه حکمت۲۹۲
☑️رحلت پیامبر اسلام صل الله علیه و آله و امام حسن مجتبی علیه السلام تسلیت باد.
⚫️⚫️🏴🏴🏴🏴⚫️⚫️
🔲 @barzakhe
#دستمال_کثیف
آیا با دستمال کثیف میشود شیشه تمیز کرد ؟؟
❌ وقتی ابزار دردست نباشد اتفاقی رقم نخواهد خورد ،
ابتدا باید ابزار و نیروی انسانی مناسب تولید شود تا کاری و تحولی صورت بگیرد .
✅ امام حسن مجتبی برای حفظ اسلام و ساخته شدن مجدد نیرو های تراز اسلام ناب ، صلح را ، که مهمترین حرکت اهل بیت برای نجات اسلام بود را انتخاب کردن و این افتخار و صبر و شجاعت به نام شجاع ترین فرد عالم ، یعنی امام حسن مجتبی رقم خورد،
👈شما کمی در زندگی مبارزاتی امام مجتبی نگاه کنید ، غوغای ایشان در جنگ جمل که شتر فتنه را بر زمین کوبیدن ، همچنین جنگ های دیگر و..
بنابراین هیچ عیب و نقصی از جانب #امام_حسن_مجتبی نیست ، ایراد از یاران ، پیروان و وضعیت زمانه است،
❎ و البته در کوتاه مدت مقرر بود در صورت وفاداری یاران و محبین ده سال پس از شهادت امام حسین حکومت به اهل بیت برگردد ، اما کاری که قرار بود محبان و پیروان انجام دهند انجام نشد .
امام حسن و امام حسین تکلیف خودشان را انجام دادن اما ..
برگرفته از کتاب گرانسنگ انسان ۲۵۰ ساله ، سخنرانی های #امام_خامنه_ای
✋ امروز آیا ما تکلیف خودمون رو نسبت به حاکمیت اسلام و ولی فقیه انجام داده ایم ؟
آیا ما یاران و محبان خودمان را برای
مسوولیت های انقلاب اسلامی ساخته ایم ؟
❇️❇️⚜⚜❇️❇️
🆔 @barzakhe
💢 #بزرگترینمصیبتزمینیان 💢
✳️ امیرالمؤمنین امامعلی علیهالسلام:
🔳 یا رسول الله با مرگ تو رشتهاى قطع شد که با مرگ دیگران گسسته نشده بود: رشتهٔ نبوّت و اخبار غیبى و آسمانى.
🔳 حادثهٔ خاصى بود مرگ تو بهگونهاى که دیگر مصیبتها را از یاد برد و همگان یکسان در مصیبت تو عزادار شدند.
🔳 اگر به شکیبایى فرمان نداده بودى و از بیتابی منع نکرده بودى، آنقدر مىگریستیم تا سرشکمان را بهپایان رسانیم ...
📚 #نهجالبلاغه خطبهٔ ۲۳۵
◾️◾️◾️◾️◾️
🆔 @barzakhe
34.mp3
8.96M
❌🎧 تجربه پس از مرگ !
📚 مرور و بررسی کتاب #آن_سوی_مرگ
👈 ادامه داستان سوم کتاب
▪️بعضی ها در بهشت به حرفه هایی خاص میپردازند
▪️مادرم در بهشت مسئول آموزش کودکان بود
▪️یکی از اقوامم را در جهنم برزخی دیدم
▪️سخت ترین عذاب در جهنم این بود ...
👤 توسط حجت الاسلام امینیخواه
🔺 #جلسه_سیوچهارم
🌐 منبع: کانال امینیخواه
🔻مشاهده تمامی جلسات👇
yon.ir/oWiCU
🔰🔰💠💠🔰🔰
🆔 @barzakhe
سلامتکده نون و نمک 🥖🧂(شعبه مرکزی)
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ #قسمتشانزدهم به سوی آتش! در حالیکه از شدت وحشت و اضطراب به خود میلرز
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ
#قسمتهفدهم
با وحشت رو به نیک کردم و پرسیدم: این دیگر چه صدایی است؟
نیک نگاه مهربانانه اش را به صورت من دوخت و گفت: به بالای کوه بنگر و آرامشت را حفظ کن.
وقتی به اوج قله نگریستم شخصی را دیدم که در گردنش غل و زنجیر آویخته اند و دو مرد زشت رو و قوی هیکل سر زنجیر را به دست گرفته اند.
آن شخص در حالیکه مرتب از تشنگی مینالید به این سو و آن سو نگاه میکرد.
پس از دیدن ما با عجله به طرفمان حرکت کرد؛ من از ترس خودم را به نیک رساندم و آهسته پرسیدم:
این شخص کیست؟ نیک گفت: صاحب ناله یکی از سرشناسان برهوت است که در دشت عذاب معذب است.
آن شخص همانطور که به ما نزدیک میشد دستهایش را مانند گدایی به سمت ما دراز کرده بود و طلب آب میکرد.
وقتی به چند قدمی نیک رسید، مامورانش با کشیدن زنجیر از نزدیک شدن او به ما جلوگیری کردند، او در حالی که اشک میریخت با التماس از نیک درخواست یک قطره💧 آب کرد، اما نیک امتناع ورزید. او همچنان التماس میکرد..
