دوستت دارد؛ این را از چشمانش میخوانم ...
دوستش داری از سکناتت میفهمم ...
چه رفاقت شیرینی، چه عاشقانه های دلچسبی، رفیق که نه ... برادر ...
شک ندارم تو هم مثل من مجذوب آن همه محبت شده ای، آن همه مهر، آن همه زیبایی، آری؛ تو نیز مثل من عاشق شده ای ... ❤️
با آن همه برادری و حلال و حرام کردن تو چگونه تاب آوردی آن همه غم را ...
دلم به حال مظلومیتت سوخت علی مظلوم، کمرم زیر داغی که تو تحمل می کردی خم شد .
با صدایی که دیگر رمق نداشت نامش را فریاد میزدی، بالای تابوت؛ یادت هست که چه آرام خفته بود ...؟
اما تو باید یک بار دیگر تمام قد بایستی، آخر کار انقلاب روی زمین است .
جابر رفت اما همه ی ما هستیم .
بایست تا فرمانده ببیند تنها نیست ...
میدانم دلتنگی تا ابد دلتنگیست اما جابر، جبران کننده ی این داغ است ...
آری؛ بایست تا فرمانده ببیند تنها نیست ...
#غریب_گیر_آوردنت 😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روحیه ی انقلابی حضرت زینب(س) در کلام مقام معظم رهبری
〰.〰.〰.
زِندگیاتونو وقفِ امام زمان کنین....
وقفِ جبهِه ی فرهنگی...
وقفِ ظهور...
وقتی زندگیاتون اینشِکلی شه، مجبور میشین که گناه نکنین!
وَ وقتیَم که گناه هاتون کمُ کمتر شد؛ دریچه ای از حقایق بِه روتون باز میشه...!
اونوقته که میشین شبیهِ شُهدا...
#اول_شبیه_شین_بعد_شهید!
#رفیق_شهید♥️✨
@chadoriya🌸
خادم الحسین:
سلام
من یکی از بیننده های شما در شهر احمدآباد بودم
واقعا اولین وبهترین تئاتری بود که دیدم
ای کاش یکبار دیگر می تونستم این تئاتر رو ببینم
معلوم بود که برای این تئاتر خیلی زحمت کشیده بودید
وقتی تئاتر تمام شد با جمعی از بچه ها بیرون رفتیم انگار تکه ای از دلم جامانده بود
انشاا... بتوانید با اجراهای دیگر یاد وخاطره شهدا را زنده کنید
به نام خدای جابر
سلام
سه سال بود که حال دلم بد بود
زندگی میکردم، میگفتم و میخندیدم، فعالیت میکردم، اما هیچکدوم حال دلم رو خوب نمیکرد، ذهن آشفتم رو آروم نمیکرد، کابوس های هر شبم رو از بین نمیبرد
به حدی رسیده بودم که از عالم و آدم خسته بودم، حالتی نزدیک به افسردگی شدید
اما مجبور بودم بیرون از خونه بخندم و عادی باشم
تا اینکه دو هفته قبل، در اردکان با تمام مشکلات، مریضی خودم و بچم، و حرف های اطرافیان، بلاخره تونستم و رفتم تائتر جابر رو دیدم...
خداروشکر که رفتم، و حسرت میخورم که چرا بقیه اجرا ها رو نرفته بودم...
خیلی از قسمت های اجرا رو با گوشت و خونم درک کردم
همسرم مدافع حرم هستند...
یکی از جاهایی که خیلی بهم ریختم، قسمتی بود که آقا مصطفی اجازه رفتن به سوریه رو به جابر نمیداد
کاملا درک میکردم و یاد وقتی افتاده بودم که همسرم به خاطر هدفی که داشت و فعالیت فرهنگی تشکیلاتی در جایی بود که کار کردن خیلی سخت بود (من عاشق شهادتم، هدفم شهادت نیست، جابر) نمیتونست همراه رفقاش که داشتن اعزام میشدن بره و جامونده بود...
یا جایی که جابر شهید شد و بعدش که تابوتش رو آوردن...
همش خودم رو جای زهرا میدیدم و گریه میکردم...
مدت ها بود که واقعا و از ته دل گریه نکرده بودم...
بعد از سه سال حس سبک شدن داشتم و حالم خوب شده بود
قبل از اینکه بیام تئاتر، یک جایی خونده بودم که جابر میاد عاشقتون میکنه و میره...
منم خندیده بودم...
اما بعدش با خودم تکرار میکردم که جابر عاشقم کردو گریه میکردم
از خدا ممنونم که جابر رو سر راه من قرار داد
بعد از سه سال حال دلم خوب شده
خنده و گریه ام از ته دل شده و شب ها کابوس نمیبینم
یکی از قسمت هایی که خیلی به دلم نشست، اونجایی بود که جابر به علی میگه: میخواستم عبا رو برات کادو بگیرم، و علی میگفت من چیز های دیگه هم دوست دارم، و جابر گفت مثلا منو؟ کادوش بگیرم؟با پرچم
در کل تمام لحظه های تئاتر، عالی بود، و حالم رو بعد از دیدن اجرا نمیتونم بیان کنم
از تمامی اعضای گروه، مخصوصا استاد فاطمی عزیز ممنونم
ان شاالله خدا اجرتون بده
یاعلی مدد
❗️کنار کشیدن در زمان فتنه نوعی کمک به فتنه❗️
#نهج_البلاغه
💠شرحی از کلام گهربار حضرت امیرعلیه السلام توسط رهبر فرزانه انقلاب:
🔴 این را هم عرض بکنیم؛ بعضیها در فضای فتنه، این جملهی «کن فی الفتنة کابن اللّبون لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب» را بد می فهمند و خیال میکنند معنایش این است که وقتی فتنه شد و اوضاع مشتبه شد، بکش کنار! اصلاً در این جمله این نیست که: «بکش کنار». این معنایش این است که به هیچ وجه #فتنهگر نتواند از تو استفاده کند؛ از هیچ راه. «لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب»؛ نه بتواند سوار بشود، نه بتواند تو را بدوشد؛ مراقب باید بود.
📚 #حکمت ا
@nahjol_balagheh