🌿من اینجام تا...
مزد من پیش صاحبم محفوظه که کارمو درست انجام بدم.
یا به عبارتی بهشت سر می خوره زیر پام که حق فرزندمو سر موعدش پرداخت کنم.
من مادرم کارم اینه، پس یادم نمیره که اگه بچه هام بیش تر از قدر و حد نشستن پای تلویزیون حق ندارم از کنارشون رد بشم چون کارهای مربوط به خونه یا مطالعه م رو زمین مونده.
بلدم چه طوری بی جیغ و فریاد در تلویزیونو تخته کنم. یه کیک خونگی خوش عطر و شیر کاکائو بود یا نبود یه چیزی میارم که دور هم جمع بشیم و اصلا اینو بهانه ای باشه برای قصه خوانی زیر پتو یا تلاوت قرآن که سهم هرکسی خوندن چند خط باشه و یکی هم ترجمه رو با صدای بلند بخونه😍😍
هوا سرده بچه ها سردشونه هیچ بچه ای رو ندیدم که به مسابقه روی خوش نشون نده. از این طرف به اون طرف بدوییم، بعد لی لی بریم بعد پروانه بعد هم تمرین کله ملق به روش اصولی😅 از گرم شدن گذشته داغ میشیم و می خندیم😊
بچه های من به گردنم حق دارن. وقتی میگیم وقت بچه ها تلف میشه یعنی خود بچه ها دارن تلف میشن. چرا بگیم وقت؟ بگیم عمر. عمر هم یعنی خود خود خودشون!
وقتی میگیم بیکاری وجود انسان رو فاسد می کنه یعنی الان اینجام که این مانع این حادثه بشم.
من اینجام برای ادای حق تعلیم و تربیت جگر گوشه هام.
پس قبل از این که به کارهای خودم برسم برای بچه هام ایجاد مشغله ی کارآمد می کنم یا گاهی فعالیت خودمو با ثمره های زندگی م یه کاسه می کنم. مثل همین تلفیق ورزش و رسیدگی به جسم با بازی و مسابقه با بچه ها.
چه خوبه وظیفه ت این باشه که به دل کار کنی اصلا وظیفه ت باشه از کارت لذت ببری و عزیز ترین و دلپذیرترین های زندگیتو از حب و مهر و جون خودت سیراب کنی.
شاید اینجوری آدم کریم تری بشیم شاید.
https://eitaa.com/joinchat/4234870801C321bf602f2
این خاطره رو قبلا شنیده بودید؟؟
آقای اصغر فرهادی می گوید:
بعد از نمایش یک فیلم ایرانی سیاه
در یک جمعی نشسته بودیم به گفتگو يکی از کارگردان های هالیوود پرسيد: آن پسرک سر چهار راه چه میفروخت؟
مواد مخدر بود يا...
من پاسخ دادم فال میفروخت،
پرسيد فال چيه؟
گفتم شعر، شعرهای شاعر بزرگمان حافظ
با هيجان گفت: يعنی شما از کشوری میآييد ڪه در خيابانهايش شعر میفروشند و مردم عادی پول میدهند و شعر میخرند؟!
بسیار هیجان زده شد میرفت سر ميزهای مختلف و می گفت ببینید چه مردم فرهیخته ای دارند!
🌿🌼🌿🌼🌿
تنها با تفاوت زاویه دید بدون ذره ای تغییر در صحنه می تواند تا این اندازه روایت را تحت اثر قرار دهد. پس وقتی روایت صحیح و با نگاه عالمانه نسازیم روایت بد، کف آلود خودش را روی آب عرضه می کند!
#جنگ_روایتها
#ضرورت_روایت
#روایت_فرصتآفرین
#روایت_پیشرفت
#روایت_ازجا_بلندکننده
https://eitaa.com/joinchat/4234870801C321bf602f2
💠 جوانی می گفت شاه که از ایران رفت ، نشان خوبی او بود !!!
🔰 گفتم چطور؟؟؟
💠 گفت وقتی دید مردم او را نمی خواهند ، رفت. بدون اینکه به زور بخواهد حکومت کند!!!
🔰 گفتم عجب ! پس چطور وقتی در 25 مرداد 1332 فرار اول را کرده بود ، دوباره برگشت ؟؟؟ چرا آن کودتا و آن بلا را سر دولت مردمی دکتر مصدق آورد و خودش را دوباره به زور وارد کشور کرد؟؟؟
💠 گفت مگر شاه در آن سال کودتا ، فرار کرده بود؟!!!
🔰 گفتم جوان عزیز ، تقصیر تو نیست. تقصیر من مثلا انقلابی هست که نه به حرف رهبرم گوش می دهم و تاریخ می خوانم و نه تاریخ را برای تو بازگو می کنم تا از آن بدانی.
