هدایت شده از حاج محمود کریمی
🔴"از مخالفان بی انصاف نترسید"
♦️امام خامنه ای :از هو و جنجال نترسید.از اینکه به شما بگویند مُرتجعید، اصلا نترسید. از اینکه بگویند متحجّرید و
نمی فهمید، اصلا ملاحظه نکنید!
خودشان متحجّرند.
♦️آنهایی که به شما می گویند متحجّر، خودشان ملتفت نیستند که حرف چه کسی را می گویند و از دهان چه کسی حرف می زنند. این حرف از زبان متولّیان فرهنگ مسلّط جهان است؛ یعنی فرهنگ غرب!
♦️آنها خودشان متحجّرند. غربی ها متحجّرند. برایشان هرچیز که مخالف حرف خودشان باشد، غیرقابل تحمّل است. ما همه آنچه را که از پدیده های فرهنگی وجود دارد با سعه صدر تحمّل می کنیم. بیش از اندازه لازم تحمّل می کنیم. آنها هستند که تحمّل نمی کنند و حاضر نیستند فرهنگی غیر فرهنگ خودشان را #تحمل کنند!
♦️بنابراین از تهمت ها و اهانت ها نترسید.شما روشنفکرید؛ شما روشن بینید؛ شما دل سوزید؛ شما، آنْ به اصطلاح بنای نو هستید. نهال نویی که امید به آن هست، شمایید.
♦️انشاءالله دنبال کار فرهنگی #صحیح و #انقلابی و درست بروید و آن را در محیط کار خودتان تأمین کنید. توقع بیشتری هم نداریم.
✅ #کانال_جوانان_انقلابی
🆔 @naslechaharome
.
🌕🌑 دایرهٔ انقلابی و غیرانقلابی!
هر کسی را به صِرف اینکه با فکر شما بهطور کامل انطباق ندارد، #متّهم به #انقلابی_نبودن نکنید! ممکن است کسی صددرصد با فکر شما منطبق نباشد، یک اختلافاتی داشته باشد، پنجاه درصد مثلاً منطبق باشد امّا #انقلابی باشد؛ #انقلابی_بودن بالاخره معیارهایی دارد، این معیارها در او ممکن است وجود داشته باشد؛ فوراً آدمها را متّهم به #ضدّ_انقلاب یا #غیر_انقلابی نباید کرد! همینطور که من روز چهاردهم خرداد در حرم حضرت امام (رضواناللّٰهعلیه) بیان کردم، #انقلابیگری هم #مثل_ایمان است و مراتبی دارد؛ مرتبهی اوّل، مرتبهی دوّم، مرتبهی سوّم؛ بله، بعضی از مراتبش بالاتر است و بهتر است، بعضی مراتبش پایینتر است امّا همه مؤمناند، حساب #مؤمن با #غیر_مؤمن فرق میکند، با #منافق فرق میکند ولو درجاتشان #درجات یکسانی نباشد..
😖 رواداری و تحمّل مخالف !
تشکّلهای #انقلابی با هم، #هم_افزا باشند. گاهی شما با هم اختلافاتی دارید؛ تشکّلهای انقلابی، سَر یک چیزهایی با هم #اختلاف دارند؛ خب داشته باشند؛ درعینحال با این اختلافات، #هم_افزایی داشته باشید؛ #نقاط_مشترک را بگیرید؛ یعنی #اختلافات موجب نشود که به #یقه_گیری و به #مقابله و این چیزها بینجامد؛ اینرا بهنظر من، در محیط دانشگاه سعی کنید جا بیندازید؛ #رواداری و #تحمّل؛ #تحمّل_مخالف که مصداق کاملش هم این است..
🗓 ۱۳۹۵/۰۴/۱۲
🔺بیانات آیتاللّٰه امام خامنهای
👥 در دیدار جمعى از دانشجویان
@noorolhodaa
www.noorolhoda85.blog.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺وقتی که یک #انقلابی برای #مذاکره رفته باشه اینجور مذاکره می کند👌
🎬سکانس زیبایی از فیلم #شور_شیرین، زکاوت شهید محمود کاوه در مذاکره با دشمن😊
@noorolhodaa
www.noorolhoda85.blog.ir
هدایت شده از حوزه انقلابی
انا لله و انا الیه راجعون
▫️ارتحال استاد #انقلابی دکتر محمدحسین #فرجنژاد و همسر و سه فرزندشان را تسلیت عرض میکنیم
خداوند این داغ بزرگ را بر ما آسان کند.
