🎥 خوک نباشید! کوکاکولا نخورید. حتی کوکاکولای قلابی ایرانی که خوردنش هزار بار خفت بارتر است. 🤮🤮 #جنبش_بایکوت @nooonvalqalam

📚 كتاب و حق التأليف مهدی آذریزدی حق مؤلف موضوع پردامنه ای است که دربارهٔ آن کتابها نوشته اند و از جهات مختلف در آن بحث میشود که هیچ کدام منظور من و در صلاحیت من نیست. در این جا که بر خاطرات خود مرور میکنم چیزهایی به یاد میآورم که با روش مرسوم و مألوف تفاوت داشته و یادم مانده. در طی سی چهل سالی که حقیر در کتابفروشی ها و چاپخانه های مختلف شاگردی میکردم در میان صدها مؤلف و مترجم و کتابساز که به ناشران رجوع میکردند و بر حسب سنت و حق و رسم روزگار و ضرورت زندگی پر از گرفتاری امروز حق خود را نیز می خواستند، سه چهار نفر را دیدم که کتاب مینوشتند و حق ال حق التأليف نمیخواستند: 1⃣ از همه نازنینتر #مهدی_الهی_قمشه_ای علیه الرحمه بود که ترجمه بسیار مشهور و مشکور قرآن مجيد و ترجمة ادعية مفاتیح الجنان را .نوشت ترجمه فارسی قرآن از همان سالهای ۱۳۲۰ حق چاپش آزاد شناخته می شد، اما ترجمه فارسی مفاتیح به تقاضا و اصرار مرحوم حاج محمد علی علمی نوشته شد که با هم دوست بودند و همین علمی قبلاً نغمة عشاق و نغمه الهی آن مرحوم را منتشر کرده بود و به راستی که هر دو از نیکان و اخیار بودند حاجی علمی به امید اینکه حق چاپ این ترجمه به مؤسسه علمی اختصاص داشته باشد، حقی هم در نظر گرفته بود که به همراه هر تیراژ بپردازد و بی آن که قراری صریح گذاشته باشند روی صفحۀ اول مفاتیح مترجم هم نوشته شده بود که حق چاپ محفوظ و مخصوص محمد علی علمی است. ادامه 👇👇 @nooonvalqalam

