فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آگهی قدیمی شیرینی کام و بانک رهنی ایران،
دهه پنجاه.
@nostalzhi60
پارادوکس خوراکی دهه ۶۰ دوغ گازدار بود*
واسه اینکه ماست تهنشینش حل بشه باید تکونش میدادی
واسه اینکه گازش نپاشه بیرون نباید تکونش میدادی😃
@nostalzhi60
زمان گذشت...
ما خیلی چیزها به دست آوردیم و چیزهای با ارزش رو از دست دادیم!
سادگی هارو...
بوی عطر چای صبح خونهیِ مادربزرگ رو!
نعلبکی های گل دارِ شیک رو... کاش زمان نمیگذشت...
@nostalzhi60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادتونه ؟ آفرین بر شَما، صدآفرین بر شُما
@nostalzhi60
8.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلم کمی قدیم می خواهد ...
کرسی مادربزرگ را ...
آن دیزی هایی که هر ظهر جمعه در مطبخ بی بی خاتون در حال قل قل بود را...
گرمای واقعی در عمق سرمای زمستان را
حتی دلم آن روز هایی را می خواهد که حتی از صبحش هم انگار خدا یک کیسه خوشبختی برایت کنار گذاشته است...
دلم خنده زمان کودکی را می خواهد
آن بستنی های زی زی گولو که با داشتنش خوشبخت ترین انسان کره خاکی بودیم
من چیز زیادی نمی خواهم فقط دلم شادی کوچکی می خواهد آنقدر کوچک، که کسی آن را از من نگیرد ...
@nostalzhi60
یادش بخیر، قدیما مهمون میومد خونمون میگفتن قبله کدوم طرفه؟ اما الان تا میان میگن پسورد وایفایتون چیه؟ 😁
قدیما خانوما دورهم میشستن سبزی پاک میکردنُ غیبت میکردن، خوشبختانه الان این عادتشونو ترک کردن. البته فقط قسمت سبزیپاک کردنشونو😂
یادش بخیر قدیما یه مکانی بـه اسم “روی تلویزیون” وجود داشت. 📺
یادش بخیر، تو مدرسه که زنگ تفریح تموم میشد، مامور آبخوری دیگه نمیذاشت آب بخوریم🤨.
قدیما، داماد سرخونه شدن ننگ بود، اما الان پرتاب سه امتیازی محسوب میشه 😁
قدیما کسى اﺯدواج میکرﺩ ٧شبانه روﺯ شاﻡ و نهاﺭ و مراسم بوﺩ، الان ٧شبانه رﻭز عکس آپلوﺩ میکنن اینستاگراﻡ.
قدیما، ملت میرفتن مسافرت برای خوشگذرونی. الان میرن برای تهیه عکس پروفایل.
خلاصه که اصن یه وضعیه😁
@nostalzhi60
😍یادش بخیر چ روزای بود یادم توایوان میشستم قند خورد میکردم هرازگاهی ی قند میخوردم 😀😀
اما حالا قندا خورد شده اماده خریدن
@nostalzhi60
6.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلم صبح تابستون میخواد...
روی تراس خونه بابابزرگم...
بیدار شدن توی هوای سرد صبحگاهی، ولی زیر یه لحاف گرم و سنگین.
بابابزرگم سر صبح باغچهها رو آب داده و بوی باغچه خیس و گل محمدیهایی که مادربزرگم چیده و توی سبد ریخته فضا رو پر کرده.
سفره صبحونه پهن شده و چای تازهدم...
و رادیوی همیشه روشن بابابزرگ و صدای دلنشین عباس شیرخدا... که یک روز پرتکاپوی دیگه رو وعده میداد.
دلم لحظه لحظه شادیهای بیبهانه کودکی رو میخواد، در عصری که نه پدربزرگ هست، نه مادربزرگ نه اون تراس و نه حتی اون خونه...
دلهاتون پر از شادیهای بیبهانه...
@nostalzhi60