برادر مجاهد و زاهدی از میان ما رفت که وجودش وقف مردم، نظام، ولایت و حوزه علمیه بود.
▫️قدرش را سالها بعد خواهند شناخت.
عروج شهادتگونه و مظلومانهاش را به امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تسلیت میگوییم.
▫️ایشان از جمله محققین و پژوهشگران برتر کشور در حوزهٔ رسانه بودند و آثار فاخری همچون «دین در سینمای شرق و غرب» و «اسطورههای صهیونیستی سینما» از خود به یادگار گذاشتند.
▫️امید است خداوند متعال به برکت این ایّام عزیز، ایشان را غریق رحمت کرده و در بهشت برین جای دهد.
🌹 حوزه انقلابی
╭┅──────────────┅╮
🕌https://eitaa.com/joinchat/307429376Ccb9b7c02da
╰┅──────────────┅╯
خدا حافظ ای فرمانده گمنام
#مرد_غیرت
#عالم_بی_ادعا
#مرد_جهاد
#عاشق_محرومان
#ساده_زیست
#ایستاده_در_خط_مقدم
#استاد_صبر
#انقلابي
#بی_ادعا
@farajnezhad110
31.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ورود پیکرها مطهر برای اقامه نماز
یزد
#مرد_غیرت
#عالم_بی_ادعا
#مرد_جهاد
#عاشق_محرومان
#ساده_زیست
#ایستاده_در_خط_مقدم
#استاد_صبر
#انقلابي
#بی_ادعا
@farajnezhad110
🌿آغازی دگر باید تو را
✍ حسن طاهری
محمد حسین فرج نژاد، فعال مطبوعاتی و رسانه ای حوزوی، در شب عید قربان سهشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۰ به همراه همسر و سه فرزندش، سوار بر موتور با یک پژو ۲۰۶تصادف کرده و هر پنج نفر در دم جان باختند.
خبری حاوی حجمی انبوه از اندوه و انفجار وسیع احساسات تلخ، برای همه کسانی که تمام آغازین تلاش های محمد حسین را در رسانه های مکتوب و تصویری دیده اند؛ آن هم با دنیایی از حرارت و شور و شراره و اخلاص و پاکی و گمنامی او، در خاکریز بی سر و صاحب و بدون امکانات و بودجه رسانه انقلاب.
محمد حسین، این بچه یزدی خستگی ناپذیر حالا پرکشیده.
پرکشیدنی در اوج تنهایی و گمنامی و خلوص و عزت نفس و شرافت و سربازی بی ادعا برای اسلام ناب و رنج دیده از بیگانه و آشنا و البته یک دنیا شرمندگی و روسیاهی برای همه مدیران و متولیان و پرچم داران و حنجره دارانِ فرهنگی و هنری و ارشادی و انذاری و تبشیری و تبلیغی و حوزوی و دانشگاهی.
روزهای اول آمدنش از یزد به قم در سال های نخستین دهه ۸۰ به جهت ارادتش و همشهری آقای مصباح بودنش، مسقیم آمد دفتر فصل نامه پویا، در کنار موسسه ایشان و یکراست و تند تند، سر خود را با همان حالت کج کرده و با لهجه غلیظ و شیرین از سینمای هالیوود و شیطان پرستان و سیطره اسراییل بر سپهر رسانه های عالم، حرف زد و حرف زد و حرف زد.
و من مسحور و مفتون ادبیات لرزه دار و سرشار لهجه اش به او گفتم: خوش انصاف! همین ها را بنویس، چرا نمی نویسی و فقط می گویی؟
و ادامه دادم: تو که از ته دل چنین با حرارت، حرف می زنی، قطعا هم می توانی خیلی خوب بنویسی.
خندید و چند صفحه اطلاعات اولیه روی میزم گذاشت و گفت: حالا اول به این حرف هام گوش کن خب! بعدش هم چه کسی این حرف ها رو آخه چاپ می کنه؟
و هی وسط کلامش، با همان سر حالت کج می گفت: خب!
و به گونه ای با هیجان سخن می گفت که انگار همان لحظه قصد نابودی تمام ارکان سینمای هالیوود و کنست اسراییل را داشت.