ظاهراً پیش از الهی قمشه ای کسی ادعیه مفاتیح را کلاً به فارسی ترجمه نکرده بود که بعداً ترجمه های متعددی از آن چاپ شد. موقع تجدید چاپ یکی از تیراژهای مفاتیح ،مترجم، من برای چندمین بار دوباره در چاپخانه علمی کار میکردم و یک روز حاجی علمی پاکتی محتوی پول به استاد الهی تقدیم کرد. ایشان پرسید: «این چی چیه؟» اوشان گفت: «این مال شماست ایشان گفت: «من این جا مالی ندارم! اوشان گفت: «مال مفاتیح است اجازه بدهید من به وظیفه ام عمل کنم و نگران نباشم.» 2⃣ یکی دیگر از کسانی که برای کتابش حق التألیف نمی خواست و قبل از آن در سالهای ۱۳۲۵ دیده بودم مرحوم #عبدالله_مستوفی نویسنده دورۀ کتاب شرح زندگانی من بود که همین حاج محمد علی علمی در باغچه علیجان آن را چاپ کرد. روز اول که صحبت از قرار چاپ شد آقای مستوفی گفت: من شما را بهتر از خودتان میشناسم و قرار لازم نداریم. قرار این باشد که سه جلد کتاب را تا آخر بی معطلی چاپ کنید وهر جور شما بخواهید من با شما موافقم. وقتی جلد اول از چاپ درآمد حاجی علمی خواست حق مؤلف را بپردازد و از او استمزاج میکرد. مرحوم مستوفی گفت من پول مول نمیخواهم. سه جلد کتاب میگیرم ۱۱ تا هم آدرس میدهم برایشان یک نمونه کتاب بفرستید و یکدیگر را حلال میکنیم اگر باز هم کتاب خواستم تا ۲۰ جلد به قیمت مایه کاری و بیشتر به قیمت تجارتی آن میخرم والسلام و نامه تمام. فقط چون من فرصت زیادی ندارم تعجیل کنید و چاپ دوره کتاب را کامل کنید. 3⃣ سومین کسی که حق التألیف نمیخواست #سیمین_دانشور بود که اولین مجموعه داستانش به نام آتش خاموش را کتابفروشی علی اکبر علمی چاپ کرد و نمونه مطبعی آن را من میخواندم. این علمی دوم که راز و رمز زود و زیاد پولدار شدن را یاد گرفته بود با همه عیبهایی که داشت در زمینه حق التأليف حسابش درست و دقیق و نقداً . في البشمار (!) بود. وقتی کتاب از چاپ در میآمد پاکت محتوی وجه حق مؤلف هم با مظنه صدی ده آماده بود. وقتی آن پاکت معهود و معمول را خواستیم به خانم دانشور تقدیم کنیم ایشان گفت من پول نمیخواهم این را هر چه هست بین کارگران چاپخانه که برایش زحمت کشیده اند تقسیم کنید به اصطلاح على قدر مراتبهم من تعجب میکردم که این دختر سبزه خوش لهجه خیلی جوان این اصطلاح آخوندي « على قدر مراتبهم» را از کجا بلد است. گفتیم بسیار خوب و تقسیم کردیم. روز بعد آمد و گفت: اما خود شما چی؟ چه کتابی میخواهی برایت بخرم؟» و من هوس کرده بودم یک اطلس جغرافیایی انگلیسی که زبانش را هم بلد نبودم داشته باشم و در ساکو دیده بودم. آدرس آن کتابفروشی را گرفت و روز بعد آن کتاب را آورد که روی صفحه اولش هم یک چیزی در دو سطر نوشته بود به همان زبان فرنگی ( بست وست...) و بعدها فهمیدم که این کلمه اهداء و تعارف است و این خانم بعد از آتش خاموش روز به روز آتشش روشن تر شد، دکتر شد، با آل احمد ازدواج کرد و نوشت و ترجمه کرد تا مشهورترین زن نویسنده امروز ایران شد و تازه به جزیره سرگردانی رسیده. لابد مرور زمان به ایشان هم آموخته است که حق التألیف چیز بدی نیست و می شود با آن مقداری کتاب برای کتابخانه شخصی که هیچ وقت هم کامل نیست ـــ خریداری کرد. 📚 بریده ای از کتاب #عاشق_کتاب خاطرات خودنوشت #مهدی_آذریزدی به بهانه 18 تیر، سالگرد کوچ او به دیار باقی که #روز_ادبیات_کودک_و_نوجوان نام گرفته است. @nooonvalqalam

مادرم احتمالا راهنمایی بوده که اومده ن این عکس رو سر کلاس شون بگیرن. از 20-30 تا دختر توی این عکس احتمالا هیچ کس اسم هیچکس رو یادش نیست. اما حتما همه اسم مادر من رو یادشون هست. چون خودش انتخاب کرد. واضحه که چنین حجابی اختیاریه. از روی شجاعانه تصمیم گرفتنه. از روی احترام به هویت خودشه. بهش افتخار می‌کنم. چون به خودش، به هویتش، به حجابش افتخار کرد. انشالله سایه همه پدر مادرها بالاسر بچه‌هایشان باشه و اونا که رفتنی شدند از بچه‌هایشان راضی باشند. باید قدردان شون باشیم. خدایا هزار مرتبه شکرت. پ ن: اصل عکسی که داریم واضحه. این رو یکی از رفقا به این شکل مات کرد که مدیون آخرتی کسی نشیم. به بهانه #روز_ملی_حجاب_و_عفاف 22 تیر روزی که مردم در مسجد گوهرشاد به جرم اعتراض به حکم #کشف_حجاب رضاخان، با مسلسل های ماکسیم به گلوله بسته شدند. @nooonvalqalam

