🟣
📍همانگونه که رحمت الهی بر دو نوع است، نور الهی نیز دو نوع دارد:
۱. نوری که همه ی موجودات را دربرمی گیرد: «و بنور وجهک الذی اضاء له کل شی». هر چیزی را "شیء" می گویند و نور خداوند احاطه ی بر همه ی اشیاء دارد.
۲. نوری که اختصاص به مؤمنین دارد و مؤمنین از طریق عبادت و مسائل دیگر آن را کسب می کنند و در دعای سحر همین نور طلب و درخواست می شود: «اللهم انی اسئلک من نورک بانوره» و بقول مولانا:
ما غُلامِ خانههایِ روشنیم
که این خانه را به هر کسی ندهند.
┈┄┅═✾ ✾═┅┄┈
📍این نور به واقع درخشان و افشان است و اگرچه به چشم انسان های عادی دیده نمی شود؛ ولی مانند ستارگان برای اهل آسمان نمایان است: «و الله إن المؤمن لیزهر نوره لأهل السماء کما تزهر نجوم السماء لأهل الأرض» و اگرچه میان اهل زمین ناآشنا و گمنام اند؛ برای اهالی آسمان بسیار شناخته شده و معروف اند: «اسماؤهم فی السماء معروفة و فی الارض مجهولة»
┈┄┅═✾ ✾═┅┄┈
📍دنیا محل بدست آوردن این نور است و چون آدمی بمیرد، همین نور او را از دیگر منازل عبور می دهد. و آنگاه که همه ی انسان ها در لبه ی جهنم قرار می گیرند: «وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا» مومن بواسطه ی این نور بسلامت از جهنم می گذزد و منافق رو به مؤمن طلب این نور می کند تا از آتش جهنم خود را برهاند. و پاسخ مومن این است که محل دریافت این نور، زمین است و باید به همین دنیا بازگردد تا بتواند این نور را بگیرد: «يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا».
و شاید حافظ نیز همین نور را از خداوند سبحان طلب می کند، نوری که در جنت و بهشت نمییابد:
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکن آباد و گُلگَشت مصلا را
و محل دخل و بدست آوردنش همین دنیا است:
جای دخل است این عدم از وی مرم
┈┄┅═✾ ✾═┅┄┈
📍وقتی مؤمنان به سلامت از منزل جهنم می گذرند وارد غرفه ها و درجات بهشت می شوند. و این نور در بهشت نیز همچنان می درخشد و از این رو ساکنان پایین بهشت، وقتی بالا را نگاه می کنند، مومنین بالاتر را به مثال ستاره درخشان و روشن می بینند: «إِنَّ أَهْلَ الْجَنَّةِ لَيَتَرَاءَوْنَ الْغُرْفَةَ- كَمَا تَرَاءَوْنَ الْكَوْكَبَ فِي السَّمَاءِ».
قرطبی همین معنا را از روایت فوق می فهمد و می گوید: «أهل السفل من الجنة ينظرون إلى من فوقهم على تفاوت منازلهم كما ينظر من بالأرض دواري السماء و عظام نجومها فيقولون هذا فلان و هذا فلان كما يقال هذا المشتري و هذا الزهرة»
┈┄┅═✾ ✾═┅┄┈
📍اما شرط استقامت و جاودانگی این نور در دنیا و آخرت، تقواست. امام باقر علیه السلام فرمود: «يَبْعَثُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ قَوْماً بَيْنَ أَيْدِيهِمْ نُورٌ كَالْقَبَاطِيِّ ثُمَّ يُقَالُ لَهُ كُنْ هَبَاءً مَنْثُوراً ثُمَّ قَالَ أَمَا وَ اللَّهِ يَا أَبَا حَمْزَةَ إِنَّهُمْ كَانُوا يَصُومُونَ وَ يُصَلُّونَ وَ لَكِنْ كَانُوا إِذَا عَرَضَ لَهُمْ شَيْءٌ مِنَ الْحَرَامِ أَخَذُوهُ وَ إِذَا ذُكِرَ لَهُمْ شَيْءٌ مِنْ فَضْلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع)أَنْكَرُوهُ وَ قَالَ وَ الْهَبَاءُ الْمَنْثُورُ هُوَ الَّذِي تَرَاهُ يَدْخُلُ الْبَيْتَ فِي الْكُوَّةِ مِنْ شُعَاعِ الشَّمْسِ»
خداوند روز قیامت گروهی را مبعوث و محشور می فرماید که در مقابل روی آنها، روشنایی بزرگی وجود دارد و اعمال آنها به آن صورت مجسم شده. ولی ناگهان به آن نور گفته می شود: «کن هَباءً مَنْثُوراً»،«تبدیل به غبار پراکنده و هیچ و پوچ شو! ای ابو حمزه! بدان به خدا سوگند که آنان نماز می خواندند و روزه می گرفتند، ولی این اعمال آنها با تقوا و پرهیزکاری همراه نبود و اگر با حرامی مواجه می شدند، خودداری نمی کردند و اگر از فضائل امیر مؤمنان صحبتی به میان می آمد، منکر می شدند. فرمود «هباء منثور» آن غبار و ذرات پراکنده ای است که هنگام افتادن آفتاب در روزنه اطاق پیدا می شود.