مطالبش را که دیدم با خنده و شوخی گفتم: ببین عزیزم، مطالبت حرف ندارد و عالی است. اما اول اسناد و منابع متن هایت را بیاور و دوم اینکه اطلاعات خوب را باید خوب بنویسی. به عنوان سردبیر فصل نامه پویا اعلام می کنم که از امروز هر مطلبی آوردی و هر چند صفحه شد، با آن دو ملاحظه ای که گفتم، مشکلی برای انتشارش نیست. ففط مطالب را با موضوعات هر شماره نشریه منطبق و متن های طولانی ات را هم کوتاه و در چند بخش تنظیم کن، با یک شروع و پایان جذاب.
با شوخی و لهجه یزدی گفت: شروع و پایان چی چی هستش؟
و نشستیم و چند نمونه از سیر تا پیاز شروع و پایان در متن را باهم مرور کردیم.
و از همان جا و این روز شد، همکاری و آشنایی من و محمدحسین و جلسات هفتگی تحریریه و آموختن و نوشتن و گفتن.
چند اسم مستعار هم برگزید و تمام مطالبش را تا سال ۸۹ که در نشریه پویا بودم، بدون استثنا چاپ می شد، و در برخی شماره ها چندین مطلب از خود و شاگردانش در گروه رسانه.
حالا محمدحسین رفته، و از فردای تشییع و تدفین او، مراکز و نهادها و موسسات پرطمطرق و پرمدعا و بودجه خور و نفت نوش، صف در صف و ردیف به ردیف عکس های نمکین فتوشاپ شده او را روی بنر و شاسی و تابلو چاپ خواهند کرد، و در اهمیت و ضرورت اهمیت دادن به چنین شخصیت هایی در حوزه و دانشگاه، دهها مقاله و بیلان و عملکرد و ساعت ها نشست و همایش و سمینار و سخن و رهنمود گوهربار به اضافه سی میز ناهار ، عرضه محضر و اظهار لحیه و ارائه کرده و البته حضرت باری تعالی نیز از این حضرات بسیار بسیار همیشه حاضر در صحنه هواشناس، به احسن وجه قبول خواهند فرمود.
هر چه هست سپیدی خاطرات رهروان راه جهاد از
یک بچه یزدی پرحرارت همیشه خندان ماخوذ به حیا و بی خیال به دنیا و بی توجه به همه مظاهر مادی و منصب های متعفن و کثیفش، تا ابد در تاریخ مبارزات گمنام انسان انقلاب اسلامی بر جای خواهد ماند و روسیاهی بر چهره سیاهرویان گرفتار در مرداب شهرت و منصب و قدرت.
حالا او با همسر و همرزم همیشگی و سه دسته گل زیبایش، شهیدانه و مظلومانه پروازی را آغاز کرده اند به سوی آسمان بی پایان و بی نهایت ابدیت و ماییم و دوستان داغدار در فراقش، با زمزمه زیر لب این بیت مصطفی نقی پورفر:
در تو پایان نیست، آغازی دگر باید تو را
گر ره آسان نیست، پروازی دگر باید تو را
___
نگاشته شد به یاد دوست عزیز و دیرینم، مرحوم محمدحسین فرج نژاد، ۳۱ تیر۱۴۰۰ پنج شنبه ساعت ۶ صبح
#مرد_غیرت
#عالم_بی_ادعا
#مرد_جهاد
#عاشق_محرومان
#ساده_زیست
#ایستاده_در_خط_مقدم
#استاد_صبر
#انقلابي
#بی_ادعا
@farajnezhad110
هدایت شده از انجمن سواد رسانه طلاب
◾️السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
🕋نماز لیلةالدفن برای فاضل ارجمند مرحوم استاد فرجنژاد و خانوادهاش یادمان نرود.
دو رکعت است:
رکعت اول حمد و یک بار آیت الکرسی
رکعت دوم حمد و ده بار سوره قدر
بعد از سلام نماز بگویید:
اللهم صل علی محمد وآل محمد وابعث ثوابها الی قبر:
محمدحسین ابن علی
خدیجه بنت محمدرضا
علیرضا ابن محمدحسین
محمدرضا ابن محمدحسین
مطهره بنت محمدحسین
🔹انشاالله این استاد انقلابی و خانواده در این شب جمعه و شب اول قبرشان میهمان سفره سیدالشهدا(ع) باشند.