جمعه من بیمار بودم. صبح که چشمم را باز کردم همسرم داشت موهای دخترمان را میبافت. بعد از صبحانه دوباره افتادم در بستر و دو سه ساعت استراحت کردم. وقتی چشمم را باز کردم دیدم موهای دخترم به جای آن بافت دم اسبی صبح دو دسته مثل همین دسته گل معصوم اهل غزه بافته شده است. حرفم این است که احتمالا این مادر اهل غزه همین چند ساعت پیش موهای دخترش را بافته. نازش کرده. برای سلامتی اش دعا کرده. دختربچه ها بازیگوشند. آن قدر شیطنت میکنند که هی موهایشان به هم میریزد و مادر باید دوباره موهایشان را شانه کند و ببندد. 😭😭😢😢🤲🤲اللهم عجل لولیک الفرج @nooonvalqalam

🎥 در سالگرد امضای قرارداد ننگین #برجام یادآوری میکنم چه خائن ترسوی بی وطنی این قرارداد سیاه را بر کشورمان تحمیل کرد و با چه روش کثیفی: ترساندن مردم از آمریکایی که جرئت ورود به جنگ با ما را ندارد. لعنت بر همه وطن فروشان خائن لعنت بر همه غربزدگان ترسو @nooonvalqalam

من آقای "محمد قاسمی" را هیچ وقت ندیده بودم اما از تعامل مجازی مان می‌توانستم کاملا احساس کنم چه آدم نازنین، اهل فکر و مهربانی است. کانال بنده را دنبال می‌کرد و هر از گاهی ابراز لطف می‌کرد. هفته پیش مطلع شدم ایشان که یکی از چهره‌های تأثیر گذار ترویج کتاب در شهرستان "سامان" چهارمحال و بختیاری بودند، روز 7 تیر به رحمت خدا رفته‌اند. 😔 دیروز یکی از رفقای مشترک ماجرای مرارت های بی حسابی که این فعال فرهنگی فرهیخته در همین سالهای آخر عمرش کشیده را برایم تعریف کرد و قلبم سرشار از اندوه شد. وجود یک کارشناس عرصه کتاب و نشر و فرهنگ مثل مرحوم محمد قاسمی در تهران هم بسیار مغتنم است چه برسد به شهر کوچکی مثل سامان! چرا باید کار کسی که به جای سوداگری اقتصادی دنبال کار فرهنگی رفته به خاطر معضلات صنعت نشر به اینجا بکشد که زندگی اش از هم بپاشد؟ رفیقم گفت آقای قاسمی از سر استیصال میخواست همه کتابهایی که با عشق در طول یک عمر کار فرهنگی خریده بود را یکجا بفروشد و بیاید تهران دنبال راه نجاتی. کتابها را 2 میلیارد تومان قیمت گذاری کرده بودند و هیچ نهاد فرهنگی نبود که این 2 میلیارد تومان ناقابل، پول یکی از ماشین های شاسی بلند مدیران فرهنگی کشور را بدهد و کمکی به محمد قاسمی بکند. حالا ننگ از دست رفتن محمد قاسمی برای مدیران فرهنگی آن سامان و کل آن استان بی سامان میماند. گرچه ککشان هم نخواهدگزید. انشاالله که قبر و قیامت بر او خوش باشد و همان طور که در عکس پروفایلش میبینیم در پناه علی بن موسی الرضا در آن دنیا به سامان رسیده باشد. الهی آمین. 🤲🤲 او را به فاتحه و صلواتی بدرقه کنید. @nooonvalqalam

🎥 درباره عادت به گشت و گذارهای اینترنتی ⁦✔️⁩ و مشکلی به نام «تفکر تقطیعی» ⁦✔️⁩ و تفاوت خواندن متن در فضای مجازی با مطالعه کتاب ⁦✔️⁩ و چیزهای دیگر... #عمیق_شو 😌🌷 برنامه شب روایت شبکه چهار_ 1399 @nooonvalqalam

