eitaa logo
✨🌈دنیای نورا🌈✨🇸🇩
132 دنبال‌کننده
311 عکس
48 ویدیو
4 فایل
سلام اینجا دنیای نووراست من حدیثم و به شدت علاقه مند به اسم نورا 🥺 این جا روز مرگیم آموزش و پروفایل های گوگولی مگولی یه عالمه چیر دیگه داریم پس لفت نده پیشمون بمون🙃 کپی ؟ نه ممنون ! ارسال قشنگ تره :) من اینجام🙋‍♀️ @Hadiseagmd
مشاهده در ایتا
دانلود
گفٺ:مࢪاقب‌نگـٰاهت‌بـٰاش، العَین‌بَریدُالقَلب ݘشم‌ݒیغـٰام‌رسـٰان‌دِݪ‌اسٺ!🫀👀 - شہیداحـمدمشلـب -🖇
هدایت شده از |حــٰـ‌‌اܩیـــܔ|🏴
|•عاشـق آن اسـتْ ڪہ فڪرش همہ خدمـت باشـدْ . . . صبـحها در عطـشْ عـرض ارادتـ باشـدْ . . . بـهترازحضـرت اربـابْ ندیـدم شاهے؛ ڪهـ چـنین باخـبراز حـال رعـیت باشـد•| |🌿
می‌گفت.. هیچ زمان آدم‌هایی که تو را به خُدا نزدیک می‌کنند رها نکن، بودنِ آن ها یعنی خدا هنوزحواسش بهت هست... -شهیدعمادمغنیه-
آقاامام‌حسین‌قلبِ‌من‌ برای‌پیاده‌روی‌توهوای‌گرم؛ برای‌خستگی‌توراه؛ برای‌تاول‌پاهام؛ برای‌چفیه‌خیس‌روسرم؛ برای‌تماشای‌‌گنبدطلایی‌حرمت؛ برای‌اشک‌روی‌گونه‌هام؛ برای‌چای‌‌تلخ‌عراقی؛ برای‌گم‌شدن‌بین‌جمعیت؛ برای‌موکب‌های‌بین‌راه؛ برای‌مردم‌مهمون‌نوازنجف؛ برای‌حرمت‌حرمت‌حرمت؛ تنگ‌شده‌‌چاره‌‌ای‌بیندیش‌برای‌قلبم💔(:
حَنینی‌‌إلَیك‌یَقتُلُنی دلتنگی‌ات‌مرامیکُشد؛ حسین‌من💔!:)
هدایت شده از |حــٰـ‌‌اܩیـــܔ|🏴
کاش منم اهل عراق بودم.mp3
4.11M
کاش منم اهل عراق بودم
یه ذره بیشتر با شما ایاق بودم🥺
یه خونه پشت حرم داشتم
باهر اذون پاموتوی حرم میذاشتم
❤️‍🩹
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @haamin_313 حـــ‌ߊ‌ܩیـــܔ
بسیجی‌منتظرظهورنمی‌ماند.. شهیدمیشودزمینه‌یِ‌ظهورراایجادمیکند:)🌱
」 تفاوت بین انسانی که هم اکنون هستید و کسی که قرار است پنج سال بعد باشید، در مردمی است که در این مدت با آن‌ها معاشرت کرده و کتاب‌هایی است که در این زمان مطالعه خواهید کرد. _جان سی مکسول • ┅ ┅ ┅ ┅ ⭑ ┅ ┅ ┅ ┅ • ⊱🌻
شب عاشقان بی دل چه شبی دراز باشد...
••• ولی من سادگی و صفای این اتاق رو ، به هزارتا خونه‌ی شیک و مجلل ترجیح میدم..🥺❤️🌱 ‌‌
ولی این والیپرااا خیلی حس خوبی بهم میدن گوگولین🫀✨
دوستایی که کانال رو ترک میکنید خجالت بکشید؛ عیب زشته 😂😂
و روزی‌‌ نه تو می‌مانی،نه اندوه:/!🤍🫀
انقدر حرف زد و سوال پرسید که دیگه نتونستم دربرابر زبونش مقاومت کنم برا همین از سیر تا پیاز ماجرای دیروزو براش تعریف کردم اونم هر دقیقه سرشو میبرد سمت سقف و خدا رو شکر میکرد ازینکه الان زندم . مشغول صحبت بودیم که معلم زیست با ورقه های خوشگل امتحانی وارد شد خیلی سریع صندلیامونو جابه جا کردیم و برا امتحان آماده شدیم با اینکه چیزی نخونده بودم ولی یه چیزایی از قبل یادم می اومد به همونقدر اکتفا کردم.... _______ معلم زیست با اخم اومد سمتم و رو به من کرد و گفت _نگاه کن تو همیشه آخری... همیشه هم من باید به خاطر تو بشینم ازش عذرخواهی کردمو ورقه رو تحویل دادم در همین حین مدیر وارد کلاس شد و گف _چون امروز جلسه داریم شما زودتر تعطیل میشین اونایی که پیاده میرن برن اونایی هم که میخان با خانوادشون تماس بگیرن دفتر بیان‌ با ذوق وسایلمو از روی میزم جمع کردم و بزور چپوندم تو کیفم از ریحانه و بچه ها خداحافظی کردمو از مدرسه زدم بیرون یه دربست گرفتم تا دم خونه خودمم مشغول تماشای بیرون از زاویه پنجره نشسته و کثیف ماشین شدم یه مانتو تو یکی از مغازه ها نظرمو جلب کرد همون طور که داشتم بهش نگاه میکردم متوجه صدای تیک تیکِ قطره های بارون شدم یه خمیازه کشیدم و محکم زدم تو سرم با این کارم راننده از تو اینه با حالت تاسف انگیزی نگام کرد خجالت کشیدم و رومو کردم سمت پنجره اخه الان وقت بارون باریدنه؟ منم ک ماشالله به بارون حساس مث چی خوابم میبره اخمام رفت تو هم یه دست به صورتم کشیدم و مشغول تماشای بیرون شدم ماشین ایستاد یه نگاه به جلو انداختم تا دلیلشو بفهمم که چشام به چراغ قرمز خورد پوفی کشیدم و دوباره به یه جهت خیابون خیره شدم همینطور که نگاهم و بی هدف رو همچی میچرخوندم یهو حس کردم قیافه ی آشنایی به چشم خورد برای اینکه بهتر ببینم شیشه ماشین رو کشیدم پایین وقتی فهمیدم همون پسریه که دیروز یهو از آسمون برای نجاتم فرستاده شد . دوسشم کنارش بود خیره شدم بهشون و اصلا به قطره های بارون ک تو صورتم میخورد توجه نداشم دوستش خم شدو یه بنری گرفت تو دستش، اون یکی هم بالای داربست مشغول بستن بنر بود دقت که کردم دیدم بنر اعلام برنامه یه هیئته... تا چراغ سبز شه خیلی مونده بود سعی کردم بفهمم چی دارن میگن با خنده داد میزد و میگفت _از بنر نصب کردن بدم میاد از بالا داربست رفتن بدم میاد محمد میدونه من چقدر، از بلندی بدم میاد اینا رو میگفت و با دوستش میخندیدن وا یعنی چی؟ الان این سه تا جمله انقدر خنده داره؟ خو لابد واسه خودشون بودکه اینطوری میخندن ! چند متر پایین ترم دو نفر دیگه داشتن همین بنرو وصل میکردن به نوشته روش دقت کردم تا ببینم چیه (ویژه برنامه ی شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) زیرشم اسم یه مداح نوشته شده بود قسمت پایین تر بنر ادرس و زمان مراسم هم نوشته بود یه لحظه به سرم زد از آدرسش عکس بگیرم) سریع گوشیمو در اوردم زوم کردم و عکس گرفتم یهو ماشین حرکت کرد و هم زمان صدای راننده هم بلند شد ک با اخم گفت : خانوم شیشه رو بکشید بالا سرده .ماشینم خیس بارون شد فکرم مشغول شده بود نفهمیدم کی رسیدیم از ماشین پیاده شدم و داشتم میرفتم که دوباره صدای راننده و شنیدم : خانوم کرایه رو ندادین!!! دوباره برگشتم و کرایه رو دادم بش که اروم گفت معلوم نیست ملت حواسشون کجاست بی توجه به طعنه اش قدمام و تند کردم و رفتم درو باز کنم تا بخوام کلید و تو قفل بچرخونم موش ابکشیده شدم @NAHELEH_ORG
و هم اکنون انتظار ها به پایان می‌رسد 😎 تادا ✨ قسمت چهارم ناحله 🫀🥺
[همون‌ کسی‌ باش‌ که‌ آرزو‌ داری‌ خدا‌ سر‌ راهت‌ قرار‌بده..🌱]
اگه کتاب میخونی و اهل مطالعه هستی، باید آدمهارو بهتر بفهمی و درکشون کنی، نه اینکه فکر کنی تو بیشتر میدونی :)! •
آدمی به مرور آرام می‌گیرد، بزرگ می‌شود، بالغ می‌شود و پایِ اشتباهاتش می‌ایستد، آن‌ها را به گردن دیگران نمی‌اندازد و دنبال مقصر نمی‌گردد. گذشته‌اش را قبول می‌کند، نادیده اش نمی‌گیرد. و اجازه می‌دهد هر چیزی که بوده در همان گذشته بماند. آدمی از یک جایی به بعد می‌فهمد که از حالا باید آینده اش را از نو بسازد. اما به نوعی دیگر می‌فهمد که زندگی یک موهبت است. و نباید آن‌را فدایِ آدم‌هایِ بی‌مقدار کرد! اصلا از یک جایی به بعد حالِ آدم، خودش خوب می‌شود... -محموددولت‌‌‌آبادی •
حبک‌رزق‌لگیته:) حب‌ِتو،رزق‌است‌و‌آن‌را‌پیدا‌کردم:)🤍
هدایت شده از |حــٰـ‌‌اܩیـــܔ|🏴
enc_16574674062468102678699.mp3
3.74M
خیلی وقته که دورم..💔 عادت به چشمم دادم که برات گریه کنم..😭 ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @haamin_313 حـــ‌ߊ‌ܩیـــܔ