#ایستاده_در_خط_مقدم
#استاد_صبر
#انقلابي
#بی_ادعا
@farajnezhad110
#انجمن_سواد_رسانه_طلاب
✅ @savad_rasaneh
🔵درباره حسین فرج نژاد اشتباه نکنیم!
.
.
⚫حسین زبان عبری می دانست، اما دوستانی داشت که خیلی بهتر از او عبری می دانستند. این را خودش هم می دانست.
.
.
⚫حسین ازصهیونیسم پژوهان کم نظیر کشور بود و تالیفاتی بی نظیر داشت.اما چه بسا شاگردانی تربیت کرده باشد که راه استاد را بهتر و قوی تر ادامه دهند یا مراکزی باشد که تخصصی تر و گروهی این مهم را به پیش ببرند.
.
.
⚫حسین لیسانس اقتصاد داشت از موسسه امام خمینی، فوق لیسانس فلسفه غرب داشت از دانشگاه مفید و دکتری حکمت هنر دینی داشت از دانشگاه ادیان و مذاهب، اما از او لیسانسیه تر و فوق لیسانسیه تر و دکتر تر این مملکت بسیار است.
.
.
⚫حسین اما گوهری داشت که کم نظیر و نایاب بود. گوهری که در قوطی هیچدانشگاهی، هیچ پژوهشگر یا زبان دانی پیدا نمی شد. چه بسیار آدمها که مقاله ها و کتابهایشان بسیار بیشتر از حسین است. چه بسیار آدمها که تئوری دانی و فلسفه بافی شأن بیشتر از حسین باشد، اما حسین ویژگی بی نظیری داشت که در پرتو آن بود که همه این توانمندی ها معنا می یافت و به کاری می آمد.
.
.
⚫بدون حضور قطب نماهایی چون حسین، نه کسی توان و جرات حرکت داشت و نه حرکتی می توانست عزم مقصدی و نهایتی را داشته باشد.
.
.
⚫فضای مجازی و انفجار اطلاعات جهان را از محتواهای از هم پاشیده و کلان پر کرده است. همه حیرت زده بر کرانه خانه محقر انباشته های خویش ایستاده اند و کسی را یارای حرکت نیست. جهان بی وجود امثال حسین مرگ آباد متعفنی بیش نیست. حسین کیمیای مبارزه و حرکت را به میان جزیره های راکد افعال ما می آورد. حسین با زندگیش، با صداقت و اخلاص گفتار و رفتارش و با یقین به عالمگیری کلمه حق، مشعل مبارزه را زنده نگاه داشته بود. مشعلی که تنها از هرم گرمای آن میشد فکر کرد، کار کرد، حرکت کرد...
.
.
⚫حسین و امثال حسین با زندگی هنرمندانه و زیبایشان، کارها را کار میکردند. حرفها را حرف میکردند. مبارزه و حرکت را در یخبندان جهان راکد و مادی ما می دمیدند و روحی الهی را بر پیکر بی جان کارها وارد می آوردند.
.
.
⚫من هروقت حسین را میدیدم محو دستهایش محو زندگیش محو اخلاصش میشدم. اینها را نداشتم. اینها را نداشتیم. کم داشتیم. وگرنه انباری از حرف و نظر را در یخدان کتابخانه ام داشتم. حسین اصل جنس بود. همانی بود که وصلت می کرد به معرکه روز دهم عاشورا، با همان حرارت شورآفرین حماسه در معیت سیدالشهدا...
.
.
⚫از تشییع برگشته ام و مینویسم. امشبی که هنوز حیران و مبهوت به نبرد عقربه های زمان می روم و مأیوسانه التماسشان میکنم یک روز به عقب بازگردند.
محمدعلی روزبهانی
#ایستاده_در_خط_مقدم
#استاد_صبر
#انقلابي
#بی_ادعا
@farajnezhad110
حسین فرجنژاد در متن خانواده
⚫️ هر کار کردم از دیروز (روز عید قربان) ساعت 9:30 صبح (اولین لحظه اطلاعم) چند خطی برای #حسین_فرجنژاد بنویسم، نتونستم و نشد.
این خانواده (حسین، همسرش، دو پسر، دختر تهتقاری و احتمالا...) حتما الان وضعشون خوبه. شک ندارم. دعا میکنم که بهتر باشه جایگاهشون.