.
نیک از او پرسید: مگر تو از داشتن دوستت نیک محرومی؟
سر به زیر افکند و گفت: چه دوستی، چه نیکی، دوست من گناه من است که در همان لحظات اول مرا به دست این ماموران عذاب سپرد و رفت. .
حال باید تا روز قیامت از این تشنگی عذاب آور رنج ببرم و در قل و زنجیر محبوس باشم.
نیک با کنایه گفت: پس دعا کن هر چه زودتر روز قیامت بر پا شود تا از این عذاب رهایی یابی.
.او به ناگاه سر بلند کرد و با تمام قوی فریاد برآورد: نه، نه، نه، ما اهالی دشت عذاب هرگزنمی خواهیم قیامت برپا شود، عذاب اندک برزخ ما را به ستوه آورده تا چه رسد به عذاب جهنم که...🔥 اما ماموران با گرزهای آتشینی که همراه داشتند به جان او افتادند. آن شخص ناگهان از جا پرید و در حالیکه صدای شتری میداد که داغ شده باشد، شروع به جست و خیز کرد.
آتش🔥 از پیکرش زبانه میکشید و صدایش زمین را میلرزاند...
همان طور که مسیر را میپیمودیم، جریان ناراحتی و لاغر شدن گناه را به نیک گفتم.
نیک خندید و گفت: گناه حق دارد ناراحت شود چون هیکل او پیش از این در دنیا، بزرگ و عجیب بود که البته سختیهایی که در دنیا دیدی و صبر کردی زجری که هنگام مرگ کشیدی از قد و قواره او کاست.
هر چند یادآوری بلاها و سختیهای دنیا برایم طاقت فرسا بود اما از آنجا که از قدرت گناهم کاسته بود راضی و خوشحال بودم.
رشته کوهی که در دامنه آن حرکت میکردیم سر بر دامن کوهی بلند داشت که به آسمان آتشین ختم میشد و چون سدی مرتفع راه را بر هر عابری بسته بود.
✍ادامه دارد...
⚜⚜❇️❇️⚜⚜
🆔 @barzakhe
سلامتکده نون و نمک 🥖🧂(شعبه مرکزی)
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ #قسمتهفدهم با وحشت رو به نیک کردم و پرسیدم: این دیگر چه صدایی است؟ نیک
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ!
#قسمتهجدهم
🔵نور ایمان
✅رشته کوهی که در دامنه آن حرکت میکردیم سر بر دامن کوهی بلند داشت که به آسمان آتشین ختم میشد و چون سدی مرتفع راه را بر هر عابری بسته بود.
.
با دلهره و اضطراب خود را به نیک رساندم و گفتم دوست من ظاهراً به بن بست برخوردیم، راه عبورمان بسته است،
نیک همانطور که میرفت گفت: ناراحت نباش و با من بیا،
در قسمتهایی از این کوه غارهای کوتاه و یا درازی وجود دارد که باید از یکی از آنها عبور کنیم تا به قدرت ایمان خود پی ببری.
با تعجب پرسیدم: قدرت ایمان؟! گفت: آری. گفتم: چگونه؟
گفت: بدان که در روز قیامت،
هر کس به اندازه ایمانش سعادتمند میشود و در اینجا ذرهای از سنجش قدرت ایمان رخ میدهد که در هر صورت دیدنی است نه گفتنی.
چیزی نگذشت که غاری تنگ و تاریک و بی روزنه پدیدار گشت، چون وارد غار شدیم از تاریکی🌑 بیش از حد آن به وحشت افتادم.
پس از چند قدم از حرکت ایستادم و به نیک گفتم :راه رفتن در این تاریکی، وحشت آور و غیرممکن است.
به راستی اگر گناه در این تاریکی به سراغم آید و مرا از پا درآورد چه؟
نیک نزدیکتر آمد و گفت: از آمدن گناه آسوده خاطر باش زیرا ضربهای که بر او فرود آوردم باعث شد به این زودیها به ما نرسد به خصوص که هر لحظه ضعیفتر نیز میشود.
از اینکه برای مدتی از شر گناه راحت شدیم خوشحال بودم اما فکر تاریکی مسیر دوباره مرا به خود آورد به همین جهت از نیک پرسیدم: در این تاریکی چگونه پیش خواهیم رفت؟
نیک گفت: اکنون به واسطه قدرت ایمانت نوری پدیدار خواهد شد که چراغ راهمان میباشد.
چندی نگذشت که از صورت نیک نوری درخشید که تا شعاع چند متری را روشن میکرد.
.با خوشحالی تمام همگام با نیک حرکت را آغاز کردم. گاه به گودالهای عمیقی میرسیدم که تنها در پرتو نور ایمانم میتوانستم از کنار آنها به سلامت بگذرم.
هنوز راه زيادي نپيموده بوديم که در دل تاريکي ضجه و فريادهايي به گوشم رسيد. وقتي دقت کردم صداي چند نفري را شنيدم که التماس کنان از ما ميخواستند که نور ايمان را به سمت آنها هم بگیریم..
✍ادامه دارد...
⚜⚜❇️❇️⚜⚜
🆔 @barzakhe