بی تو آوارم و بر خویش فروریختهام
ای همه سقف و ستون و همه آبادیِ من!
#حسین_منزوی
🟣
● بعضی از وقایع آنچنان تلخ و دردناک هستند که انسان آرزو میکند کاش هوشیاریاش را از دست بدهد و پس از گذشت آن حادثه غمانگیز، دوباره به خود آید. و حافظ نیز همین خواسته را دارد و میگوید: مرا به حالتی بینداز که در دنیای خیالم ندانم چه بر سرم آمده، کدام اندیشه یا احساس در این حالت به من دست داده و کدام یک از آنها رفته است.
مستم کن آن چنان که ندانم ز بیخودی
در عرصهٔ خیال که آمد، کدام رفت
● و از همین رو هیچ عالمی شیرینتر از عالم غفلت نیست چون رابطه مستقیمی بین غفلت و نشاط وجود دارد. و افسوس آنکه که ما دیر به این حقیقت می رسیم.
عالم بیخبری طرفه بهشتی بوده است
حیف و صد حیف که ما دیر خبردار شدیم
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
● منشأ اندوه ها و خرابی بشر این است که خودش را داخل در معادلات عالم می کند و می گوید: خدا هست و من نیز هستم!
در من و ما سخت کردستی دو دست
هست این جمله خرابی از دو هست
● حال آنکه اگر تمام مخلوقات گِرد هم آیند باز نیز کمتر از این هستند که ادعای هستی داشته باشند!
همه هرچه هستند از آن کمترند
که با هستیش نام هستی برند
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
شوق است در جدایی و جُور است در نظر
هم جُور به که طاقت شوقت نیاوریم
#سعدی
🟣
گذر شما سریع است؛ می بینید شب و روز را که چگونه هر تازه ای را کهنه و هر دوری را به وعده گاهش نزدیک می کند؟
و إن السیر بکم سریع وَ قَدْ رَأَيْتُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ كَيْفَ يُبْلِيَانِ كُلَّ جَدِيدٍ وَ يُقَرِّبَانِ كُلَّ بَعِيدٍ وَ يَأْتِيَانِ بِكُلِّ مَوْعُودٍ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________