دیروز و امروز، درباره حسین چیزهایی نوشتند، اما مردی که توصیف شد، آقای فرجنژاد در صحنه کار جهادی، تلاش علمی، فعالیت خستگیناپذیر فرهنگی و تربیتی، پژوهش، تألیف و... بود.
هر وقت بتونم، روایت خودم از اندیشه و سیره عملی این مرد رو بیان خواهم کرد. الان حال و توانش رو ندارم. اینجا خیلی مختصر به حسین، وسط خونوادهی 5نفریشون اشاره میکنم:
این زن و شوهر، نمونه خونوادهای بودن که با هم میساختن. همسر حسین (خانم بابایی) خیلی علاقهمند بود به هنر و کار فرهنگی. حسین برای هر دو علاقهی همسرش کاملا شرایط رو آماده میکرد. تعریف میکرد که چه هزینههایی کرده تا همسرش کلاسهای هنری مورد علاقهش رو شرکت کنه یا لوازم این کار رو بخره، بااینکه درآمد خیلی بالایی نداشت. البته همسرش هم هنرجوی صرفا مصرفکننده نبود. با فروش تولیدات هنریش یه مبلغ اندکی به دخل و خرج خونه کمک میرسوند.
کمی بعدتر، علائق همسرش در تربیت و آموزش نونهالان شدت گرفت و دوست داشت مربی مهد یا دبستان باشه. حسین در این مقطع، برخلاف تصویر رایج از یک مرد جهادی در ایران، نصف روز در خونه میموند، مطهرهی کمسنوسال رو با دو تا داداشای شیطونش نگه میداشت تا مامانِ خونه بتونه دورههای آموزشی و آزمایشی مربی مهد و معلم دبستان رو بگذرونه.
این برشها از زندگی حسین رو دیگران نگفتن و لذا وادار شدم اشاره کنم. این زنوشوهر نمونه جالبی برای یه خونواده ساده و بیدنگوفنگ ایرانی بودن. بالاخره مثل همه زنوشوهرا سر یه مسائلی بحثشون میشد، اما با هم میساختن.
تحمل کردنِ شرایطِ مردی با گستردگی فعالیت حسین فرجنژاد کار آسونی نیست، اما خانم بابایی شرایط رو کاملا فراهم میکرد. اگه این همکاری زنانه و مادرانه نبود، امکان نداشت حسین بتونه حسین فعلی باشه و متقابلا، حسین کاملا در خدمت خونواده بود.
علاوه بر همراهی کامل در راستای اشتغال خانم بابایی، برای بچهها بابا بود، نه یه فعال جهادی که نمیشناسنش.
تمام طول هفته شاید تا نصفه شب جلسه رسمی و خونگی برای کار انقلاب داشت، اما همیشه بهم میگفت عصر جمعهها رو هیچ کاری قبول نمیکنم تا جایی که بتونم. این چند ساعت مال بچههاست.
سادهترین کاری هم که میکردن این بود: با این موتورِ علیهماعلیه میرفتن تو بیابونای پردیسان و جاده کهک و اینجاها، آتیش «بزرگ» درست میکردن. تأکیدم داشت که آتیششون خیلی بزرگه، چون بچهها بیشتر کیف میکنن.
الان که مینویسم حالم دگرگون شده، بیشتر نمیتونم ادامه بدم. اما گفتن از «حسین فرجنژاد در متن خونواده» رو یه ضرورت میدونم، درحالیکه دختر و پسر انقلابیِ ما خوب نمیتونه خونوادهداری کنه، از زندگی مشترک به خدا برسه و بهشت بخره.
در شرایطی که آمار طلاق و تنش بین خونوادههای مذهبی نگرانکننده داره میشه، باید این جنبهها رو هم گفت. اونایی که قلم شیوا و صدای رسا دارید و میخواید از حسین فرجنژاد یه الگو در جبههی انقلاب بسازید، این جنبهها هم ضرورته.
فعل ماضی چقدر بده، وقتی داری به عزیزانت نسبت میدی: بود، میگفت، میرفت... این افعال ماضی بر حسب احوال ماست که خودمون رو زنده و اونا رو درگذشته و ناپیدا فرض میکنیم، در حالیکه برعکسه. به قول آوینی، حقیقت اینه که زمان ما رو برده و اونا با ابدیت ماندگار شدن. ما از اون لحظهی ابدیت درگذشتیم و به سوی اجل خودمون در حرکتیم. اونا هستن. بیشتر از ما هستن.