👈 وقتی مطلب درست از سوی خودی گفته نشود، مطالب بیخودی از سوی نخودی ها فراوان گفته می شود...
💠 ثریا همسر آن زمان شاه گفته بود ، جوری سریع فرار کردیم که من اصلا فرصت نکردم جوراب به پایم کنم!!!
✍️ احسان عبادی
https://eitaa.com/joinchat/4234870801C321bf602f2
🌈کیف دنیا برای مامان اینه که چار زانو بزنه انگار تو عالم همین یه کار براش مونده. جفت پاهای خشک نی نی رو دراز کنه اونم آروم و بی حرکت بشینه تا خوب ماساژ درمانی بشه🐣❣
https://eitaa.com/joinchat/4234870801C321bf602f2
15-yoosof-kalo-ali(www.rasekhoon.net)036.mp3
5.59M
🌻#دشت_اول
🔸سوره_یس
🎤با صدای قاری نوجوان
یوسف_کالو_علی
اِنَّ لِکُلِّ شَیءٍ قَلباً وَ قَلبُ القرآنِ یس
هر چیزی حتما دارای قلبی ست و قلب قرآن سوره یس است.
🌾روزتون پربرکت
https://eitaa.com/joinchat/4234870801C321bf602f2
نوربین
#روستانوشت #یک_تجربه_تازه_در_بوییدن هوا سرد است و هوای یک روستای کوهستانی به مراتب سردتر، کف زمین ی
#روستانوشت
#گردش_دستهجمعی
قرار است با بچهها قدرت توصیف کردن را کار کنم. مقدمهای که بعد به خوب نوشتن آنها کمک خواهد کرد. جمع شدهاند خانه یگانه و ریحانه، شروع میکنیم، میگویم چشمهایمان را ببندیم و یکی شروع کند به توصیف یکی از مکانهای روستا، مثلا فلان باغ، فلان جای آب، فلان کوه، فلان دره... اولش سخت است. مقاومت میکنند و عاقل اندر سفیه میگویند خب چیزی ندارد که بگویند و یک پوزخند هم چاشنیاش میکنند که من شهری بیاطلاع خجالت بکشم از پیشنهاد مسخره خودم...
کوتاه نمیآیم و بعد از چنددقیقه گفتن و خندیدن، جلسه جدی میشود، یکی که توصیف میکند، بقیه تکمیل میکنند و گاهی صدایشان هم بالا میرود که ثابت کنند خودشان درست میگویند. حالا از بازی خوششان آمده و این تمرین تازه، خوب فکرکردن و بهتر دیدن برایشان دارد. این مرحله که تمام میشود، میگویم حالا یکی از این جاهایی که گفتید، پیشنهاد کنید که برویم گردش، ذوق میکنند. با هم رقابت دارند تا هرکسی جایی که خودش میگوید انتخاب شود.
از مامان یگانه و ریحانه کمک میگیرم که انتخابم خطا نباشد و خطری نداشته باشد و سرانجام همه با هم به توافق میرسیم که کوه بالای روستا را برویم. بچهها روی شیب تند روستا به سمت بالا میدوند و من هم قرار نیست کم بیاورم. سرما بیداد میکند و بچهها با صورتهای سرخ میدوند و دوسه تایشان هرازگاهی با پشت دست بینی خود را تمیز میکنند!
روستا روی شیب تند است و من شهرنشین هی دلم میلرزد که کوچکترها نیفتند و روی سنگهای کوه نلغزند. هی میگویم فلانی مراقب باش فلانی بالاتر نرو فلانی دست فلانی را بگیر... و این نشان میدهد که هنوز با آنها خیلی فاصله دارم.
روی سنگهای کوه مینشینیم. حالا نوبت تمرین گوش دادن است. میگویم همه ساکت باشیم و گوش کنیم و هرکسی بگوید چه چیزی شنیده است. صداهای دلنشین روستا به گوش میرسد، صدای خروس، صدای سگ، صدای زنگوله گوسفندان، صدای جریان آب و مادری که فرزندش را صدا میکند. حالا با هم درباره صداها حرف میزنیم. تنوع خوبی دارد آنچه شنیدهاند و آنقدر حرف میزنیم و عکس میگیریم که از سرما بیحس میشوم اما دلم نمیخواهد این ساعتها هیچوقت تمام شوند...
(ادامه دارد... اگر خدا بخواهد)
ف. حاجی وثوق
https://eitaa.com/joinchat/4234870801C321bf602f2
7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 #کلیپ
✨ «غافلگیری مومنین»
🎙 اساتید #پناهیان و #شجاعی
🦋 ظهور بَغْتَه و ناگهانی اتفاق میافتد...
🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
خدایا! این اتفاق ناگهانی را لازمیم...😭
https://eitaa.com/joinchat/4234870801C321bf602f2
#روستانوشت
#خاله_اجازه
کوهگردشی که تمام میشود بچهها میگویند خاله برویم درس کار کنیم! و این دلنگرانی بچهها برای درسشان برایم عجیب است.... به سمت خانه یگانه و ریحانه از کوه سرازیر میشویم، چشمه آب میان یخ و برف همچنان میجوشد. چندتایشان مینشینند آب میخورند. دستم را با تصور سرما وارد آب میکنم. آب گرمتر از هوای سرد است و این را قبلا مادر یگانه و ریحانه گفته بود که آب چشمه در تابستانها یخ و در زمستان گرمتر میشود!
بچهها با سروصدا وارد خانه میشوند، جلوی خانه یک سگ به طرفم میآید و با کنجکاوی بو میکشد. وجود غریبه را احساس کرده و بیخیال نمیشود. دارم نگران میشوم چون کار از کنجکاوی دارد میگذرد، بچهها را صدا میکنم و آنها قلدرانه سگ را دور میکنند و احساس خوبی دارند ازینکه شجاعانه حمایت کردهاند. من هم احساس خوبی دارم که مورد حمایت آنها قرار گرفتهام.
وارد خانه که میشوم "دوستجان" دارد با بچهها ریاضی کار میکند. تعدادشان زیاد شده و زمان کم است. مینشینم یک گوشه دیگر و میشویم معلم بچهها، از کلاس اول تا ششم، هرکدامشان سوالی و تمرینی و مشکلی، حس خوب سالهای مدرسه زنده میشود، اول ریاضی کار میکنیم بعد نوبت دیکته میشود، برای هر کلاس چند دانشآموز پیدا میشود. دیکتهی اولیها، بعد دومیها و همینطور میرود تا ریاضی هر کلاس...
روستا یک معلم دارد که همه پایهها را درس میدهد و این همه سوال و مشکل کاملا طبیعی است. گاهی صدای "خاله اجازه" بچهها قند توی دلمان آب میکند و سوالاتی که بدون نوبت و پشت سر هم میپرسند...
کاش میشد برای همیشه در روستا ماند و برای همیشه خاله این بچهها شد و هر روز به آنها دیکته گفت و کنار دیکتههایشان برایشان نقاشی کشید و با خندههایشان خندید... 🌱
ف. حاجی وثوق
https://eitaa.com/joinchat/4234870801C321bf602f2
بابا بابا زینب به "بیسوکه" میگه "بیسبیتا"
هردو ش یعنی بیسکوییت😄
دخترای من فاصله ی سنی کمی دارن. از هردوشون یه مجموعه دایره لغت جدید استخراج کردیم! مثلا موگالا یعنی پرتقال😮
حال و احوال ما آدم بزرگا هم همینه. مثل زهرا که فهمید خواهرش داره اشتباه میگه اشتباهات همو می فهمیم و به همدیگه گیر میدیم و تنش داریم و اذیت میشیم که چرا این و اون این طورین؛ ممکنه اشتباه ما کمتر باشه تو اون زمینه ولی ما هم در حال اشتباه کردن هستیم و تصور می کنیم خیلی درست تر از اون یکی فکر می کنیم و عمل می کنیم.
اون وقت زمانی که انسان طراز یعنی امام زمان عج به افکار و اعمال ما نگاه می کنن انگار ماجرای خنده آور "بیسوکی" و "بیسبیتا" تکرار میشه!
باور این که من دنیایی از خطا و امور قبیح هستم یا در معرض این ها هستم به من کمک خواهد کرد که پذیرش غیر خودم کاملا جدی در وجودم به جریان بیفته و زمینه های اختلاف کمرنگ بشه.
🍃🍃🍃🍃🍃
حالا شماها الحمدلله همه تان بصیرید، آگاهید، لابد از جریانات خبر دارید و الان همین اوضاعی را که توی کشور هست، می بینید که متاسفانه این علیه آن، و آن علیه این؛
و دستگاه های خارجی چه خوشحالی ای می کنند؛ تحلیل می گذارند رویش:
بله، بینشان اختلاف افتاد، نابود شدند، از بین رفتند!
آرزوهای خودشان را مرتبا تکرار می کنند. خب ، پیداست که این مسئله نقطه ضعف ماست. نباید بگذاریم این نقطه ضعف ادامه پیدا کند یا افزایش پیدا کند.
📚جهاد تبیین
https://eitaa.com/joinchat/4234870801C321bf602f2