لوازم التحریر هامون تو ابتدایی 😍 @nostalzhi60

این عکس کلی خاطره ازش زنده میشه @nostalzhi60

دستگاه فیلم برگردون نوار ویدیو @nostalzhi60

😊یادش بخیر پشمک های دستی @nostalzhi60

اینها هم تو کابینتی بود، هم فرش راهرو وقتی هم خیس میشد به عنوان پیست اسکی ازش استفاده میشد😁 اگه با پای خیس از روش رد میشدی، قطع نخاع حتمی بود😄 @nostalzhi60

نوستالژی های حال خوب کن😍 @nostalzhi60

زندگی وقتی باصفا بود که حیاط خونه ها این شکلی بود😍😍 @nostalzhi60

امروز تابستانِ ۱۳۷۷،چند سالتونه؟ @nostalzhi60

دلمان خوش خبری می خواهد کاش تلفن زنگ بخورد...☎️🌿🍃 @nostalzhi60

این عکس تورو یاد چی میندازه؟😍 برای من یادآور روزهای خوش کودکیه👧🏻👦🏻 قدیمی اما پر از خاطره❤ @nostalzhi60

برادران شیردل هم از اون دسته خاطره هاییه که همیشه گوشه ذهنمون میدرخشه.. یه فیلم بی نظیر با دوبله درخشان که برای ما به صورت سریال پخش شد @nostalzhi60

گیلان سال 1347 @nostalzhi60

درباره سریال تلویزیونی ایرانی پاورچین ۱۳۸۱ پاورچین نام سریالی تلویزیونی است که در سال‌های ۱۳۸۱ و ۱۳۸۲ از شبکه تهران پخش شد. کارگردانی این فیلم را مهران مدیری بر عهده داشت و پیمان قاسم خانی نیز سرپرست نویسندگان آن بود. خلاصه داستان: فرهاد (مهران مدیری) که یک برره‌ای است در تهران مشغول کار در یک اداره‌است. در پی قبول شدن شادی (سحر ولدبیگی) -خواهر فرهاد- در دانشگاه در رشتهٔ «کتابگذاری»، پدرش او را نیز به تهران می‌آورد تا در کنار فرهاد و مهتاب زندگی کند. داود (جواد رضویان) که یک پایین برره‌ای است، در تهران عاشق دختری به نام یاسمن (شقایق دهقان) می‌شود واز فرهاد و مهتاب می‌خواهد که برای او و یاسمن، عروسی برگزار کنند. به این ترتیب داود و یاسمن نیز وارد خانهٔ فرهاد می‌شوند و برای زندگی، در یکی از اتاق‌ها سکونت می‌کنند. پس از اینکه سپهر (سیامک انصاری) نیز به جمع این افراد اضافه می‌شود، این سریال روتین میشود که هر قسمت داستانی مجزا دارد… بازیگران: مهران مدیری, جواد رضویان, سحر زکریا, سیامک انصاری, محمدرضا هدایتی, شقایق دهقان, سحر ولدبیگی, سعید پیردوست, ساعد هدایتی, وحید مهین دوست #پاورچین @nostalzhi60

به گذشته بر میگردم به سراغ خاطراتم تازه میشود دوباره از تو داغ خاطراتم @nostalzhi60

فقط به یاد روزهای خوب کودکی اگه خاطراتت زنده شد بفرست برای دهه شصتیا @nostalzhi60

تهران، نارمک، میدان صدم (کوی کالاد)بهار ۱۳۶۹ @nostalzhi60

آخرین بار شما کی بوده که خونه مادربزرگتون جمع شدید؟ @nostalzhi60

دلمون لک زده برای اون سادگی های قدیم🥺😍 @nostalzhi60

گوشه ای از خونه دهه شصتی ها @nostalzhi60

مزه هایی که دیگه تکرار نمیشن.... @nostalzhi60

احساس ناامنی فقط اون لحظه که از مدرسه می‌اومدی و می‌دیدی مامانت خونه نیست. @nostalzhi60

شبایی که خونه مادربزرگ میخوابیدیم قرار بود فردا صبحش برگردیم خونمون برای نماز صبح که بیدار میشد اولین کاری که میکرد برنج پاک میکرد سریع روش اب میریخت قبل اینکه همه بیدار بشن برای همین همیشه ناهار اون شبی که تصمیم گرفته بودیم برگردیم بازم خونه مادر بزرگ بودیم چقدر به بهانه های مختلف میخواست پیشش باشیم و ما چقدر به بهانه ی مشغله کاری پیشش نمیموندیم گاهی وقتا خیلی زود دیر میشه قدر عزیزانتون رو تا وقتی هستن بیشتر بدونید... @nostalzhi60

یه تیکه طناب داشتیم و یه توپ ماهوتی و چند تا سنگ و یه دنیا خنده و شادی از ته دل... چقدر زود دیر میشود... @nostalzhi60

تیتراژ کارتون سندباد @nostalzhi60

کوچ عشایر در فیروز آباد نزدیک شیراز سال 1351 @nostalzhi60