در سکوت و بهت فرو رفتم. گفتنی زیاده. هر وقت بتونم، خواهم گفت؛ از باقیات صالحات او، شیوه تفکرش، افقی که برای آینده حزباللهیهای امروز گشوده و رسم انقلابی زیستن #به_سبک_حسین_فرجنژاد.
✍️ محمد محمدینیا
#عالم_بی_ادعا
#مرد_جهاد
#عاشق_محرومان
#ساده_زیست
#ایستاده_در_خط_مقدم
#استاد_صبر
#انقلابي
#استاد_فرجنژاد
@farajnezhad110
دیروز تمام مدت، تو بهشت معصومه، توی ماشین
سایت ها رو بالا و پایین میکردم و اشک میریختم
خبرگزاری های مختلف... پیج های مختلف...کانالهای ایتا، گروه های صمیمی تر ایتا و...
هرجارو نگاه میکردم، داغ دلم تازه میشد
از تشییع برگشتیم
باز ورق زدم
زیرو رو کردم
گشتم
همه جا حرف از استاد بود...هرکی ب زبون خودش؛ استاد...دکتر فرج نژاد...حسین...محمدحسین و...
زن و مرد، همه تاکید داشتن جز خوبی از استاد ندیدن...ندیدیم
فضیلت هاشون رو یکی یکی قید میکردن و هنوزم دارن قید میکنن
هرچند ک اگر سالهای سال بنویسن، مجموعه همش، استاد فرج نژاد نمیشه😭
فراتر از قلم بود
وسیع تر از وصف
در بین همه این کانالها و... هرچی گشتم، حرفی از خدیجه خانوم نبود...هرچی ورق زدم، زیرو رو کردم...همه جا هویتش فقط «همسر محترم ایشان» بود😭😭😭
استاد مررررد بود! درست!
بزرررگ بود...درست!
عجیب بود...درست!
اما بهشت رو در کنار همسر صبوری مثل خدیجه بانو خرید
بانو!
گاهی فکر میکنم روح همسرت، بقدری عظیم بود که نذاشت عظمت روح تو دیده بشه
شایدهم اغلب افرادی ک نوشتن، همکار و شاگرد استاد بودن
شاید از عمق زندگیتون، کسی خیلی خبر نداشت
استاد پدری رو در حق تک تک ماها تموم کرد
مسیر فکر و زندگی خیلی از ماها رو جوری تغییر داد که تا چند نسل بعد، باقیات الصالحات داره قطعا
اما من میخوام از تو بگم
از تو که با نداری و نخواستن دارایی همسرت، ساختی...با عشق و صبوری ساختی
با جلسه های ساعت ۱۲-۱ نیمه شب تو اتاق ورودی خونهت کنار اومدی
با نبودنهای پی در پی و ممتد و طولانی صبوری کردی
با سفرهای جهادی و بی جیره مواجبش موافقت کردی
با کودک نه ماهه درونت، که هر آن قصد زمینی شدن داشت،تنها موندی و همسرت رو با روی باز راهی سفر کردی
کودکی که وقتی باباش سفر فرهنگیِ جهادی رفته بود بدنیا اومد....و تو همچنان لبخند زدی
سختی و زحمت تربیت بچه ها رو تنهایی به دوش کشیدی و غر نزدی
کنار همه سختیای زندگی با یه مرد جهادی، به زندگیت معنا دادی و به علایقت رسیدی
روح هنری و لطیفت رو میریختی توی رنگ و قلم و با همه این سختیا، بالبخند روی سفالهای سفید، روح و نقش می پاشیدی
تصاویر زیادی دارم ازت تو ذهنم
از برق چشمات، برای اولین لباس پرنسسی قشنگی که برای مطهره یکساله، از بازار رضا خریده بودی
از اشتیاقی ک ماه رمضون،برای رفتن پیش امام رضا داشتی، هر روز صبح تا اذان مغرب
از ذوقی که توی چهرت بود وقتی میگفتی امسال دیگه مربی پیش دبستانی نیستم، معلم کلاس اول ادبستان آقای پناهیانم😭😭😭😭
از روزی که خبر بارداری محمدرضا رو دادی بهم...