آیا میدانید که حق رای زنان در کشور افغانستان زودتر از ایالات متحده آمریکا به تصویب رسید؟! مثل این مورد احتمالا از خیلی تبعیض های دیگر در جامعه آمریکا بی خبر هستید. #تبعیض_نژادی سیاهپوستان البته معروف ترین تبعیض اجتماعی-حقوقی در کشور آمریکا است که مبارزات بسیار زیادی برای از بین بردن آن انجام شده است. احتمالا نام برخی از چهره های برجسته این جنبش مانند "مارتین لوتر کینگ" و "مالکوم ایکس" را شنیده اید. اما به احتمال زیاد نام #جان_رابرت_لوئیس به گوشتان نخورده است. جان رابرت لوئیس یکی از مهم ترین رهبران جنبش مدنی سیاهپوستان امریکا علیه تبعیض نژادی بود که ماجرای مبارزات او در کتاب بسیار زیبای #پیاده_ها منتشر شده است. اینکه میگویم "زیبا" به این علت است که پیاده ها یک کتاب کمیک با تصویرگری های فوق العاده است که خواندنش لذت بسیاری دارد. به بهانه سالگرد درگذشت جان رابرت لوئیس این کتاب را بخوانید و این اپیزود از #پادکست_خرمالو را هم بشنوید: میخواهم کتابی درباره نژادپرستی بخوانم! @nooonvalqalam

هدی غالیه، که سال 2006 در غزه اینگونه شاهد کشته شدن اعضای خانواده‌اش در کنار ساحل با شلیک قایق های رژیم صهیونسیتی بود، دو روز پیش، پس از تحمل 19 سال رنج تنهایی به شهادت رسید. از صمیم جان باید گفت شهادتت مبارک! 😢😢😔😭🍁🖤🖤 @nooonvalqalam

کارگر یکی از کارخانه های اتومبیل سازی درباره ی «مدیریت کارخانه» می گفت : نمیتواند از اعتصاب ها جلوگیری کند، حتی با اعمال زور و فشار، با وجود این مدیریت کارخانه به روابط انسانی صرفا از نظر اقتصادی و سیاسی می نگرد و پیوسته می کوشد که راه حلی برای بی اثر ساختن عمليات سندیکای کارگران پیدا کند» غالبا ادعاهای کارگران مبنی بر بهبود شرایط کار و اضافه دستمزد مطالبی مبهم جلوه می کند و در صورتی که از جانب مقامات کارخانه پذیرفته شود بر بنیان تدابیر سودجویانه ای، عوامل ناخشنودی کارگران از میان برده میشود و بدین ترتیب در مورد هزینه درمان همسر کارگر و سایر خواستهای ضروری او عمل می کنند. به هر حال برای کارگر شرایط و امکانات اعتراض و پرخاش وجود ندارد. پژوهشگران معاصر در بررسی شرایط کارگری بیشتر به توصیه و نصیحت کارفرما قناعت می ورزند و او با اطلاعات و تجارب درمانی خود، اختلال موجود را چاره جویی می کند. دستگاه اداری کارخانه با هر گونه اندیشه ی تازه ای که بهبودی در وضع کارگران پدید آورد تا آنجا که بتواند مخالفت می ورزد . #انسان_تک_ساحتی #هربرت_مارکوزه به بهانه زادروز متفکر ضدسرمایه‌داری و اندیشمند برجسته #مکتب_فرانکفورت، هربرت مارکوزه @nooonvalqalam

🎥 درباره تفسیر #سید_مرتضی_آوینی از معروف ترین جمله #مارشال_مک_لوهان ⁦✔️⁩ کتاب خواندنی #اینترنت_با_مغز_ما_چه_میکند ⁦✔️⁩ قدرت ابزارها برای تغییر دادن قابلیتهای ذهن ما ⁦✔️⁩ و چیزهای دیگر... #عمیق_شو 😌🌷 برنامه شب روایت شبکه چهار_ 1399 @nooonvalqalam