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
● فرد خود نیاموخته، چون حرف های حکیمان را بگوید مانند کسی است که لباس زیبا از دیگری عاریت و امانت گرفته و بر تن کرده باشد.
حرف حکمت بر زبان ناحکیم
حله های عاریت دان ای سلیم
● که اگر این لباس عاریه ای و زیبا از تن او خارج شود، لباس کهنه و زشت نمایان می گردد که در واقع نشان دهنده شخصیت و سواد اندک او است.
که چون عاریت بر کنند از سرش
نماید کهن جامهای در برش
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
نــــــــورمـــــاه
🟣
● از نگاه حافظ می توان به مقصد و خورشید حقیقت رسید.
بعد از این نوربه آفاق دهم از دل خویش
که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد
● اما از نگاه مولانا بی نهایت مقصد وجود دارد و مقصد همان در راه بودن است. مانند کامیون داری که همیشه در سفر است و هرگز مقصد پایانی و نهایی ندارد که در آنجا متوقف شود.
بی نهایت حضرتست این بارگاه
صدر را بگذار صدر تُست راه
● عطار نیز با مولانا موفق است و همین ابیات از عطار کافی است تا فهمید که او به مراحل بالایی از خورشید حقیقت رسیده است و خود این رسیدن، نرسیدن است؛ اگرچه شتاب هم کند به آن خورشید نخواهد رسید.
چون نمیابم سر این رشته باز
همچو سوزن ماندهام سرگشته باز
نیست جز واماندگی بشتافتن
زانکه هست این یافتن نایافتن
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
● کلید جذب گردشگر و نخبگان، اخباری است که از آن کشور رسانه ای می شود. بقول سعدی هوشمندان و نخبگان به جایی نمی روند که از آنجا آوازه ی بَد مخابره می شود.
کی آنجا دگر هوشمندان روند
چو آوازهٔ رسم بد بشنوند؟
● و در مقابل اگر مردم کشوری از مسئولان و پادشاهان خود امید به نیکی و بیم از بدی را دیدند در اقلیم او پناه می برند و در غیر این صورت از آن کشور مهاجرت می کنند.
طبیعت شود مرد را بخردی
به امّید نیکی و بیم بدی
گر این هر دو در پادشه یافتی
در اقلیم و مُلکش پنه یافتی
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
● اسم کسی را خواهم بُرد که فضائل او را تا قیامت هم نمی توان شمرد.
مدح این آدم که نامش میبرم
قاصرم گر تا قیامت بشمرم
● اگر مجالس فراوانی هم در وصف او برگذار شود، این مجالس و عمر ما به اتمام می رسند و ما تازه در آغار وصف او می مانیم.
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر
ما همچنان در اول وصف تو مانده ایم
● کسی که اگر همه ی درختان باغها قلم شوند و تمام درياها مرکّب و جوهر، و جنها حسابگر و انسانها نويسنده گردند، نمي توانند فضائل او را بشمارند.
لَوْ أَنَّ اَلْغِيَاضَ أَقْلاَمٌ وَ اَلْبَحْرَ مِدَادٌ وَ اَلْجِنَّ حُسَّابٌ وَ اَلْإِنْسَ کُتَّابٌ مَا أَحْصَوْا فَضَائِلَ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
● گاهی برای یک کار فرهنگی ساده، مدت ها برنامه ریزی و جلسات متعدد صَرف می شود و در آخر هم با اینکه نتیجه محدودی داشته است، در آن بسیار مبالغه می شود. بقول سعدی اگر کوتاهی، از پای چوبین استفاده نکن که در این صورت فقط از نگاه کودکان بُلند بنظر می رسید.
اگر کوتهی پای چوبین مبند
که در چشم طفلان نمایی بلند
● گاهی تعریفی که می کنند چنان مبالغه آمیز است که گویی آب زَر و طلا را برای پشیزی نثار می کنند. اما این تعریف ها برخلاف کودکان، برای آن صراف و آن خداوند حکیم هیچ ارزش و تأثیری ندارد.
منه جان من آب زر بر پشیز
که صراف دانا نگیرد به چیز
● کسانی که راه خدا را صَد می کنند ( الَذین يَصدون عن سبیل الله ) و با خود می اندیشند که کار خوبی انجام می دهند؛ در حالی که آنها از زیانکارترین انسان ها به شمار می روند ( الذین ضل سَعْیهم فی الحیاة الدنیا و هم يَحسبون أنهم يُحسنون صُنعا ). و در آخر از خورشید بُلند بیاموز که در این هستی از او بلندتر نیست که در خطاب به تمجید ها و درخواست ارشاد ها گفت:
من ز تو حیران ترم بگذر ز من
زانکه نگشاید ترا این در ز من
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________