از لحظه هایی ک در مورد استاد حرف میزدی بالبخند
میگفتی:« الان که من سرکار میرم و وقتم کم تر شده، آقای فرج نژاد خیلی بیشتر کمکم میکنه تو خونه
از راه که میاد، قبل از اینکه لباسشو عوض کنه، میاد گاز پاک میکنه، خیلیم تمیز کار میکنه☺️ اگر ظرفی باشه و من نشسته باشم، میشوره، بعد میره لباساشو عوض میکنه» 😭😭😭😭
نمیدونم شاگردای استاد این چیزا رو میدونن یانه، فقط استاد رو تو روحیه جهادی و قلمش خلاصه میکنن!
کسی خبر از سالاد کاهو درست کردن استاد برای مهموناش داره؟ یا فکر میکنن دکتر فرج نژاد فقط یک بعد داشت! مرد علم و عمل بود و بس!
کاش میشد به تصویر کشیدتون...واضح...کامل...گویا😭
لحنت...هیجانت...ذوقت...آراااامشت!!! یادم نمیره😭😭😭
استاد خیلی بزرگ بود...خیلی مرد بود، ولی کنارش یه حامی داشت مثل تو! خدیجه بانوی صبور و مهربون ، با ی روح لطیف
واااای که چه چیزایی تو ذهنم مرور میشه
رفتی! کنار مطهره شیرین زبون و داداشاش و همسرت آروم گرفتی
یقین دارم جاتون خوبه
ولی ما چه کنیم با این داغ
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
ز.ص
#ایستاده_در_خط_مقدم
#استاد_صبر
#انقلابي
#بی_ادعا
@farajnezhad110
هدایت شده از استاد محمدحسین فرجنژاد
28.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تبوتـابادبستانه
...نمیدانیم از کجا بگوییم و از کجا شروع کنیم و آشفتگی دلمان را سامان بدهیم. آنچه در این سه هفته و کمتر از ۶ الی ۷ جلسه رفاقت ما رخ داد؛ بروز اوصافی به یادماندنی از بزرگمردی کوچک بود که با رفتنش آن هم به همراه تمام اعضای خانواده اش همه ما را مات و مبهوت کرد.
رب العالمین، تو و زیباییهایت را چند روزی مقابل ویترین نگاه مان چیده بود تا چه به ما بگوید؟! تا چه کنیم بعد تو ؟! تا چه عبرتی بگیریم ؟!
📣آقا محمدرضا عزیز،
#بزرگمردِخاطرهانگیزِتبوتابادبستانه، ما در فراق؛
🌀 سخن گفتن شیرینت،
🌀 خنده های شیرین و همیشگیات...
🌀 مهربانی سرشار تو که همگان را مهمان بر سفرهی خوراکی هایت میکردی...
🌀 و معرفت و مرام بالایت که در همه فعالیتهای این چند روز پیش قدم و نفر اول بودی ...
🌀 منادی قرار دادن مربیت که به کمتر از واژه »استاد« برای صدا زدنش در مدرسه و خانه راضی نبودی.😭
و هزاران نکته دیگرت چه کنیم؟!
💠چه کنیم با این همه خاطرات خوشی که برایمان رقم زدی. آنچه تو وسیله انتقالش به ما بودی چه بود؟! مقدر عالم برای چه تورا کنار ما آورد؟!
😭دلمان بدجوری برای دیدنت تنگ شده است.
💠 نمیدانیم شاید حضور و رفاقت چند روزهی تو برای بیدار کردن ما و تلنگری برای فرصت کم بودنمان در دنیاست. چه کنیم با بار سنگین تقدیری که برای تربیتمان رب العالمین با رحمت نبودنت رقم زد.
♨️چگونه میتوان فراموش کرد تو را...
♨️چگونه در چشمان معصوم تو نظر کنیم اگر یادمان برود...
✅ امید است
#یادماننرو
#فرج_نژاد
#ایستاده_در_خط_مقدم
#استاد_صبر
#انقلابي
#بی_ادعا
@farajnezhad110
هدایت شده از استاد محمدحسین فرجنژاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرمانده چه زود رفتی...
ای وای از فراقت
#فرج_نژاد
#ایستاده_در_خط_مقدم
#استاد_صبر
#انقلابي
#بی_ادعا
@farajnezhad110